از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

عادت شکنی

****پیشنوشت: می گم: «کوروش جان! معلومه کجایی ؟ کم پیدایی؟» می گه: «دارم می شکنم

می گم: «چیو؟ خودتو؟ آینه؟ از درون؟ زیر بار ناملایمات؟» می گه: امروزه ثابت شده که نهایت رشد بدنی انسان از نظر آناتومی و فیزیولوژی تا سن بیست و یکسالگی یا حداکثر بیست و پنجسالگیه. به عبارت دیگه: از سی سالگی به بعد پیری سلولی و بدنی انسان شروع میشه و این پیری تا مرگ فیزیکی ادامه داره. در این بین تنها فرصت(هایی) که از نظر رشد برای انسان باقیه؛ عبارتنداز: 1-«رشد عقلی» که بعد از علم اکتسابی، برپایه ی تجربه ی فردی هر شخص بنا شده. 2- «رشد روانی»(روحی، ذهنی، Mind) و 3-«رشد معنوی». «عقل، دو عقل است: اول مکسبی / که در آموزی به حرف مکتبی // عقل دیگر، بخشش یزدان بـوَد / چشمه ی او در میان جان بـَود_مولوی»

برای رسیدن به اون رشدهای واقعی (عرفان تکامل) که در یک کلام تمام هدف از خلقت آدمیزاده و به «آرامش و پختگی» یا همون حس هفتم (احساس سبکباری و کنده شدگی از دلگرفتگی های روزمره Sense of Elevation که بعد از حس ششم: شهودی و پیشگویی Intuition معروفه) راههای گوناگون با اسمهای گوناگونی ذکر شده. خلاصه ی همه ی اونها در اولین قدم و «خود شناسی» بیان میشه. با دونستن این نکته که انسان تنها موجودیه که باطنی داره و تنها و تنها این خودشه که به اون دسترسی داره؛  اگه هرکسی بتونه با خودشناسی به اون باطن حقیقی اش از طریق «بالا بردن آگاهی» دست پیدا کنه؟ اونوقته که خوب خوب میفهمه که چه توانایی هایی دارد؟ «سالها دل طلب جام جم از ما می کرد/ آنچه «خود» داشت؛ زبیگانه تمنا می کرد // گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است /  طلب از گمشدگان لب دریا می کرد // فیض روح القدس ار باز مدد فرماید / دگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد_حافظ».

گورجیف روسی Gurdjieff


در حدود نود سال پیش، از جمله عارفان مسیحی، شخصی به نام «گورجیف روسی الاصل» بعد از سالها جستجوی حقیقت، همین حرف شعرا و عرفای خودمون رو زد که: «ای انسان، زمان حال، یک هدیه است Present is a present = Gift» (زندگی کردن؛ آبتنی در حوضچه ی اکنون است _ سهراب سپهری) ولی متاسفانه  چنان درگیر عادتها شده ایم که از «لمس واقعیت لحظه» غافلیم. (هر زمان نو میشود دنیا و ما / بی خبر از نو شدن، اندر بقا // عمر همچون جوی(آب) نو نو می رسد / مستمری می نماید اندر جسد_مولوی). بنابراین اگه می خوای «رها» بشی؛ امروزت رو به فردا ننداز (یکی کم شود؛ دیگر آید به جای/ جهان را نماند بی کدخدای// از امروز کاری به فردا ممان(نگذار) /چه دانی که فردا چه آید زمان_فردوسی) و با مثبت اندیشی و دونستن این نکته که «فکر بد، آن فکر بد را میچرد / فکر خوش،دیگر خوشی ها را می خرد(می پرورد) _ مولانا» اگه می خواهی نشوی همرنگ؛ رسوای جماعت درون و بیرونت شو و با  دوری  از  افراد منفی نگر(نخست موعظه ی پیر صحبت (می فروش) این بود / که ازمصاحب(معاشر) ناجنس، احتراز کنید_حافظ) بزن عادتهای زندگیت رو بشکن و از یک انسان مکانیکی و عادتی به سوی یک انسان روحمند گام بردار.(از «خلاف آمد عادت» بطلب کام که من/ «کسب جمعیت» از آن زلف پریشان کردم_ حافظ … یک قدم بر نفس خود نه، یک قدم در کوی دوست / هرچه بینی دوست بین؛ با این و آنت کار نیست_عزیزالدین نسفی)

از نظر «گورجیف» ویژگی انسان عادتی و مکانیکی اینه که «عواطف او» مثل اسب(هایی) هستند که از طریق یراق و تسمه های «حواس» به درشکه وصلند.  در این بین یک راننده و سورچی مستی به نام «عقل»، براساس شدت و ضعف چیزهایی مثل«قدرت، شهوت، ثروت، لذت و غرایز» _که در اصل قراره آب روان زیر کشتی وجود انسان باشند ولی گاه به درون او رخنه می کنند_ انسان رو از این سو به آن سو می بره. تنها چیزی که می تونه این اسب تازان عاطفه و نیز سرکشی عقل مست رو کنترل کنه؛ پیر روشن ضمیر «بیداری و آگاهی» است که همینطور که درون کابین (درشکه) نشسته؛ هدایت رو در دست بگیره و از طریق «مراقبه» و سوال دائمی که «این انرژی درونی را چگونه باید صرف کرد؟» انسان رو به کمالش برسونه و حالیش کنه که:«آنکه او بسته ی غم و خنده بــُود /   او به این دو عاریت زنده بـُود // باغ سبز عشق، کو بی منتهاست / جز غم و شادی، در او بس میوه هاست // رنج و غم را حق پی آن آفرید/ تا بدین ضد! خوشدلی آید پدید_مولوی)

لبخند آرامش، خواب و بیداری انسان


می گم:«کورش جان! من که نفهمیدم این کمتر پیدا بودن تو برای شکستن چی بود؟ :) با اینحال گزیده ایی از یک ایمیل رو می گم و می رم؛ شاید که خواننده های محترم هم هرزمان که این مطلب رو خوندند؛ نظرشون رو نوشتند یا به موارد زیر نکته ها افزودند.»

*******************

از جدول و بازی های فکری استفاده کنید
از دست غیرغالب خود در مسواک زدن، شانه کردن یا استفاده از موس استفاده کنید. در یک زمان با هر دو دست بنویسید. قاشق و چنگال را جابجا در دست بگیرید
 
یکی از حواس خود را کنار بگذارید. چشم بسته غذا بخورید، با چشم بسته دوش بگیرید
 
از کیبورد هایی استفاده کنید که جای حروف آن متفاوت است
برای ابزار متداول، کاربرد های گوناگون بیابید. مثلاً چند کاربرد برای میخ می توانید بیابید، 10 تا، 20 تا …؟
 
به یک جواب اکتفا نکنید
واقعیت ها و فرضیات را معکوس کنید. از خود بپرسید : چه می شود اگر …؟
 
ترسیم کنید. برای نقاشی نیاز نیست که یک نقاش باشید
مثبت فکر کنید
 
در یک زمان چند کار را با هم انجام دهید
غذاهای متناسب برای مغز بخورید مانند گردو، بادام، نان برشته، چای سبز و غیره
سیر غذا نخورید. کمی گرسنه باشید
نرمش های روزانه انجام دهید
صاف بنشینید
زیاد آب بخورید
نفس عمیق بکشید
بخندید
به فعالیت های خود تنوع بدهید. برای خود مشغولیات ذوقی انتخاب کنید
خوب بخوابید
 
موسیقی گوش کنید
کارها را عقب نیاندازید
وابستگی خود را به تکنولوژی!!! کاهش دهید
تحقیقات اینترنتی داشته باشید
لباس های خود را تغییر دهید. پابرهنه راه بروید
با خود بلند بلند صحبت کنید
 
شطرنج یا بازی های صفحه ای انجام دهید به خصوص شطرنجی که پیشرفت بازی توسط ایمیل و اونلاین باشد
بازی های مغزی انجام دهید مانند سودوکو، جدول کلمات متقاطع و غیره
 
