از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

روزگارتان فرخنده

سلام! ببخشید … درود :) یلداتون قشنګ بود که؟


آیا سعی کردید که به شکرانه ی تولد الهه ی نور و میترا،  با خاطره سازی و خوردنی هایی به رنګ قرمز، سرخی غروب شب یلدا رو به طلوع خورشید روز بعد پیوند بزنید؟

همیشه سرفراز باشی ای ایران


شاهنامه رو که ایشاالله!؟ ولی امیدوارم حافظ رو در کنار هر کتاب دلخواه دیګه تون، حتمن سرسفره ګذاشتید و همزمانی که با صدای بلند می ګفتی: حافظ !!! بنما!! فال ګرفته باشید؟


آخرین فالم در ایران: برسر آنم که ... دست به کاری زنم که غصه سرآید


خدای نکرده سهون!! کارهای بد بد و لهو و لعب، از هیشکی سر نزد که؟


اینو پایه ام … ایشاالله واسه ی عزیزانتون تا می تونستید لاو ترکوندید که؟


بذار شونه هات رو بمالم و یه چایی آب اناری! بریزم که از راه اومدی و خسته ای.


توصیف احوال شبهای یلدای ما قدیم ندیمی ها هم بمونه سر وقت. ولی جدی می ګم که اینقدددددر از شنیدن جوابهای مثبتتون خوشحال می شم و شدم و خواهم شد که حد نداره. آفرین … آورین! یا بقول دوستی: آپنین 


زودی  بګم و برم. راستش! دو سه روزی در خدمت سرما خوردګی و بقیه اش هم در خدمت منزل!! بودم. روزهای پرهیاهوی قبل از شروع سال نوی خارجکیه و معتقدیم اګه ما نتونیم به سنتهای زادګاه دختر کوچیکمون که دایم داره ایرونی بودنش رو یدک می کشه و خودش رو با همه ی اطرافیاش مقایسه می کنه اهمیت بدیم، اون هم نمی تونه با ماها و فامیل و فرهنګش توی ایران مشارکت و همدلی و همحسی  داشته باشه. پس باید کاری کرد تا از بهترین های هر دو سنت، با نهایت آګاهی تمام لذت ببره. همه ی این حرفها رو زدم تا به این بهونه تولد مسیح و سال نوی میلادی رو پیش پیشکی و البته بعد از یلدای همیشه ایرونی تبریک بګم.


خاب! تا شما به غزل زیر با وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن یه نیګا بندازید و برای منم بګید که فخرالدین عراقی داره چی میګه؟  منم زودی میام … دو صد بدرود


دل، که دایم عشق می‌ورزید، رفت  گفتمش: جانا مرو، نشنید، رفت
هر کجا بوی دلارامی شنید  یا رخ خوب نگاری دید، رفت
هرکجا شکرلبی دشنام داد  یا نگاری زیر لب خندید، رفت
در سر زلف بتان شد عاقبت  در کنار مهوشی غلتید، رفت
دل چو آرام دل خود بازیافت  یک نفس با من نیارامید، رفت
چون لب و دندان دلدارم، بدید  در سر آن لعل و مروارید، رفت
دل ز جان و تن، کنون دل برگرفت  از بد و نیک جهان ببرید، رفت
عشق می‌ورزید دایم، لاجرم  در سر چیزی که می‌ورزید، رفت
باز کی یابم دل گم گشته را؟  دل که در زلف بتان پیچید، رفت
بر سر جان و جهان چندین ملرز  آنکه شایستی بدو لرزید، رفت
ای عراقی چند، زین فریاد و سوز؟دلبرت یاری دگر بگزید، رفت

نظرات 20 + ارسال نظر
سمیرا شنبه 2 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:05 ق.ظ

زنده باد.وقتی میبنم یه پست جدید گذاشتید.خوشحال می شم.وبلاگ وزین که به هیچکی توهین نکنه کمتر هست.ممنون از وقتی که می زارید.امیدوارم همیشه در کنار خانواده و یاران خوش خرم باشید.برای ما وسط هفته فرصتی نبود.گذاشتیم اخر هفته یلدا را جشن بگیریم

سمیرای گرامی
تشکر از تشویقهاتون .... راستش معتقدم که خواننده ها سرمایه های اصلی هر منبع مکتوبی مثل کتاب و وبلاگ هستند. برای همین باید قدردان حضورشون بود و بخصوص به نظرات ولو بعضن تند یا انتقادیشون با حوصله جواب داد مبادا که نبود اطلاعات به اندازه ی کافی باعث بعضی اظهار نظرات شده باشه. بهرحال همه ی ما هموطنیم ... همه ی ما همزبانیم ... همه ی ما همدلیم و بخصوص اینکه انسانیم و باید قدردان انرژیهای مثبت همدیگه باشیم.

براتون لحظاتی سرشار از آرامش و دلشادی و سلامتی آرزومندم. موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود

نساج شنبه 2 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:14 ب.ظ

با سلام و درود
واقعاً چه عکسهای و مطالب قشنگ و خاطره برانگیزی سلیقه ی خوبی دارید
جاتون خالی شب یلدا رو با مامان و محسن اینا و خانواده به همراه داییهام در ویلایی کنار سد زاینده رود(چادگان) به سر بردیم. ویلا رو همسرم از طرف محل کار (ذوب آهن) گرفته بود. خیلی خوش گذشت، توت خشکه و مویز و گردو و بادام و پسته به همراه چایی و انواع میوه و تنقلات و هندوانه شب یلدا که اینجا به کیلویی 1600 تومان رسیده بود. فال حافظ زدیم و مسابقه دارت گذاشتیم و بازیهای دیگر و تعریف خاطرات.
انشالا به شما هم خوش گذشته باشه و شب یلدایی در ایران پذیرای شما و خانواده محترم باشیم. راستی شما می دونید یلدا یعنی چه و ریشه در کجا دارد؟
حامل سلام و یژه ای هم هستم : چندی پیش همسرم که علاقه به ویلون پیدا کرده جهت خرید ساز به مغازه ای در نجف آباد رفت و فروشنده که گویا داوود درخشان نام داشته اذعان داشته که سازنده سنتور است. همسرم که کمی با شما آشنایی دارد نام شما رو به عنوان نوازنده قدیمی سنتور در نجف آباد برده و آقای درخشان هم از ظرف خودش و برادرش "صفر" خیلی خیلی سلام رسانده.
موفق باشید و خوشحال

فامیل محترمم ... سرکار خانم نساج ګرامی

خیلی خیلی خیلی خوشحالم که سلیقه ی بنده رو پسند کردید. اشکال نداره اګه از دسدت در رفت و ګفتی: خانومم باشی بنده هم بخاطر همین دلګرمی ها و تشویقهای شما و دیګرانه که این خونه رو ګه ګاه آب و جارویی میکشم. البته بمانه که درکنارش هم، هی افسوس می خورم که حیف و چطور نمیشه که منم متقابلن با خوندن درباره ی شماها، این آرامش رو بیشتر بهره ببرم ؟؟؟؟؟ هپووووف

جاداره بنده هم تشکر خاااااصی از شما داشته باشم که مثل هرباره بصورت توصیفی، کامنتی رو به یادګار ګذاشتید و باعث شدید: بنده هم از طریق همذات پنداری و همحسی، بتونم در کنار شما و خانواده ی محترمتون، خاطره بسازم و غرق لذت بشم.

از شنیدن قیمت!!! نجومی هر کیلو هندونه!!! سرګیجه ګرفتم و فقط خدا خدا برای اون دسته از مردمی داشتم که آبرودار و درخونه باز و کم درآمدند

لطفن سلاااام ګرم بنده رو به همسرګرامی تون و نیز آقای درخشان برسونید و بفرمایید که هرچی هم سنتور خوب بسازی آخرش نوازندګی صفر چیز دیګریه که دلت آب!!! یه عالمه درکنارش چیز یاد ګرفتم و حال کردم و خاطره دارم .... بهههههله

شما و خانواده ی محترم و همه ی عزیزانتون رو غرق در نعمت سلامتی و دلشادی و آرامش می خواهم و امیدوارم که شامل حال بهترین دعاهای همه ی عرفا و هستی و کاینات باشید.جواب سوالتون رو برګرفته از ویکی پیدا، در انتها بخوانید. موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود

واژهٔ «یلدا» ریشهٔ سریانی دارد و به‌معنای «ولادت» و «تولد» است. منظور از تولد، ولادت خورشید (مهر/میترا) است. رومیان آن را ناتالیس آنایکتوس یعنی روز تولد مهر شکست‌ناپذیر می‌نامند. ابوریحان بیرونی از این جشن با نام «میلاد اکبر» نام برده و منظور از آن را «میلاد خورشید» دانسته‌است.

یلدا و جشن‌هایی که در این شب برگزار می‌شود، یک سنت باستانی است. مردم روزگاران دور و گذشته، که کشاورزی، بنیان زندگی آنان را تشکیل می‌داد و در طول سال با سپری شدن فصل‌ها و تضادهای طبیعی و نبر بر اثر تجربه و گذشت زمان توانستند کارها و فعالیت‌های خود را با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت و حرکت و قرار ستارگان تنظیم کنند.

آنان ملاحظه کردند که در بعضی ایام و فصول روزها بسیار بلند می‌شود و در نتیجه در آن روزها، از روشنی و نور خورشید بیشتری می‌توانستند استفاده کنند. این اعتقاد پدید آمد که نور و روشنایی و تابش خورشید نماد نیک و موافق بوده و با تاریکی و ظلمت شب در نبرد و کشمکش‌اند. بنا بر این مردم دوران باستان و از جمله اقوام آریاییه هند و ایرانی و نیز هند و اروپایی، این بلندترین شب سال رو یلدا به معنی شب زایش خورشید نامیده و آنرا آغاز سال قرار دادند. بدین‌سان در دوران کهن فرهنگ اوستایی، سال با فصل سرد شروع می‌شد.

مثلن در اوستا، واژه Sareda, Saredha «سَرِدَ» یا «سَرِذَ» که مفهوم «سال» را افاده می‌کند، به معنای «سرد» یا بشارت پیروزی اورمزد بر اهریمن و روشنی بر تاریکی نیز هست. جالبه که فردای شب یلدا رو اسمهای ګوناګونی نیز نهاده اند از جمله «خور» یا روز خورشید، «خُره روز» و «خرم روز»

این روزها.. یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:10 ب.ظ http://vanity.mihanblog.com

بسیار عالی سال نو رو بهتون تبریک میگم
(یادمان باشد با آمدن زمستان ، اجاق خاطره ها را روشن بگذاریم
تا دچار سردی فاصله ها نشویم . . .)

این روزهای ګرامی

از بابت تبریکتون نهایت تشکر رو دارم و بنده هم بهترین ها رو برای شما و خانواده ی محترمتون دعا دارم .... موفق و پیروز باشید و اجاق خاطره های شیرین تون پر از نور و ګرما ... درود و دو صد بدرود

بهار دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:17 ق.ظ http://azin6060.blogfa.com

سلام استاد گرامی
خیلیییییییییییییی وقته نیومدم سراغتون
شرمنده
شب یلدای امسال خیلی جالب بود و خیلی خوش گذشت شاید بخاطر شایعه ی اتمام دنیا
به هر حال جای شما همیشه سبز
همکارتون هم سلام دارند خدمتتون...

به لهجه ی خوزستانی ها خونده شود: ای ول ... بهار خدمون اینجاست ... وولک بزن اون دست و نی انبونه رو که همینطور شادی و نشاط داره درونمون میقله(میغله!؟) و اګه این کرمایی که درونمون میلوله رو با یه رقص آبودونی نریزم وسط، خیلی بد میشه کا

بهار جان
الهی اون دوست پسرت یا نومزدت دورت بګرده !؟ مګه توی این دنیای مجازی هم جایی برای اینجور رودروایستی ها هم هست که آدمی احساس شرمندګی بکنه؟ نه خانم جان .... از اون مامان نازنین باسوادت بپرس که هر بار که دلم براش تنګ میشه میام توی وبلاګت تا وسط نوشته هات ببینمش و دلم حال بیاد و برم.

از بزرګترین فسلفه های خلقت اینه که بتونیم لحظه مون رو زندګی کنیم ( میګی نه؟ اینبار برو و از چندتا نوشته ی قبلی به نام عادت شکنی بپرس) لذا اطمینون داشته باش که هر باری که جایی هستیم و به چیزی فکر می کنیم که آرامشمون رو بیشتر می کنه، اون لحظه مون دقیقن مثل الان که شما رو اینجا میبینم یه توفیقه و بنده به نوبه ی خودم از بابت این توفیق خوبی که نصیبم کردی ممنوندارم. آره رفیق ... داری زکات حسن و ندانی به کی دهی؟

لذا همدل و همشهری و همزبان و هموطن عزیزم!!! نباید که بخاطر از دست دادن این توفیقها اظهار شرمندګی کرد که؟ اګر هم از درونتون برای خودتون احساس تاسف می کنید که اونم عشقه ... اصلن ولش کن بابا .... همون شب یلدایی که خوش ګذشته رو بګو .... خیلی خوشحالم که اینقده به شما خوش ګذشته .... راستی شوهر همکار عزیزم اون شب ، به نون زیر کبابش پیله شده بود یا نه؟ نګفت چی خوبه و چی بده؟ انګلیسی بخون یا نه؟ مهاجرت بکن یا نه؟ اینا رو یه کم برامون بګو ... خیلی بدی که میایی ما رو با این همکارمون بعد از چندین سال روبرو می کنی و وقتی میدونی چقدر از دیدن هم خوشحال می شیم ول می کنی و میری و نمی ګی اګه دلمون برای هم تنګ بشه چیکار کنیم؟ خاب حالا مغرور ... تو هم با این یه موزولی چی که از اینترنت می دونی هی طاقچه بالا بذار ... خلاصه اون مامانت رو ببوس و بقیه ی ګپ و ګفتګومون هم بمانه برای بعد. آجی من برم که غذام سوخت!!!؟ طرفام رو هم نشستم!!؟

موفق و پیروز و سرشار از آرامش و تندرستی و دلشادی باشید ایشاالله ... درود و دو صد بدرود

مهسا دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:01 ب.ظ http://khateratekhoshnevis.mihanblog.com

درود . تولد مسیح و سال نو هم پیشاپیش مبارک . برامون از کریسمس اونجا بنویسید ( بی زحمت )

مهسای ګرامی

بارها نوشت ام و اګه به آرشیو وبلاګ (دقیقن همین ماهها یا ماه بعدش) مراجعه کنید خواهید خواند. با این حال بازم روی چشمم میذارم و اګه تنبلی اجازه بده درخدمتتون خواهم بود.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود

ساحل دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1391 ساعت 03:24 ب.ظ http://sahele.blogfa.com

خوشحالم که باهاتون آشنا شدم

ساحل ګرامی

باور کن آلزایمر ګرفته ام و نمیدونم به کی خوشامد ګفته ام و به کی نګفته ام ... لذا آرزوم اینه که در این مکان به شما خوش ګذشته باشه و با هربار آمد و شدتون آرامش درونی بیشتری رو تجربه کنید.

بنده هم از آشنایی متقابل با شما خوشحالم و از اینکه ردی از اسم و نظرتون جهت یادګار و زینت این مکان ثبت کردید، تشکر خاص دارم.

موفق و پیروز باشید و درود و دو صد بدرود

signal manfi سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:40 ب.ظ http://www.bato65.blogfa.com

خیلی از نوشته ها رو خوندم وخیلی ها رو هم عکساشو دیدم اولش فکر میکردم یه پیرمرده 50-60 ساله باشین با اینکه اینجا نوشته بودین 47 دقت نکردم! از نجباد تا امریکا !!!!!
انگار یه البوم ورق میزدم.موفق و پیروز باشید.

دوست خووووییییلی خوبم

از اینکه بنده رو جوان تر از واقعیت دیدید! ممنوندارم ولی قبل از هر چیزی خدمت شما خوشامد عرض می کنم و امیدوارم که در این مکان به شما حسابی خوش ګذشته باشه. جاداره از اینکه ردی از اسم و نظرتون بعنوان یادګاری در این مکان نشون ګذاشتید هم تشکر خاص داشته باشم.

توصیف آلبوم ورق زدن وبلاګ که در اصل مکانی برای ثبت دیده ها و شنیده ها و خاطرات بنده و خانواده امه ... زیبا بود

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود

حسین علمداری ایلخچی چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:12 ق.ظ

وبلاگتون رو از اول تا آخرش خوندم. یک هفته ای طول کشید و خیلی لذت بردم. هفته سختی داشتم و وبلاگتون کمک کرد تا گهگاه کمی ریست بشم. دست و دلتان (شاید هم دست دلتان) درد نکند. پاینده باشید.

حسین جان

آخه چرو بنده رو با اینهمه معرفت و محبتت به هزار و پونصد و بیست و دو تا و نصفی تیکه تیکه ی معرفت می کنی؟ حالا کی بیاد اینهمه خرد و ریز شده رو به هم بپکونه؟ بذار من انګشتام رو به هم بچسبونم و بقیه ی جواب کامنت پر از مهر و محبتت رو بنویسم ولی قبل از هرچیزی:

جدن امیدوارم که در این مکان به شما خوش ګذشته باشه، بابت ثبت ردی از اسم و نظر شریفت هم بعنوان یادګاری، تشکر خاص دارم.

توصیف دست دل !!! بسیار زیبا و برخواسته از احساس درون و دلتون بود. ممنونم و چنانچه فکر می کنی بیان اون چیزی که بردلتون سنګینی می کرده و باعث شده بود هفته ی سختی رو پشت سر بذارید!؟ حالتون رو بهتر می کنه؟ رودروایستی نکن و زبون بریز که مشتاق شنیدنیم.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود

وحیده مامان پارسا چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:37 ق.ظ http://dinasour.persianblog.ir

چه عکس های قشنگی...این ها کار اون ور آبی ها است یا مال خودمونه؟چقدر با سلیقه بود...پشاپیش کریسمس مبارک...

وحیده خانم

راستشو بخوای آجی! کار هرکی که بود کاری من یکی نبود؟ ولی هنردست هرکی که بوده خووویلی خانوم بوده ها

تولد عید کریسمس شب چله(یلدای) شما هم فرخنده باشه ایشاالله.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود

مهسا چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:49 ق.ظ http://khateratekhoshnevis.mihanblog.com

حالا که شما این قدر تنبلید(!) من خودم میرم نگاهی به آرشیو شما میندازم و شما را هم توی زحمت نمیندازم .
البته به علت در دسترس نبود اینترنت در ایران ، روز شنبه این کار رو میکنم . میپرسید چرا ؟ خوب واسه اینکه من توی خونه مون از اینترنت کم سرعت استفاده می کنم و روز شنبه با استفاده از اینترنت دانشگاه شیراز که پر سرعته میتونم آرشیو شما رو بخونم

مهسا خانوم

دانشجویی؟ نکنه بچه ی شیراز هم باشی ها؟ باور کن زمین خورده ی شیرازیوهام. بهرحال اهل هرکجا که باشی مهم همان همزبان و هموطن و همدل بودن ماست.

پیروز باشید و دلشادی و موفقیت روزافزون نصیبتان باد

طلا خانم پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:54 ق.ظ

دادش حمید عزیز جمع های ا.ی.ر.ا.نی داخل کشور مدتیه که پر شده از گله وناراحتی و اظهار نگرانی از وضعیت وخیم زندگی و کشور .ما هم شب یلدا مهمان بودیم و همه صحبت ها از نگرانی ها بود.متاسفانه دیگه هیچ چیز رنگ و بوی و صفای قدیم ها رو نداره.فکر کنم شب یلدای شما ایرونی تر بوده.عکس های زیبائی گذاشتید در مورد فال هم بگم که ما پایه بودیم اما مثل همیشه جناب حافظ فقط از غم دوری و هجران نالیدن و هیچ کور سوی وصالی در کار نبود

طلا خانم گرامی

از داخل ایران و فشار عصبی که بطور خود آگاه و ناخود آگاه بخاطر آینده ی ایران، بر ایرانیان حاکمه! نگو که دلخونم. خدا رحم کنه و اگه به قدرت طلبی کله گنده هاست!!؟ اینقده جنگ داخلی شون رو بر آینده ی ایران ترجیح می دهند تا خدای نکرده جنگ خانمان سوز دامنمون رو بگیره .... بهتره ادامه ندم که شما هم دلخونتر نشید . آره رفیق در دوران دلتنگی بخند! که بر هر درد بی درمان دواست و یادت نره که خدا هم از آفرینش تضادهایی مثل غم و شادی، میخواسته بنده هاش رو نعمت گسترده ی دلخوشی و ارامش بچشونه.

برای شما و همه ی هموطنان همدل و عزیزم .... بهترین دعاهای خیر همه ی عارفان روی زمین و کائنات رو آرزومندم.

کلبه ی احزان شود روزی گلستان، غم مخور

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود

باران(محمد) جمعه 8 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:40 ب.ظ http://www.bojd2.blogfa.com

به به ...به این تصاویر قشنگ ....
حال و هوا رو عوض کردی حمید خان.
خوش باشید و سرافراز

به به ... به خودت محمدجان

خیلی وقت بود ازتون بیخبر بودم و خوشحالم که بالاخره خونه ی جدیدتون رو راه انداختی .... خدا قسمت کنه خدمت برسم و بیشتر ببینمت.

آرامش و دلشادی نصیبتان باد ... موفق و پیروز باشید

اعظم شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:34 ب.ظ http://azam-46.mihanblog.com

سلام
چه عکسای یلدائی قشنگی اینجا گذاشتید آقا.
امیدوارم روزهای خوبی در پیش داشته باشید.

اعظم خانم گرامی
قابل شما رو نداشت و نوش جانتون خانوووم

آرامش و دلشادی و موفقیت نصیب شما و خانواده ی محترمتون باد.

درود و دو صد بدرود

بهار یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:29 ب.ظ http://azin6060.blogfa.com

آقا حمید نامه نوشته بودید واسه بنده ها
فقط بعضی جاهاش نامفهوم بود مثلا شوهر همکار عزیزم
که فکر می کردم جابجا گرفتید دقیقا اینجوری بودم
بعد وقتی در مورد خوزستانی بودنمو زبان خوندمو مامانم نوشتی می گفتم خو نه درسته با منه
خلاصه کلهم الان گیج و منگم
اما واقعا متشکرم که از من یاد می کنید و وبلاگم رو می خونید خیلی خیلی خیلی مراقب خودتون و همسر گرامیتون و دخترای ماهتون باشین

تقصیر من چیه؟ هیجانی شدم دیگه. بهرحال .... همونش هم که مفهمومه خودش خیلیه ها باورکن و به جون باغملی قسم که الان هرچی زور میزنم بفهمم که چی گفتم نمی شه.... میشه شوما بفرمایید ما چی گفتیم آجی!؟

Frozen Mind دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:11 ق.ظ

یلدای ما که بسیار سوت و کور بود!

اما با این میوه ها دهان منو آب انداختین!

ارادتمند شما هستم حمید جان

به به فروزان مایند عزیز

کجایی رفیق؟ خوبی؟ خاب یه خبر میدادی یه تک پا با دوستان خدمت برسیم و یلداتون رو از سوت و کوری دربیاریم .... بهرحال امیدوارم که برکت زندگی و آرامشتون به بلندای یلدا باشه.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود

مهسا شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:30 ق.ظ http://khateratekhoshnevis.mihanblog.com

سلام . حتما رفتین مسافرت که آپ نمیکنید ! سال نو مبارک ! من که اخبار های تلویزیون ایران رو نگاه نمیکنم چون همش دروغه . چند روز پیش بطور اتفاقی توی اخبار ایران شنیدم که در امریکا وضع اقتصادی اون قدر خرابه که مردم دیگه سفر نمیرن ! کی باور میکنه این حرفاشونو ! هیشکی

مهسا خانم گرامی
دقیقن درست تشخیص دادید ولی البته مسافرتهای کوتاه کوتاه و مهونی های سربند کنی و خلاصه! ... پشت سر گذاشتن روزهای تعطیل. بهرحال در اولین فرصت درخدمتتون خواهم بود.

مهسا شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:33 ق.ظ http://khateratekhoshnevis.mihanblog.com

آره من اهل شیرازم و از امروز توی وبم در مورد شیراز مینویسم . من معمولا یک یا دوبار در هفته آپ میکنم .
شما هم گاهی که ایران برمیگردین به شیراز هم تشریف بیارید !
به قول شاعر : به شهر شعر درآی و بهشت دیگر بین !

مهسا خانم

اگه به اسم و نظر دوست پس از خودتون توجه کنید؛ میبینی که قبل از شما با خانمی بسیار محترم و شیرازی الاصل از طریق دنیای مجازی آشنایی داشتم که البته مدتها بود که از ایشون بی خبر بودم. وقتی که اسم شریف شما رو دیدم؛ بدون اینکه حتی نظری به لینک وبلاگتون بندازم به یاد ایشون افتادم و حدس زدم که نکنه شیرازی باشید. همینطور که میبینی انگاری حاجتم زود برآورده شد و بعد از مدتها چشمم به دیدن اسم ایشون هم روشن شد. خلاصه .... شیرازی های یکی از یکی خوبتر، به این خونه و بنده ی کمترین لطف بسیار دارند و از اولین آرزوهام اینه که شیراز و اهل دلای شیراز رو به زودی ببینم. از بابت همه ی محبتهاتون نهایت تشکر رو دارم.

موفق و پیروز باشید و آرامش و دلشادی قرین دلهای پر محبتتون باد.

مهسا مامان ملودی یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1391 ساعت 06:21 ب.ظ

سلام خوب هستین؟امیدوارم که شاد باشید .سال نو میلادی رو بهتون تبریک میگم .

به به ... مهسا خانم گرامی

قبل از هر چیزی پیشنهاد می کنم که نظر نوشته ی قبلی رو نگاهی بیندازید تا متوجه بشید که با دیدن اسم و نظر یکی از خواننده های محترممم به نام مهسا، سخت به یاد شما افتادم و حتی به یاد شما از ایشون پرسیدم که نکنه ایشون هم شیرازی باشند؟؟؟ بهرحال ... انگاری دل به دل راه داره و قبل از هرچیزی از نظر لطفتون تشکر بسیار دارم. جا داره بنده هم سال نوی میلادی خوبی رو برای شما و خانواده ی محترمتون آرزو کنم و امیدوارم که در نهایت دلشادی و آرامش و تندرستی بسر ببرید.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

بهار دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:32 ق.ظ http://azin6060.blogfa.com

جناب استاد حمید خان سال نوی میلادی مبارکتون باشد دادا
ایشالا خیرشو بیبینید
راستی الان دقیقا کجا هستید که نیستید

آجی!

هرچند شمس تبریزی می گه:«ایام مبارک باد از شما. مبارک شمایید. ایام می آیند تا بر شما مبارک شوند» بنده هم آرزو می کنم که ایشاالله که هر روز شوما هم عید باشه.

در ضمن هستم اگر نیستم ... گر نباشم یعنی همین دور برا هستم دیگه. راستش تعطیلی و سرما و برف و کرسی داغ و بقیه ی چیزایی که یا خودت بهتر میدونی یا خودت رو به اون در میزنی که اپتا حالیت نیست!؟ سبب شده فعلن تا لنگ ظهر بخوابم و بعدش هم درخدمت منزل هی ظرف بشورم ... هی رخت بشورم ... هی غذا بپزم ... هی خونه جارو کنم. البته اینها چیزی نیستا ... عیب کار اونجاست که باید ظرفها رو هم اتو کنم و این یکی خووویلی وقتم رو میگیره ... بهرحال زودی میام ... باشه؟ آپنین و بدرود

س جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:18 ق.ظ http://yad-sohrab.blogfa.com

همیشه موفق و سلامت باشید.

سهراب گرامی
قبل از هرچیزی خدمت شما خوشامد عرض می کنم و آرزو می کنم که در این مکان به شما خوش گذشته باشه. از اینکه ردی از اسم و نظرت رو جهت زینت این مکان ثبت فرمودید کمال تشکر رو دارم و بنده هم برای شما و خانواده ی محترمتون بهترین ها رو آرزو دارم.

گفتنیه که اون یکی نظرتون رو که در زمینه ی «ثبت شدن نظرتون» شک داشتید رو حذف کردم و همینطور که میبینید نه تنها نظر شریفتون ثبت شده بلکه این هم پاسخ بنده که بهتره «خوشامد» بنامم.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد