از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

رژه ی عمومی Community Fair 2012

راستش برای ادامه ی انتشار «خاطرات آمریکا» تردید دارم و چون سودی در اونها نمی بینم؛ لذت آنچنانی نمی برم. حالا که حرفی واسه ی گفتن نیست؛ بعد از مدتها به دیدن تعدادی عکس از مراسم رژه ی عمومی شهر مهمونتون می کنم تا لااقل حالا که اینهمه راه تشریف آوردید؛ دست خالی برنگردید. امیدوارم که مطلوب واقع بشه …. بعد از تابستان و با آغاز سال تحصیلی، محیط اجتماعی آمریکا شور و هیجان خاصی پیدا می کنه. بدین شکل که هر چند وقت یکبار، مراسمی شاد و عمومی و گاه مذهبی مثل «روز شکرگزاری»(تنکس گیوینگ)، کریسمس، سال نو و غیره در کاره. شروع این جشنها، برگزاری بازارچه های سیار دستفروشها و مراسم رژه است که از هر قشر و صنفی می توان نماینده ای رو در کاروان این رژه دید.

کاروان موتور سواران در حال احترام هنگام اجرای سرود ملی آمریکا


یکی از موسسات که پایه ی ثابت برگزاری اینگونه مراسم هستند و معمولن از افراد بازنشسته و اعضای افتخاری تشکیل میشه؛ «نگهبانان معبد یا Temple  Shriners» نام داره که دائم در حال سفر به شهرهای مختلف و اجرای نمایش و معرفی فعالیتهای بهداشتی و خیریه ی بیمارستانهای رایگان اطفال هستند.

آرم بیمارستان خیریه ی اطفال وابسته به گروه «نگهبانان معبد»


گفتنیه که این گروه در اصل یکی از شعبه های انجمن فراماسونری (فراموشخانه) است که هرچند می گند به دین و سیاست کاری ندارند جالبه که بیشتر کله گنده های هنری و سیاسی و اقتصادی عضو آن هستند.  هسته ی اولیه ی «گروه نمایشی» اولین بار در دیدار هنرپیشه ای به نام «فلورنس» در مهمانی سفارت کشورهای عربی در فرانسه تشکیل شد. او دید که گروهی مردمی با افکاری خیرانه و عرفانی اقدام به نمایش عمومی، جهت کمک به نیازمندان و بیماران می کردند. این گروه مخفی و مردمی به «سسلسله ی نجیبان عرفانی کهن اعراب» مشهور بودند. فلورنس با دیدن این سنت پسندیده، این ائیده را با خود به آمریکا آورد. بعدها  طراحی لباس و آرم گروه و حتی نام اولین معبد (مکه) رو به افتخار و تقلید از اونها انجام شد. برای همینه که هنگام نمایشهای خیابانی این گروه با نشانه های عربی که در کشورهایی مثل لبنان و سوریه و مراکش هنوز به چشم میخوره و شبیه لباس داستان «سندباد/علی بابا» است کاملن به چشم می خوره.

نشانه های شتر، شمشیر، ماه و ستاره


لباس عربی و سازهای بادی


لباس و کفش عربی شبیه سند باد یا علی بابا / سازهای کوبه ای و سنج


سمبل شتر بر روی طلق جلوی موتولچی


لباس فرم آبی و کلاه منگوله دار و مدال آویزان برگردن


بیمارستانهای خیریه ی این گروه هم اکنون در کشورهای آمریکا، کانادا و مکزیک شعبه داره و طبق آماری که در گردهمایی سال 1900 در واشنگتن دی سی داشته اند اعضای افتخاری این گروه بالغ بر 55 هزار نفر میشه که در هشتاد و دو معبد گردهم آمده و فعالیتهای خود رو مدیریت می کنند.


بهتره بیشتر از این خسته تون نکنم و بدون هیچ توضیحی به دیدن بقیه ی عکسها دعوتتون کنم. از جمله کاروان ماشینهایی که هرچند توی آمریکا بعنوان عتیقه، سخت گرون قیمت هستند و فقط برای چنین مواقعی، نگهداری می کنند بعضی نمونه هاش تا همین چند سال پیش توی ایران هنوز داشتند سگ دو میزدند.

شورلت روباز دو درب


یاد همشهری ام شیخ ابوطالب مصطفایی و شورلتش بخیر


ماشینی قدیمی با بدنه ای تمام چوبی


این مردمان هم به هر نحوی شده بود تلاش می کردند تا مردم رو سرگرم و شاد کنند و بهرحال همه ی هنر و تلاششان همین بود:

لباسش هم اصلن پاره نیست :)


دلقک (تلخک) و خیمه شب باز دوره گرد


دلقک (تلخک) زن


حرکات نمایشی روی اسب


احتمالن میدونید که بیشتر انتخابات داخلی آمریکا اعم از رئیس جمهور، شهردار، کلانتر، رئیس بخش، نمایندگان مجلس ایالتی و کشوری و … همزمان انجام میشه. از اونجا که چندی دیگه زمان انتخابات بود؛ بیشتر نامزدهای انتخاباتی نیز با راه انداختن یک ماشین و کاروان و شیوه های گوناگون از جمله اهدای شیرینی و کارت و پوستر و عکس و بادکنک و حتی حضور بین مردم و گپ زدن با اونها اقدام به تبلیغ می کردند.


این روزها دیدن تبلیغات این آقا هم که میخواد نماینده ی مجلس سراسری (کنگره) آمریکا بشه سبب شده دائم به یاد هموطنان «تـــُرک زبان» بیفتم و اینکه ظاهرن میخواند سمتهای مهم آمریکا رو نیز اشغال کنند. جالبه وقتی از خود ایشون پرسیدم که آیا فامیلش از کجا گرفته شده؟ گفت: فنلاندی الاصله و شاید از شهری به نام «ترکمن» در فنلاند گرفته شده؟

این هم ترک از نوع آمریکایی فنلاندی الاصل 


موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود .... دوستدار همگی شما حمید

نظرات 13 + ارسال نظر
masih یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:13 ب.ظ

سلام
چرا دیگه تو مهاجر سرا چیزی نمینویسید؟ الان بیش از هر موقع دیگه بچه ها به نوشته های شما نیاز دارند.
میخواستم بدونم یک خانواده آمریکایی چقدر میتونند برای خودرو پول بدهند و مشکلی هم در پرداخت قسط های آن نداشته باشند؟
مثل همیییییییییییییییییشه مرسی از نوشته های خوبتون.

مسیح عزیز و گرامی
راستش دیگه وقت و انرژی آنچنانی ندارم که بتونم توی مهاجرسرا درخدمتتون باشم و لطف کنید اجازه بدید همین خونه رو سرپا نگهداریم جای تشکر داره.

در مورد سوالتون هم: بستگی داره به وسع مالی و در آمد و بخصوص نوع ماشینی که می خرید. معمولن افراد از خرید ماشین دست دوم شروع می کنند که از لحاظ قیمت مقرون به صرفه باشه و بتونند نسبت به کریدیتی که در بانک ساخته اند وام دریافت کنند و بخصوص بعدن از عهده ی قسطهای اون بربیاند. معمولن با خرید یک ماشین معمولی، همه ی افراد میتونند به نحوی از روی گود اقساط اون بربیاند.

موفق و پیروز باشید و جا داره از اینکه ردی از اسم و نظرتون بعنوان زینت این مکان ثبت فرمودید تشکر کنم.

درود و دو صد بدرود

وحیده مامان پارسا سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:42 ق.ظ http://dinasour.persianblog.ir/

ما کماکان مشتاق شنیدن خاطرات ورود به آمریکای شما هستیم برای ما که مفید بوده اگر برای شما سودی نداره..من که نمیدونستم همه انتخابات با هم انجام میشه و فقط یه بار مردم رو سر کار میذارند...

وحیده خانم گرامی
اگه میدونستم برای شما مفید بوده هرگز اون حرف رو نمیزدم. اکنون هم اجازه میخوام تا فرصت بدهید طی مرور زمان حسش بیاد و بازم بتونم بخش خاطرات رو پیگیری کنیم.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود

اعظم سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:12 ب.ظ http://azam-46.mihanblog.com

سلام
چه جالب نمیدونستم همه ی انتخابات با هم انجام میشه.

در بسیاری از هزینه ها هم به این ترتیب صرفه جویی میشه.(این آمریکاییها همه کاراشون آمریکاییه).

اعظم خانم گرامی
گفتنیه که همیشه اینگونه نیست ولی عمده انتخابات عمده ی آمریکا همزمان انتخاب رئیس جمهوری انجام میشه و همینطور که فرمودید دنگ و فنگ اون یه باره.... در ضمن مرگ بر آمریکا فراموش نشه که هرچه داریم از همین فریادهاست که برسر اینها میکشم. حالا چقدرش الکیه خدا میدونه

شادی از آن شما ... موفق و پیروز باشید
درود و دو صد بدرود

مریم چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:31 ق.ظ

حمید عزیز
حالتون چطوره؟ خوبین؟ خاطراتتون با ذکر جزییات خیلی قشنگ بودند و البته من قبلا همشون رو خونده بودم :) ولی همین که بازنویسی می کردین خوب بودو باز خوندنی می شد. خودم که دل نوشتن خاطرات رو ندارم (زمانی تو ذهنم بود این کارو بکنم) کلا کار سختی است برام فکر می کنم به نحوی باید خودم رو در اون حال و هوا قرار بدم تا اونی که می خونه هم همون حس رو داشته باشه.. به هر حال می خواستم بگم هرچه بنویسید خواهیم خواند.اصل نوشتنه!

مریم خانم گرامی
سپاس از احوالپرسی هاتون. در مورد خاطرات اینطور فکر می کردم که تکراری و بی فایده اند ولی ظاهرن برای بسیاری لذتبخش بوده حتی برای شما دوست قدیم. بهرحال تلاش می کنم تا حس بازنویسی و اضافه کردن بخشهای بیشتری و نیز عکسها رو دوباره و بیشتر کنم و درخدمتتون باشم.

موفق و پیروز باشید ... شادی و آرامش و سلامتی از آن شما و خانواده ی محترمتان باد.
درود و دو صد بدرود

مریم چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:40 ب.ظ

این آهنگ رو امروز شنیدم. البته خیلی خاص نیست ولی به عنوان تشکر از این نوشته های دلنشین از ما بپذیرید.. خواهش می کنم بیشتر بنویسید.. من همیشه چشم به راه نوشته های شما هستم

http://www.youtube.com/watch?v=muDtcDKwhHo&feature=youtube_gdata_player

فرمایش شما رو به دیده منت میذارم و از بابت تقدیم آهنگ تشکر خاص دارم.

ع.قلی پور پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:58 ق.ظ http://edalat55.blogfa.com

وب جالبی داری

قلی پور عزیز و گرامی
قبل از هر چیزی خدمت شما خوشامد عرض می کنم و آرزو می کنم که دلشادی و آرامش نصیب شما و خانواده ی محترمتان باد. جا داره از بابت ثبت اسم و نظر شریفتون بعنوان زینت این مکان تشکر خاص داشته باشم و ایکاش بعنوان یک دوست عزیز، منظورتون رو بیشتر توضیح میفرمویدید که از چه نظر در دیدگاه شما «جالب» اومده. خودمونی ... از چه مواردی خوشتون اومده؟

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود

مجید پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:51 ب.ظ http://www.Diarwnoon.ir

سلام به آقا حمید عزیز
حال شما چطوره؟کجایی بابا نیستی ..
خب اول معذرت که این مدت نبودیم و در دسترس نبودم که بتونم اینطرف سر بزنم..دیگه تکرار نمیشه

خب حال شما چطوره؟خوش میگذره توی بلاد کفر؟
میگم تو ای نجباد ما کاروان موتوریم داریم هرباری میرن دنبال رودخونه..تازه گفتی شورلت حج اقا مصطفایی..این امیر کوجاسش بیاد ببینه شورلت فامیلووو..

الان شوما تبلیغ فراماسونا رو کردی؟ اخرشم نفهمیدیم به چه درد میخوره این فراماسون..شالام چاقی باشد به هر حال

در کل خوشحال شدم بسی و یه عالمه و امیدوارم شاد و موفق باشید..

به به .... آقامجید دیارنونی
حالا ما نیستیم ... شما که بودید خوب بود یه بوقی میزدید. بقول یارو ما تلفن نداریم شما که داشتید خوب بود یه زنگ میزدید

رفیق دلت شاد ... نگران احوالت بودم و همینکه بدونم سرسلامتید جای بسی خوشحالی و شکر ... وگرنه قرار نیست دیگه این دنیای مجازی مون رو با تعارفات و رودروایستی های عالم واقعی خرابش کنیم و هر وقتی که لطف کنید و دلتون هوای ما رو کرد عشقه و روی چشمم میذارم.

در مورد بقیه ی گفته هات هم بیخیال که تازه اومدی نباید باهات خیلی کل کل کنم یه وقت میری و دیگه پیدات نمیشه

موفق و پیروز باشید و ایشاالله سلامتی و دلشادی و آرامش نصیب خودت و خانواده ات باد.
موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود

مجید جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:32 ب.ظ http://www.Diarwnoon.ir

سلام مجدد به آقا حمید عزیز
نه خب تعارفات و .. نبود..کلا این مدت به نت دسترسی زیادی نداشتم..خب بگذریم..

کی بره دیگه نیاد؟من؟؟؟دنده پهن تر از من چه کسی..

مجید جان دیار نونی، دلبندم
خوشحالم که تندرستی .... بههههدش هم نمیخوام دعوات کنم یا یه چیزی بگم که خدای نکرده بدت بیاد که؟ فقط میخوام پوستت رو بکنم ... همین صبر کن یه کمی روم بیشتر باز بشه .... الان غریبگی می کنم .... آخه دخلت رو میارم ببینم اینهمه مدت کجا بودی و بههههدش به عشق خودت خاطرات مینویسم و یه دونه اش رو هم محض رضای خدا همین خودت که گفتی بنویس نخوندی .... باشه تا آخه تلافی کنم و همه ی نوشته هات رو بجای خوندن، ببلعم ... صبر کن ... تلافی میکنم ... صبر کن آخه میبینی

احمد-ا شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:42 ب.ظ

سلام
میایم پنجره ات را باز می کنیم
بخوانیم
بیاموزیم
تماشاکنیم
لذت ببریم
. . .
بعد
برای دکترمان چیزی بنویسم یا که نقاشی کنیم و یا به شعر در آوریم و یا . . .
کد هم که وارد می کنیم در صدد ارسال می آیم
نگو که اینترنت مون قطع شده است !!
نه تنها نقاشی یا نوشته یا شعرمون حذف میشود پیام خطا میدهد
تو بیا که
چه نقاشی کرده بودی یا که نوشته بودی یا که . . .
حمید جان روزهای خوب تری برایت آروز دارم
خوبش را از ما بپذیر
چرا که حال و هوای بدی داریم !

احمد جان
خدا نکنه که حال و هوای بدی داشته باشید .... البته بنده یک بار جهت عرض ادب خدمت رسیدم و متوجه شدم بخش خاطرات و گذشته به پایان رسیده و تصمیم به شروعی از نوع دیگر در دنیای مجازی و وبلاگ گرفته اید ... ولی هرکاری کردم دستم پیش نرفت چیزی بنویسم و عرض ادب کنم. بهرحال پیش میاد و اجازه بده دنیای مجازیمون رو دیگه خارج و بدور از هرگرونه مناسبات دنیای واقعی پایه ریزی کنیم و تعارفات و رودروایستی رو بذاریم کنار و اگه هرجایی رفتیم بخاطر دلمون و خودش باشه. لذا دلمون کنارته ولو که ردی ازمون نباشه و جا داره از اینهمه بزرگواری شما تشکر کنم.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود

مجید شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:53 ب.ظ http://www.Diarwnoon.ir

سلام مجدد به اقا حمید
هان..یادمه که گفتم و اتفاقا دارم میخونم..البته چرا دروغت بگم این خاطراتی که توی مدت غیبتم نوشته بودی رو نرسیدم بخونم..ولی کم کم دارم میخوننننمم.باور کن

در مورد غیبتم..هان؟ برات میتوضیحم ایمیلی ولی در کل مجاز بوده غیبتم..گواهی دارم از بچه ها..

به قول دوران دبیرستان ..زنگ اخر وایسا دعوااا

خب اقا حمید شاد و موفق باشیییییی

مجید جان
فقط میتونم بنویسم متاسفم که مجبور به غیبت مجاز شدی و از طرف خودم و همه ی اونهایی که باید بدونند و یا میدونند به وجود امثال شماها افتخار می کنم.
هرجا باشی و هستی در اوج دلشادی و آرامش و موفقیت و پیروزی باشی ایشاالله

در ضمن ما دعوا نکرده تسلیم و دستامون بالاست ... اصلن کافیه بقول جوونها زیر پاتون رو نیگا کنید ... یه خورده زمین ... یه مخلص ... یه چاکر ... یه نوکر ... یه ... یه ... یه دارید و اونم لابد یه نفری هست دیگه.

باران(محمد) پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:57 ب.ظ http://www.bojd2.blogfa.com

حمید آقا سلام
پست بسیار کامل و جالبی بود...
راستی می دونستی در روز وبلاگستان... وبلاگم مسدود شدو رفت بجرم انتشار مصادیق مجرمانه !
خوشبحالتون که از این دیار عجیب رفتید دادا !

محمد جان
ممنونم از تشویقهاتون و راست میګی!!!!! ؟
حدسش رو میزدم که خسته تون کرده باشند و بالاخره دست از سرت برنخواهند داشت ... اشکال نداره که این جرم روشن بینی و دګراندیشی شما در برابر اهل معنی و دل عین مصداق صداقت بود و اطمینان داشته باش که در نظر صاحب فهم بجز ارزشمندی هرچه بیشتر تفکر و دولتسرای وبلاګتون، معنایی دیګه نخواهد داشت.

استراحتی کنید و باز شروع کنید و دونسته باشید که دوستان همیشه در کنارتون خواهند بود.
موفقیت و آرامش و دلشادی از آڼ شما باد.
درود و دو صد بدرود

ع .قلی پور جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:59 ق.ظ http://edalat55.blogfa.com

سلام . برای من مستند نویسی و واقعیت نویسی بسیار مهمه . از سفرنامه های واقعی چه تلخ چه شیرین خوشم میاد .از آدمایی که خودشونن یعنی حرفشون را سانسور نمیکنن خوشم میاد . و در وب شما مجموعه این نکات را دیدم . موفق باشید.

دوست ندیده و خوبم
بی نهایت از ابراز نظرتون تشکر دارم و به عادت رایج و نشون دادن شرط ادب می ګم: نظر لطف شماست و هرچه داریم از شما دوستان همیشه حامی داشته و دارم و خواهم داشت.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود

حامد سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:54 ق.ظ http://hamed-najafabad1390.blogfa.com

سلام
شولته رو خوب اومدی.
راستی سرعتی اینترنت اوطرف خوبه یا مثی اینجا مزخرفه؟
مطلبات بدک نبود.مشتری پروپاقرص مطلباتم اما تا به حال براد پیام نذاشته بودم.خب کاری نداری برم پی کارم.
بدرود برای همیشه و همه حال.
راستی بازم یه سری به ما بزن
دوستارت حامد
www.hamed-najafabad1390.blogfa.com

حامد جان
قبل از هر چیزی خدمتت خوشامد عرض می کنم و امیدوارم که در این مکان به شما خوش گذشته باشه. از اینکه ردی از اسم و نظرت بعنوان زینت این مکان بجا گذاشتی ممنونم.

در مورد سرعت اینترنت ... اینجا هم میتونی اینترنت کم سرعت و ارزون بگیری و مقداری از اون مشکلاتی که شما دارید رو داشته باشیم ولی آخرش به اون خوبی!! اینترنت ایران نمیشه. در مورد سرزدن هم چشم! حس و وقت وبلاگخونی پیش بیاد و توی خونه بچه از سروکولم بالا نره؛ سر میزنم ولی نمیدونم کی؟

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد