-
استقبال از رمضان مسیحی
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1389 00:56
سرما و سوت و کوری عالم وبلاگستان و بدتر ازهمه اخبار نه چندان خوب داخل ایران؛ آنچنان حوصله ای نمی گذارد تا از این تعطیلی دو روز آخر هفته آنچنان لذتی ببریم. دوستان هم که هرکدام به کاری و مسافرتی و زندگی شخصی خود مشغولند و من می مانم و ساعتهای بیکاری توی خونه. هرچی هم ظرفها رو می شورم و حتـّی اتو هم می کشم ؛ بازم وقت...
-
آدرس وبلاگهای جدید
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 19:19
با سلام خدمت دوستان عزیز و گرامی همانطور که بیشتر شما می دانید؛ آقایان مسئول برکشور گــُل و بلبل، اخیراً طی طرحی با نام « اینترنت پاک » تصمیم گرفته اند تا به مرور همه ی دریچه ها را ببندند. ابتدا از سایت بلاگ اسپات و ووردپرس شروع کردند و الان هم یک به یک وبلاگهایی که در سایتهای وطنی اقدام به نوشتن می کنند. به نوعی آرام...
-
الــــفـــاتـــحـــــه !!!
جمعه 13 اسفندماه سال 1389 20:17
در همین یکی دو هفته ی گذشته، به طور خیلی اتفاقی و البته متاسفانه مجبور شدیم که برای عرض تسلیت به دو تن از دوستان غربزده ی خارج نشین؛ بخاطر درگذشت عزیزانشان در داخل ایران، به اتفاق یکی دوتا از خانواده های ایرانی ساکن اطراف، سری به آنها بزنیم. هفته ی اوّل خدمت هموطنی رفتیم که اقلیت دینی و پناهنده بود. البته چون شدیداْ...
-
خاطرات آمریکا-۳۸
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 22:40
****پیشنوشت: از آنجاکه بسیاری از دوستان اظهار تمایل کردند تا خاطرات ادامه دار روزهای اوّل ورودمان به آمریکا را بخوانند؛ با آنکه شماره های پیش از این را در وبلاگ اصلی ام در ووردپرس منتشر کرده ام؛ در اینجا فقط اقدام به انتشار بقیه ی آنها میکنم و دوستان علاقمند میتوانند آنچه گذشت را در همان مکان ذکر شده پیگیری کنند....
-
نـــو نوشــــتــــه
شنبه 7 اسفندماه سال 1389 17:00
****پیشنوشت:از آنجاکه «وبلاگ اصلی ام در سایت ووردپرس» ، این روزها جهت هموطنان داخل ایران، دچار مشکل «سرما و فیل»زدگی شده است؛ به طور موقت و البته همزمان در این مکان نیز اقدام به انتشار دستنوشته هایم خواهم کرد. منتها کمی وقت نیاز دارم تا با سوراخ و سمبه های این وبلاگ وطنی آشنا بشم؛ لذا شما عزیزان نغمه سرایی کنید تا...
-
مــــونـــس
شنبه 7 اسفندماه سال 1389 16:41
سالهای آخر زندگی دنیایی مادر= ننه بود و از آنجاکه او سخت عاشق گـُل و گیاه بود؛ باید برای تنهایی های شبهای طولانی زمستانش هم چاره ای می اندیشیدیم. بعد از اینکه با دیدن یک «قناری» در منزل یکی ازاقوام، حسابی غش و لیس= ذوق کرد؛ سراغ به سراغ برایش یک قناری و قفس و مقداری هم دانه تهیه دیدیم. روزها گذشت و یک روز از «ننه»...