از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

جنگ داخلی آمریکا Civil War

مدتها بود که قصد داشتم گزارشی از مراسم بازسازی جنگهای داخلی آمریکا عرض کنم و متاسفانه نشده بود. شاید بدونید که پس از انتخابات ریاست جمهوری و بلافاصله پس از چهارم مارس 1861 و مراسم سوگند آبراهام لینکلن  11 ایالت با ادعای تجزیه طلبی،  دست به شورش زدند. در آن زمان این یازده ایالت جنوبی  _ که در اصل بیشترشون در پایین و جنوب رودخانه ی می سی سی پی واقع هستند_ بخاطر هنوز رواج داشتن برده داری؛ به  ایالت‌های بــرده  مشهور بودند. ایالت‌های جنوبی بلافاصله ریچموند ایالت ویرجینیا را پایتخت خود قرار داده و جفرسن دیویس را به عنوان ریاست جمهوری برگزیدند.

                قرمز =جنوبی ها،   آبی =شمالی ها،    سفید= ایالتهایی که هنوز به آمریکا نپیوسته بودند                       

گفتنیه که اصلی ترین بهانه ی این تجزیه طلبی جنوبی ها، دعوا برسر مجاز بودن برده داری بود. بمانه که این روزها  به مثل بعضی کشورهایی که خودتون بهتر می دونید؛ دیگه با بهانه ی دین و مذهب از گـــُرده ی ملت سواری نمی گیرند؛ ولی باید بگم هنوزم که هنوزه، حتی در همین مهد آزادی،  همه ی آدمها به نوعی برده ی متمدنانه و عصر جدید قدرتمداران و صاحبان زر و زورند. بهرحال … ایالتهای جنوبی نام جدید «کانفدرتیو»(کنفدراسیون/هم پیمان) در مقابل «ایالات متحده»(یانکی/دولت سراسری و فدرال آمریکا) و نیز پرچم مستقلی  را برای خود برگزیدند و بدینوسیله به جنگی چهارساله دامن زدند که هرچند در ابتدا به شکست شمالی ها منجر شد؛ سرانجام شمالی ها پیروز شدند و کشوری یک دست را تشکیل دادند که هنوزم که هنوزه با آنکه هیچ غلطی نمیتونه بکنه؛ ولی ابرقدرترین کشور دنیاست و به «آمریکای جهانخوار» مشهوره.

                                           پرچم ایالتهای جنوبی / کانفدرتیو  

گفتنیه که این شهر(لکسینگتون ایالت میزوری) هم به مدت ســــــــــه روز!!_ توجه کنید؛ ســـــــــــــه روز !!!_ درگیر جنگ بوده و الان به عنوان یه شهر تاریخی شناخته میشه . به همین علت هر دهسال یه بار،  آن کش مکش صد و پنجاه سال پیش رو باسازی می کنند تا هم تنوعی باشه و هم از راه جلب توریست،  درآمدی کسب کنند. خسته تون نکنم و  بهتره که با هم گزارش تصویری از تغییر همه جانبه ی شهر و مردم ببینید و لذت ببرید. اولین مراسم آن مثل همه ی مراسم مشابه،  راه اندازی کارناوالی در سطح شهر بود که صد البته گروه موزیک از اصلی ترین ارکان این رژه (پرید) است.


از مدتها پیش بود که در و دیوار شهر پر بود از پوسترهای این مراسم و هرچند که سرما و بارون اجازه حضور توریستهای زیادی نداد؛ با اینحال نمردیم و شهری  سر زنده و شلوغ با ویژگی ترافیک رو هم دیدیم.





بهرحال این  رژه به نوعی  منحصر به فرد بود چرا که تلاش شده بود همه چیز را به شکل گذشته ها بازسازی کنند.  لباسها ، سلاحهای قدیمی و نوع حمل و نقل  از جمله ی آنها بود.

                                    تاکسی عمومی یا ماشین خانوادگی

ماشین شخصی 

کالسکه ی کودک

شکارچیان و لباس تمام چرم از پوست شکار

روزنامه فروشان دوره گرد

بسیج محل

نیروی زرهی سپاه محلی

در تاریخ آمریکا نهضت عمومی بزرگی ضد ساخت و مصرف الکل  به نام جنگ الکل مشهوره . عکسهای بعدی اشاره ای به این ماجرا داره.

درسته میگه:اون خمره رو با تبر بزن بشکن! یه وقت نکنی اینکارو ! کلی میارزه! البته منظورم خمره شه ها :)

اون یه استکان کوفتی رو بنداز دور و خانواده رو عزادار نکن!

این هم ثمره ی خوردن چیزای بد بد. حالا میخواد الکل باشه میخواد گلوله!؟

انگاری بجز بودایی ها، سیاهپوشی خانواده ی عزادار عالمگیره!؟

گروه سوگواران یا انجیل خوانان خندان !؟

البته فکر نکنید که فقط کاروانی که رژه می رفتند؛ به سبک و سیاق قدیم اجرای نمایش داشتند.  در این  دو روز هرجایی که پا می گذاشتیم؛ حتی فروشنده ها و مردم عادی  را هم به شکل و شمایل قدیم ملاقات میکردیم. خلاصه ی کلام یه چیزی شده بود شبیه به سریال «پزشک دهکده» و سفری داشتیم بی ماشین زمان به صد تا صد و پنجاه سال پیش .




در این بین هم بعضی ها فرصتی پیدا کرده بودند تا درکنار مدلها عکسی به یادگاری بگیرند. بهش میگم: فرین بابا … نمیشه تو زودتر نحوه ی کار با دوربین و عکاسی رو یاد بگیری؛ بلکه این بابای دلسوخته ات هم بتونه عکسی اینطولکی به  یادگاری بگیره!؟  ای امان از این یادگار و یادگاری که همه جا باعث شده دود از این جیگر سوخته ی من به هوا بره … همه بگید خدا صبرت بده حمید! :)


البته فکر نکنید که گذر اینهمه آدم و اسب و حیوان باعث هیچ گونه مشکلی نبودا … بلکه در انتهای کاروان دوستان محترم  داوطلب، فرغون و بیل و جاروب به دست، زحمت جمع آوری پشگلها و آشغالها را می کشیدند.


و امـــّا عصر هنگام و با آنکه نم بارانی زده بود؛ راهی بیرون شهر و محل برگزاری  بازسازی مراسم تعزیه ی  نبرد شمشیر و توپ و تفنگ شدیم تا حال و احوال احساسی 150 سال پیش و آن جنگ سه روزه را بیشتر لمس کنیم.




گفتنیه که این جنگ سه روزه را جنگ بافه های شاهدانه نیز می نامند چرا که جنوبیها از علوفه های خشک و لوله و بسته بندی شده (بافه)ی گیاه شاهدانه(ماری جوانا/حشیش) که در آن ایام جهت استفاده از الیاف(کنف) آن  در طناب بافی کشت می شده؛ بعنوان سنگر استفاده می کردند. بدین شکل که با غلتاندن بافه ها و پناه گرفتن در پشت آنها، خودشون رو به سنگرهای دشمن می رسوندند. از طرفی هم خیس شده ی آن باعث میشد تا ساچمه های توپ و تفنګ شلیک شده به درون آن جذب بشود و از قطر آن کمتر بګذرد.

جنگ بافه های شاهدانه     Battle of the hemp balls

سنگر گیری پشت بافه های خشک علوفه ی شاهدانه و نزدیک شدن به دشمن

قابل ذکره که بازیگران این شبه جنگ، شب قبل را برای حس گیری بیشتر در بین چادرهایی که به همین منظور برپا شده بود خوابیده بودند و فرصتی شد تا دیداری هم از کمپینگ آنها داشته باشم.

کمپینگ و چادرهای جنگجویان

چادر فرماندهی

فانوس یا همون چراغ مرکبی آمریکایی

امدادگران که بیشتر یادآور گروهبان گارسیا در فیلم زورو ست

کتری و قوری آتشی آمریکایی

دمادم غروب بود و از میدان جنگی که در خارج از شهر بود برگشتیم و همانطور که منتظر بودیم در چادرهای موقت فراوانی که برپا شده بود؛ برنامه های گوناگونی در حال اجرا بود و از جمله ی آنها؛ به تماشا نشستن کسانی که با گریم خودشان به شکل شخصیتهای معروف از جمله رئیس جمهوران گذشته، نویسندگان و غیره …. به گونه ای از زبان آنان پاسخ سوالات حاضران را می دادند.

بازیگر شخصیت شکسپیر، نویسنده ی مشهور انگلیسی

دست آخر هم آموزش رقصی بسیار قدیمی و اجرا توسط حاضران. البته رقصهای قدیمی اروپایی _ آمریکایی از یک نظم هندسی خاصی پیروی می کنه و مثلن باید سه قدم برند عقب، درحالیکه دستشون رو به سمت شریک رقصی دراز می کنند؛ یه چرخ بزنند یا دوقدم برند به سمت چپ و غیره … به همین خاطر تمرین و اجراهای اولیه ی حاضرانی که ماهر نبودند، کلی خنده در برداشت و چه بهتر که تعزیه های آمریکایی های جهانخوار هم اینگونه ختم بشند.

استاد آموزش رقص در کنار یکی ار هنرجوهای تازه کار

هاااان !!!! بیا بابا!!! این کمره یا فنره!؟

دوستان عزیز ! راستشو بخواهید این ایام سخت درگیر بیحالی و تب و درد بیماری آبله مرغان بزرگسالی(زونا Shingle) بودم و نه تنها نشد عرض ادبی خدمت دوستان وبلاگنویس داشته باشم؛ بلکه به روزآوری این مکان تا این حد با تاخیر انجام شد که معذرت میخوام …. موفق و پیروز باشیددرود و دو صد بدرود …. ارادتمند حمید


دالتون ها / هالووین

مدتها بود خونه نشین شده بودم و کم کم  داشتم می پوسیدم که بالاخره فرصتی دست داد و از خونه زدم بیرون و به همراه برادرم راهی ایالت کنزاس  شدیم.  شاید  اسم «جاپلین» بخاطر حوادث  طبیعی اخیر و تندباد و دیدار برادر «اوباما» از اون منطقه، آشنا باشه؟  ولی شهرت شهری کوچک به نام «کافی ویل» در نزدیکی جاپلین،  باعث شد که سفر دو روزه ی ما به چند علت به آن شهر باشه. اولین دلیلش اینکه روزگاری نه چندان دور تعداد بالایی _نزدیک به دویست نفر ایرونی و بچه نجف آبادی_ در این شهر تحصیل می کردند؛ ولی امـــروزه حتی یه نفر هم ،  اینورا بال نمیندازه.



                      نمایی از ساختمان محل تشکیل کلاسهای کالج _ کافی ویل


دلیل دومی که برای سفر به این شهر داشتیم؛ دیدار از خارسو و بــُرسوره(مادر و پدر همسر) برادرم بود که هرچند هیشکی نمیدونه تقدیر چه میخواد ولی آفتاب لب بوم اند و دیدارشون واجب.


                  مـــِــری و بـــیـــل بوگارت _ مادر و پدر دانا _ همسر آمریکایی برادرم


این شهر زمانی حدود بیست هزار جمعیت داشته،  ولی الان بیشتر به شهر مردگان شبیه تره؛  با این حال هنوزم مشهوره و عمده ترین دلیلش هم   اینه که حدود 120 سال پیش محل کشته شدن دو تا از برادرها و (_نیز دوتا از دوستانشون و_) دستگیری برادر کوچکتر دسته ای از معروفترین یاغیان و دزدان آمریکا به نام «دالــتــون»ها در این شهر بوده.  دالتون ها  در اصل علیه گذر قطار از زمینهای اجدادی شون دست به اعتراض زدند  و کم کم  رو به دزدی و سرقت آوردند و شاید با یاد آوری کارتون «لوک خوش شانس» بتونید اونها رو به یاد بیارید. اونچه که مهمه اینکه ساختمان همان بانک و زندانی که در حین سرقت باعث شد کشته و زندانی بشند بصورت همان چیدمان قدیم برای بازدید توریستها بازه.


                         بانک محل سرقت و کشته و دستگیر شدن باند دالتون ها


                                            ورودی بازداشتگاه محلی


               ماکت جنازه های بازدداشت شده ی دو برادر و دو عضو باند دالتون ها


               سنگ قبر سه تن از افراد باند دالتون ها در شهر کافی ویل ایالت کنزاس


گفتنیه که به همین مناسبت موزه ای هم پذیرای توریستهاست که بر دیوار آن نقشه ی کامل عملیات سرقت و کشته و دستگیری  گروه «دالتون»ها رو کشیده اند.


                نقشه ی عملیات سرقت، کشته شدن و دستگیری باند برادران دالتون


                موزه ی دالتون ها _ صندوق عقب(چمدان چرمی) ماشین رو دقت کردید؟


                  معاون کلانتر که پشت ستاره ی حلبی اش، قلبی از طلا داشت 


یکی از چیزای جالبی که در شهرهای قدیمی جلب توجه میکنه،  وجود ستون(کپسولی) است  بعنوان یادبود که مردم شهر با دفن اشیا، نامه ها، عکسها و چیزهای جالبشون اجازه میدهند تا نسلهای آینده در صد سال بعدش آن دفینه را باز کنند و بدین شکل خاطراتی بسازند و شاید هم سندهایی به تاریخ بیفزایند.


                           دفینه ی یادگاری برای نسل های آینده در صد سال بعد


از دیگر اهمیتهای این منطقه اینه که وجود نفت نامرغوب در سطح بیست تا سی متری زمین سبب شده که تا چشم کار می کنه در فاصله ی کمتر از یک کیلومتر،  دکلهای کوچک نفتی در زمینهای کشاورزی به طور شبانه روز اقدام به پمپاژ و ذخیره ی نفت استخراج شده در مخزن مجاور چاه،  جهت پالایش میکنه.


                          دکلهای کوچک استخراج نفت در میان زمینهای کشاورزی


خوش شانسی من بود که تونستم در فستیوال عرضه ی انواع غذاها که به مناسبت «هالووین» (مراسمی شبیه به قاشق زنی چهارشنبه سوری) برپا بود؛ شرکت کنم. وقتی برای یکی از فروشنده ها توضیح می دادم که غذایی به نام «شش کباب» غذایی ایرونیه تعجب کرد. گفتنیه که این کباب از ترکیب شش مورد خوراکی (فلفل، گوجه، پیاز و…) و نیز گوشت(سفید و قرمز) تشکیل می شه.  بدین شکل همه ی آمریکاییها پیشاپیش میدونند که عدد شش(سیکس) و همچنین کباب(باربیکیو) به فارسی چی میشه.


                                کباب مخلوط سلطانی یا همون شیش کباب


همانطور که عرض کردم همزمان شدن مراسم «هالووین» و فستیوالی که در اصل برگردان شده ی همون واژه بود و به «نیو والا» مشهوره سبب شده بود که مردم شهر در یک خیابان درازی جمع بشند و دم و دستگاه شکلات دادن به بچه ها و بزرگترهایی که هر کدومشون یک کیسه یا سطلی به دست گرفته بودند؛ برپا باشه.  به این ترتیب هم اونایی که علاقه به شکلات دادن داشتند در یک محل جمع شده بودند و هم اینطوری همه میتونستند ذوق و سلیقه ی خودشون رو در گریم چهره و انتخاب کاستوم(لباس مخصوصشون) به نمایش بگذارند.


        «نیو والا» برعکس نویسی شده ی واژه ی هالووین یا همان قاشق زنی آمریکایی


      و باز فرین و بازپوشیدن لباس سال گذشته اش. لـِــیدی باگ یا عروس خدا / کفش دوزک


  آدمهای گــُنده و کاستوم(لباس مخصوص) هالووین و توزیع شکلات از داخل صندوق عقب ماشین


                خانواده ای آمریکایی و پوشیدن لباس ژاپنی / کره ای برای متفاوت بودن


البته فکر نکنید که این مراسم قاشق زنی آمریکایی و پوشیدن لباسهای عجیب و غریب که در اصل تاروندن ارواح خبیثه؛ فقط متعلق به کوچکترهاست ؟  دیدنیه که چطور مردم زیادی درب خانه هاشون رو با کدوهای زرد؛ مترسکهای روح و ترسناک، سنگ قبرهای مصنوعی، چراغهای چشمک زن، توریهایی شبیه به تار عنکبوت و غیره  تزئین کرده اند و حتی بعضی هاشون نه تنها لباسهای عجیب و غریب می پوشند بلکه قیافه هاشون رو هم  آرایشهایی می کنند که دیدنیه.


                                مو سیخی !!! بگم الهی مثل من کچل نــشـی !!؟


                   به خوابت نیاد ... دل خوش و حوصله ی زیادی ... پاچه اش کو؟


در قاره ی آمریکای شمالی ، از خانواده ی راسوها؛ گونه ای وجود داره به نام «اسکانک» Skunk  که وقت خطر از خودش بویی تولید می کنه که تا کیلومترها ادامه داره و اگه ماده ی بدبوی اون به لباس کسی ریخته بشه هیچ راهی نداره جز آتش زدن یا خاک کردن لباسها ، چرا که بوی  زننده اش  حد نداره . فکر کنم «راسوی گندناک»(گند راسو) بهترین اسمیه که میشه براش انتخاب کرد. ولی خودمونیم این خانمه نه تنها بوهای خوف خوف می داد؛  بلکه مقبول و دیدنی هم بود …. مگه نهههه!؟


                     تا باشه راسو هم اینطولکی باشه ... مگه نهههه !!! 


این هم بهانه ای برای به روز آوری وبلاگ … موفق و پیروز باشیدتا درودی دیگر دو صد بدرود    … ارادتمند حمید