 
نشریه ای را به صورت دایم بخوانید
یک زبان خارجی بیاموزید
 
برنامه نویسی با کامپیوتررا یاد بگیرید
کلمات بلند را از آخر به اول بنویسید. رگشلاچ
محیط خود را تغییر دهید. جای اجسام را تغییر دهید. به مکان های ناشناخته بروید
شعر بنویسد، داستان بنویسید، وبلاگ راه بیاندازید
 
به صورت ذهنی حدس بزنید که روزهای ماه، چند شنبه هستند
به صورت ذهنی، گذر زمان را حدس بزنید
 
با ریاضیات دوست باشید.
روش هایی در خاطر سپاری داشته باشید
مکان هایی که به خوبی می شناسید را تجسم کنید
نام افراد را به خاطر بسپارید
مدیتیشن کنید. ذهن خالی را تجربه کنید
 
تلویزیون را خاموش کنید
تمرکزتان را تقویت کنید
 
محاسبات ذهنی انجام دهید
 
به تعصب های خود هوشیار باشید
 
نابغه ای را برای الگو برداری انتخاب کنید
شبکه ای از دوستان حمایت کننده داشته باشید
 از دیگر ادیان دوستی صمیمی داشته باشید
تنها به کسانی که با شما موافقند نچسبید. با کسانی هم معاشرت کنید که با شما مخالفند
طوفان ذهنی کنید
نوع نگاه خود را تغییر دهید. از کوتاه مدت به بلند مدت و از فردی به جمعی
ریشه مسایل را بیابید
 
ادبیات کهن بخوانید
مهارت های خواندنی خود را تقویت کنید.
کتب را خلاصه سازی کنید
 
مشکل خود را برای یک اهل درد ، در میان بگذارید
 
مناظره کنید. از یک نظریه دفاع کنید. همچنین همان نظریه را بکوبید
 
خود را به چالش بکشید
 
مدیریت استرس داشته باشید
 
هر روز از یک مسیر متفاوت بروید
 
در حین پیاده روی مسایلتان را حل کنید یا با دوستانتان گفتگو کنید
 

هرروز را از شب قبلش برنامه ریزی کنید

و از همه مهمتر: خود را بیشتر بشناسید و در حق خودتان و دیگران، مهربان تر باشید.

نظرات 13 + ارسال نظر
ط شنبه 27 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:56 ب.ظ

سلام به برادر عزیزم اقا حمید.از سر دلتنگی به خدمتتون رسیدم برای عرض ادب و ارادت .پست قشنگ و فلسفی شما رو خوندم هر چند ذهنم در این گیر و دار هراس اور مشگلات درونی وبیرونی خودم با خدای خودم ودنیای پیرامونم و کائنات به ورطه نیستی می ره اما مدتها درگیر کلمات و سحر ابیات زیبای نوشته شما بود.خوش باشید وایام به کامتان

دوست عزیز و گرامی
هرچند شما رو بجا نیاوردم؛ ولی اگه قبلن خدمتت خوشامد عرض نکردم؛ خیلی خیلی خوش اومدی و از اینکه ردی از اسم و نظر شریفتون جهت زینت این مکان بجا گذاشتید؛ نهایت تشکر رو دارم.

از درگیری درونی و بیرونی خودتون فرمودید و اگه بخوام خلاصه اش کنم: نهایت فلسفه ی آفرینش و پیدا کردن «حقیقت» همین صلح با خود، خدا، هستی و سپس «دیگران» است= صالح و عارف.

اولین شرط قدم در خودشناسی، بعد از بالابردن آگاهی، دوست داشتن خود به آنصورتی که هستیده. در روانشناسی به این پدیده «عزت نفس»داشتن گویند. نه بخاطر تایید دیگران و نه از هراس و ترس رد دیگران ماسکهای متفاوت زدن. همونی که شاید شنیده باشید و می گند: «خودت باش» .

وقتی خودت رو با همه ی خوبیها و بدیها، نقطه قوت و ضعف و ... خوب خوب شناختید وبه همان شکلی که هستید قبول داشتید؛ مراحل بعدی رشد و «صلح با خدا و هستی= کائنات» خود بخود رقم میخوره و ای اماااان که چقدر سخته آخرین مرحله ی اون و عرفان محض و «صلح با دیگران». یعنی دیگه اونوقت به چنان شکوفایی میرسید که به جز خوبی و نیکی و دوست چیزی نمیبینی(یار بی پرده از در و دیوار / در تجلی است یا اولی الابصار).

ببخشید که پاسختون رو طولانی نوشتم ... از بابت تشویقهاتون هم نهایت تشکر رو دارم ... موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود

باباعلی یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:21 ق.ظ http://parsavaghef.blogfa.com

سلام عمو حمید
به ندرت پیش میاد آدم حس کنه از پستی که توی وبلاگی خونده خوشش اومده و حسابی بهش چسبیده ... من الان این احساس رو دارم و فکر کنم لازمه یکی دو بار دیگه بخونمش . همیشه خرم و خودآگاه باشید .

بابا علی نازنین
شوووما هم به این مورد پی بردید که خودمم نفهمیدم چی گفتم؟

از بابات تشویقهاتون ممنونم و بقول عوام: نووووش جونتون.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود

مرضیه یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:38 ق.ظ http://marziyehkazemi.blogfa.com/

سلاااااااااام
خیلی خیلی پست خوبی بود
دست شما درست
من جمله به جمله‌اش رو دوست داشتم. به‌خصوص جمله آخری که انگار همه نوشته‌های ارزنده قبلی رو در خودش جا داده بود."خود را بیشتر بشناسید و در حق خودتان و دیگران، مهربان‌تر باشید".
راستش من یه وقتا دلم واسه خودم می‌سوزه که چقدر در حق خودم و روح و روانم بدی کردم و از درون خودم غافل بودم و تنها برونم رو دریافتم

مرضیه خانم گرامی
خوشحالم که مطلب رو دوست داشتید و امیدوارم که مفید واقع شده باشه. اونچه که مهمه: اینکه گهگاهی خارج از باورهای اجتماعی یا تلقینهای مذهبی و قومی، ولو شده در ذهن و فکرمون بدنبال پاسخ سه سوال معروف باشیم که «از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا میرویم؟» اونوقته که با مراقبه ی بیشتر و ارزش ندادن به بسیاری موارد فرعی، سببی میشیم که روح و درونی آرامتر و شادتر داشته باشیم.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود

طلا خانم یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 04:53 ب.ظ

برادر حمید عزیز اولین کامنتی که با ط معرفی شده مال من هست .فکر کنم حین تایپ اسمم مشگلی پیش امده که فقط حرف اولش خورده.به هر حال سپاسگزارم .

طلا خانم گرامی
ببخشید که شما رو بجا نیاوردم ... بهترین ها رو همراه با آرامش و دلشادی تمام آرزومندم.
یا حق

میثم یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 06:02 ب.ظ

سلام آقا حمید
ممنون از مطالب مفیدی که یادداشت نمودید

ایمیل فایل صوتی من به دستتون رسید ؟


با درود !

میثم جان
قابل شما رو نداشت ... در پاسخ سوالتون باید بگم: خیر دادا ... چیزی بدستم نرسیده متاسفانه.

درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

اعظم چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:54 ب.ظ http://azam-46.mihanblog.com

سلام
مطالب قشنگی بودبخصوص نکته ها رو خیلی درست داشتم.

اعظم خانم گرامی

توی کار خدا موندم. وقتی داشتم این مطلب رو مینوشتم به فکر شما بودم و آرزوم بود که حداقل خواننده ی این دست مطالب باشید که خوشبختانه چنین توفیقی نصیبم شد.

از بابت حضورتون کمال تشکر ... موفق و پیروز باشید.
درود و دو صد بدرود

احمد-ا شنبه 4 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:07 ب.ظ

دکترعالی بود و
عالی عالی
تو وقتی از خود شناسی و خود خود میگی خیلی خیلی دلنشین میشه
گویی آنجای که ما همه و همه یکی هستیم و بی :
نام و نشان ، نژاد و دین ، شغل و کار ، بالا نشین و پایین نشین ، شما لی و جنوبی ، فقیر و غنی ، آسیای و اروپایی ، صغیر و کبیر ، سایه و روشن ، مراد و مرید ، رسول و نبی ، آدم و حوا ، هابیل و قابیل ، زشت و زیبا ، و....
به خود خود
به یکی بودنمان
به نعوذ بالله خدا بودنمان
به آنچه که همه وهمه گم کرده ایم
باز متشکرم
آفرین و صد آفرین

احمد جان
قبل از هر چیزی یه خواهش عاجزانه داشتم و اینکه از کاربرد واژه ی «دکتر» خودداری کنید چرا که عجیب باعث تورم نفس میشه و من که حتی بلد نیستم سوزن بزنم وقتی میشنوم که دیگرون میگند «دکتر»!!! از این موردی که هوووچ فایده ی این دنیایی و اون دنیایی نداره!! خوش خوشانم میشه.

چقدر این کامنتتون زیبا و دارای مفاهیم بالایی بود ... هرچه هست همینه که اون قادر مطلق، از سرعشق و دوست داشتن بنده هاش دست به آفرینش زده نه اینکه مثل خدایی که خیلی از ادیان توصیف می کنند اونقده عقده ایه که برای هر کوتاهی در عبادت بنده اش، دست به انتقام کشی بزنه.

از بابت تشویقهاتون تشکر می کنم ... موفق و پیروز باشید. درود و دو صد بدرود

ستاره سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:01 ب.ظ http://majag.blogfa.com

با سلام .از اشنایی با وبتون بسیار خوشحالم .مطالب مفیدی هست که بسی استفاده بردم .شاد باشید.

ستاره ی گرامی و عزیز
قبل از هرچیزی خدمت شما خوشامد عرض می کنم و امیدوارم که در این مکان به شما خوش گذشته باشه. جا داره بنده هم از بابت زحمت ثبت اسم و نظرتون که زینت این مکان خواهد بود تشکر کنم

آرامش از آن شما و خانواده ی محترمتان باد
موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود

سپهر پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:36 ب.ظ

سلام حمیدخان
مطلب خوب و آموزنده ای بود.
به نظر من انسان باید واقعیت هایی که در اطراف خودش هست رو در نظر بگیره و بر اساس آن عادت های خود را تغییر بده و گرنه، الکی بخواد عادت های خودش رو تغییر بده به مشکل می خوره و به قول معروف می خواد ابروش رو درست کنه، میزنه چشمش رو هم کور می کنه. گاهی مواقع عادت شکنی های بی جهت موجب شکستن آدمی میشه و به جای اینکه عادت ها رو بشکنه خودش شکسته می شه. پس در هر عادت شکنی باید به این مسئله توجه داشت که چه چیز را از دست می دهیم و چه چیزی را بدست می آوریم. به هر حال یا آدم میشکنه یاعادت
موفق و پیروز باشید.

سپهر جان
با شما موافقم و همینطور که در اون متن ایمیلی پیوست ملاحظه می کنید؛ شکستن عادتها از امور عادی مثل چشم بسته دوش گرفتن یا با دست دیگه مسواک زدن شروع میشه تا در اصل تلنگری باشه به ذهن برای دقت بیشتر.

شما هم به همچنین ... درود و دو صد بدرود

سپهر پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:14 ب.ظ

متن ایمیل رو دوباره خوندم.
الان کلا همه (یا شاید فقط خودم) داخل ایران هر روز صبح که بیدار میشند، خود به خود مجبورند بر اساس تغییر ساعتی تصمیم گیری های مملکتی ، زندگی خود را با چالش های جدید وفق دهند و کلا روزمرگی خاصی وجود نداره واعصاب معصاب ندارند. فقط از خدا می خواهند که ثبات بر قرار بشه. فکر کنم ، بیشتر موارد ذکر شده در ایمیل برای آمریکاها خوب باشه، ولی قدر ثباتی که در کشورشون هست رو بدونند و زیاد دنبال تغییر عادت های خود نباشند (به قول معروف، سوکش نزنند). فقط اگه یک اهل دل پیدا کردی بگو تا ما بریم باهاش کمی صحبت کنیم، شاید سبک شدیم.
شاد باشید.

سپهر جان
با شما موافقم ولی یادت نره که انسان موجودیه که با هوشی که داره خودش رو با هر شرایطی وفق میده. بنابراین ای بسا که بسیاری از موارد به درد آدمهای داخل ایران هم بخوره .... یکی از اونها داشتن دوستی صمیمی از دیگر ادیانه ... دیگری اینکه موسیقی گوش کنند یا زبانی خارجی و یا کامپیوتر و تحقیقات اینترنتی رو تجربه کنند. از مدیتیشن و برنامه ریزی های روزانه و مناظره و دفاع و رد همزمان یک نظریه هم می گذرم ولی یادت نره که هدف از این تغییرات، دور ریختن افکار و باورهای کهنه و زنده شدن و در نهایت به «آرامش» رسیدنه که البته همینطور که شما گفتید: واقعنننن هم برای مردم ایران کاریست بسیار سخت.

دلشاد و آرام باشید

sasan جمعه 10 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 03:38 ب.ظ

سلام حمید جان،

پس از خواندن این متن، اولین کاری که کردم برای شما دعای خیر کردم، دوم, ۱۰ تا از کارهای روزنه خودم را بر اساس مطالب ذکر شده، تنظیم کردم. ۱۰ جمله را نوشتم زدم دیوار اتاق, جلوی‌ چشمانم باشه

راستی‌، احساس می‌کنم تغییری روحانی و پاک در خود شما نیز صورت گرفته انشاالله همیشه شاد باشی‌ و سلامت.

(یار بی پرده از در و دیوار / در تجلی است یا اولی الابصار)

ساسان جان
اول از همه آرزو می کنم که اون احساس شما درست باشه و صد البته همیشگی و پایدار.

دوم: اینجاست که باید به تیزهوشی ایرانیان آفرین گفت. بسیار کار خوبی کردید که مطالب رو دائم جلوی چشمتون میذارید. اولین قدم در راه «عمل» کردن؛ باور اون چیزه که البته باید همینطور توی ذهن شما باشه و رژه بره و تکرار بشه تا به «ایمان و باور» تبدیل بشه و این شیوه از بهترینهاست.

آرامش و دلشادی نصیبتان باد.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود

سپهر جمعه 10 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:46 ب.ظ

میگم حالا که شما همش با من موافقید این تقدیم به شما و به افتخار عادت شکن ها بزن دست قشنگه رو.....

بقول هموطنان آذری زبان ... چــُخ ممنون. یا نخواستی به زبون این فرنگی ها: تنکیو سو مااااااچ و بوس و یه عالمه چیزای خوب خوب دیگه.

کوروش دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:17 ب.ظ http://korosh3084.blogsky.com/

درود بر استاد ستوده دل
یکبار این زیبانوشت را خواندم همان شب گفتگوی مان
اما مختصر کسالت سرماخورده کی تا امشب اجازه نداد عرض ارادتی داشته باشم به جد..ابتدا گمان کردم مخاطب منم ...اما گفتار فلسفی و فرهیخته ای چون اورا همسنگی نداشتم و چه اندرزهای زیبایی....اگرچه بسیاری را باید که دوبار به کار بست خاموشی تی وی و راه اندازی دوباره وب و...
بسیار لذت بردم و امید که بهره ی وافی و کافی برده باشم
قلمت هماره استوار و شادی و سلامتت برقرار داداش بزرگوارم


کوروش جان

با آرزوی سلامتی روزافزون، از بابت حضورتون کمال تشکر رو دارم و راستش منتظر نظر کارشناسی شما بخصوص در بخش ادبیات کلاسیک و نگارش مطلب بودم . از اینکه باعث لذت شما شدم خوشحالم و براتون آرزوی موفقیت دارم.

موفق و پیروز باشید و آرامش از آن شما باد.
درود و دو صد بدرود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد