از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

چهارشنبه سوری در شاهنامه

***پیشنوشت:  اگه تکراریه؟ ببخشید. بدون هیچ گونه حرف اضافی، تاریخچه ی چهارشنبه سوری را به روایت بزرگـمرد ادبیات و زبان فارسی، فردوسی پاکـزاد مروری می کنیم.

 معنی کلمه ی «سور»، در شاهنامه مهمانی و جشن و سرور بیان شده. براساس روایت فردوسی،  سیاوش (سیاه ور شن=دارنده ی اسب سیاه) در 7 سالگی مادر خود را از دست می ده و پدرش (کی کاووس=کاووس شاه) پس از چند سال، با دختری زیبا به نام «سودابه» ازدواج می کنه. سودابه با اولین ملاقات سیاوش، سخت به او دل می بازه و با چیدن نقشه ای، ناپسری خود را به کاخش دعوت می کنه. بعد از کلی تعریف از زیبایی سیاوش، او را بغل می کنه و ضمن بوسیدنش، پیشنهادی از نوع بی شرمانه امــّا حسابی خوشمژه خومژه به او می ده. سیاوش عصبانی می شه و همزمان ترک تالار کاخ سودابه، به او یادآوری می کنه که او را همچون مادر می بینه و بس. سودابه از ترس برملاشدن واقعه، اون روی زنونه اش رو کار می ذاره و شروع به جیغ و داد می کنه و درست به مانند داستان «یوسف و زلیخا» دامنش را پاره و حتی با زخمی کردن صورت خود به عمد، گناه را متوجه سیاوش می کنه.

«پاره شدن لباس یوسف» اثر «گیدو رنی» ایتالیا 1631


با سر وصدای ایجاد شده، پادشاه و نگهبانان خود را باعجله به محل می رسونند و با مشاهده ی مظلوم نمایی سودابه، کار به جایی می کشه که سیاوش برای اثبات «پـاکــدامــنـــی» خود و «تـــَـردامــنــی» سودابه، حاضر به «گذر از آتش» می شه. گفتنیه که در آن  دورانها، «قسم خوردن» به دوشکل بوده. یکــم: ور(سوگند) خوردن که در اصل خوردن پودر «گـوگــرد» بوده و با زنده ماندن شخص سوگند خورده، دیگران پی به بی گناهی او می بردند.  دوّم: گذر از تونل آتش. از قضا، سیاوش سوار بر اسب سیاه خود در روز بهرامــشید (سه شنبه ی آخر سال) به سلامت از تونل آتش عبور کرد. شاه، به شادمانی اثبات بی گناهی فرزند خود، دستور داد مردم سرتاسر کشور از روز چهارشنبه تا ناهیدشید (آدینه/جمعه) جشن و سورچرانی برگزار کنند.(گــُزیده ای از اشعار شاهنامه بصورت کامنت اضافه شده است) از آنجا که سودابه از این واقعه، کینه ای سخت بردل گرفت؛ آنقدر توطئه ها  کرد تا اینکه پایان زندگی سیاوش، به مرگی ناهنجار ختم شد. از آن به بعد، تمام آزادیخواهـان جهان، هر دو مراسم گذر سیاوش از آتش (چهارشنبه سوری) و نیز عزاداری سالروز قتل ناجوانمردانه ی او (سیاووشون=سوک/کین سیاوش) را به نشانه ی اعتراض به حاکمان ظالم، هر ساله زنده نگه داشته اند. هرچند که این روزها «سوک سیاوش» فقط در قسمتهایی از استانهای فارس، لرستان و نیز بخارا(تاجیکستان) برگزار می شه.جا داره از فرصت استفاده کنم و یادی کنم از داستان «سیاوشون» و زنده یاد شادروان «سیمین دانشور» همسر جلال آل احمد که دقیقن این روزها از بین ما رفت. روحش شاد باد.

گذر سیاوش از آتش = چهارشنبه سوری


جشن چهارشنبه سوری سمبلیه از اینکه وقتی نور میاد؛ ظلمت جهل و تاریکی از بین می ره. به نوعی ایرانیان، هرگونه بدی و زردی و پلشتی را با قرمزی نور آتش بخاطر خاصیت گندزدایی آن،  از بین می بردند. امـّا اینکه  چرا این سالهای اخیر و بخصوص امروزه، بعضی ها اینقدر نسبت به برگزاری آن حساسیت دارند و بعد از اینهمه سال و حتی با آنکه تا قبل از انقلاب هیچ مرجع تقلیدی نسبت به آن نظری نداده ولی اکنون فتواها صادر می شود!!!؟ موضوعیه که خودتون بهتر می دونید. فقط اینو خوب می دونم که زور زیادی می زنند و مـطـئـنـم که تا ایران و ایرانی زنده است؛ اینگونه سنتهای باستانی نیز زنده خواهد ماند. پس تا می تونید آتیش بسوزونید  که هرگاه دیو جهل و تاریکی بیرون رود؛ فرشته ی روشنایی در آید… خوبه منم دست عیال و بچه ها رو بگیرم و  مثل همه ساله، بریم کنار رودخونه و با اونکه تعدادمون کمه ولی حداقل سه تا کــُپه ی آتیش به نیت سه اصل آسمانی کیش نیاکانمون(اندیشه، گفتار و کردار نیک زردشتیان) به پا کنیم و خاطره ای بسازیم. من یکی که رفتم برم… برای همه ی کسانی که این جشن را در سراسر دنیا برگزار می کنند؛ شادمانی و خاطرات خوب و آرامش و تندرستی آرزو می کنم. چنانچه نوشته ی قبلی «نگاهی به آیین های نوروزی» را مطالعه نکردید؛ خواندن آن را پیشنهاد می کنم…. موفق و پیروز باشید … درود و دو صد بدرود …. ارادتمند

نظرات 31 + ارسال نظر
از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:49 ق.ظ http://aznajafabad.blogsky.com/

گزیده ی اشعار فردوسی تقدیم می شود:

«یکى روز کاووس کى با پسر/ نشسته که سودابه آمد ز در
زنـاگـاه روى سیاوش بدید/ پراندیشه گشت و دلش بردمید
زعشق رخ او قرارش نماند/ همه مهر اندر دل آتش نشاند
*
که باید که رنجه کنى پاى خویش/ نمائى مرا سرو بالاى خویش
بیاراسته خویش چون نوبهار / بگردش هم از ماهرویان هزار
*
هر آنکس که از دور بیند ترا / شود بیهش و برگزیند ترا
زمن هر چه خواهى، همه کام تو / بر آرم ، نپیچم سر از دام تو
من اینک به پیش تو افتاده ام / تن و جان شیرین ترا داده ام
*
سرش تنگ بگرفت و یک بوسه داد / همانا که از شرم ناورد یاد
رخان سیاوش چو خون شد ز شرم / بیاراست مژگان به خوناب گرم
چنین گفت با دل که از کار دیو / مرا دور داراد کیوان خدیو
نه من با پدر بى وفائى کنم / نه با اهرمن آشنائى کنم
*
سر بانوانى و هم مهترى / من ایدون گمانم که تو مادرى
*
از آن تخت برخاست با خشم و جنگ / بدو اندر آویخت سودابه چنگ
بدو گفت من راز دل پیش تو / بگفتم نهانى بد اندیش تو
مرا خیره خواهى که رسوا کنى؟ / به پیش خردمند رعنا کنى؟
بزد دست و جامه بدرید پاک / به ناخن دو رخ را همى کرد چاک
برآمد خروش از شبستان اوى / فغانش زایوان برآمد بکوى
*
سیاوش بیامد به پیش پدر / یکى خود و زرین نهاده به سر
سیاوش بدو گفت انده مدار / کزین سان بود گردش روزگار
سیاوش سپه را بدا نسان بتاخت / تو گفتى که اسبش بر آتش بساخت
زآتش برون آمد آزاد مرد / لبان پر ز خنده برخ همچو ورد
چو بخشایش پاک یزدان بود / دم آتش و باد یکسان بود
سواران لشکر برانگیختند / همه دشت پیشش درم ریختند
*
یکى شادمانى شد اندر جهان / میان کهان و میان مهان
سیاوش به پیش جهاندار پاک / بیامد بمالید رخ را به خاک
که از نفت آن کوه آتش پَِـرَست / همه کامه دشمنان کرد پست
بدو گفت شاه، اى دلیر جهان / که پاکیزه تخمى و روشن روان
چنانى که از مادر پارسا / بزاید شود بر جهان پادشا
سیاوخش را تنگ در برگرفت / زکردار بد پوزش اندر گرفت
مى آورد و رامشگران را بخواند / همه کام ها با سیاوش براند
سه روز اندر آن سور مى در کشید / نبد بر در گنج بند و کلید! »

مینو شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:08 ق.ظ

سلام
ممنون بابت نوشته های مفیدتون جدیدا توایران برافروختن آتیش وبوته چینی جاشو داده به ترقه زدن واعصاب خردکنی وترس ودلهره از مراسم چهارشنبه سوری

مینوی گرامی
متاسفانه حرف شما درسته و برای منم قابل قبول نیست که اینهمه سر و صدای ترقه و بارها و بارها ترسیدن مردم و چه بسا خطرات احتمالی سکته زدن و آزردن مردم، چه لطفی میتونه داشته باشه؟

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مهدی شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:49 ق.ظ

درودی دوباره
با سپاس از بزرگواری آقا حمید ارجمند و ژاله خانم گرامی در نوشتار پیش (با نام: نگاهی به آیینهای نوروزی) باید عرض کنم که هر اندازه هم، بدیها و نادانیها در این جهان، فراوان باشد ما نباید ناامید شویم. هر پندار نیک، هر گفتار نیک و هر کردار نیک، هر اندازه هم که در ظاهر، کوچک باشد گامی است در راه کمک به پیروزی نیکیها بر بدیها. راستی مگر پیام نوروز و بهار، چیزی جز این است که: در نومیدی، بسی امید است / پایان شب سیه، سپید است. زمستان می رود و روسیاهی برای زغال می ماند.

احمد-ا شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:15 ب.ظ

سلام
دکتر عالی بود
ما را همینجوری داری
به تاریخ اجداد مان آشنا میکنی
و سنت ها را
علت یابی
اجرت بعهده نجف آبادیها مقیم !
پیروز و کامیاب باشی

احمد آقای عزیز
خوشحالم که مطلب رو مفید دونستید ... ما همینطوری منت دار همشهریهامون بوده و هستیم. همینکه شما دوستان حوصله کنید و مطلب رو بخونید و ایشاالله بر اطلاعاتتون افزوده بشه، بیشتر لطف رو بر بنده داشته اید.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

حمید شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:13 ب.ظ http://hamidhaghi.blogsky.com

سلام

خواهش میکنم با این دوستمون گپی بزنید

خیلی افسرده شده

کلام شما حتما نافذ خواهد بود

با تشکر فراوان

http://www.tanhanazi.blogfa.com/

حمید خان
به دیده منت ... وقت پیدا کنم خوشحال میشم هرچند یکی پیدا کن که دستی به سر خودم بکشه.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مژده شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:40 ب.ظ http://mahenodarab.persianblog.ir

چه حس خوبی نوشته های اخیرتون برام داره البته بماند که بقیه یادداشتهاتون هم همینطوره ولی یه جوری به یادآوری سنت ایرانی برام شیرینه... ممنون از توضیحات بسیار زیباتون... شاد باشی

مژده خانم گرامی
خوشحالم که برداشت احساسی شما از این دست نوشته های ناقابل بنده مثبته ... موفقیت و پیروزی از آن شما.

درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

بهار شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:10 ب.ظ http://azin6060.blogfa.com

سلام استاد بزرگوار...جناب حمید خان....
خیلی جالب این ماجرا را به قلم خودتون نوشتید....نموره ای طنز هم به کار برده بودید......
می دونید چهارشنبه سوریهای اوایل انقلاب به سن من خیلی خیلی عالی بود....الان اصلا اصلا مزه نمیده....هر چند که نصف بیشتر این موارد بر می گرده به جو حاضر....به اینها باشه اگه نمی خواستند سخنان شخص اول مملکت را بذارند عید هم کنسل می کردند......
سیمین دانشور....خدایش بیامرزاد....
استاد لطفا از چهارشنبه سوریتون واس ما عکس بذارین....ما رو هم یاد کنید....و حسابی حسابی خوش بگذرونید....همیشه ایام سلامت و شاد زندگی کنید....

بهار خانم گرامی
متاسفانه باید بگم که سخنتون درسته و ای وای به حال نسلهای بعدی که تازه باید به حال و روز این روزها غبطه بخورند ... سال سال این چند سال، هر سال میگیم دریغ از پارسال.

تا حدی که بتونم در خدمتتون هستم و آخه یه خانواده ی چهارنفره و تک و تنها کنار رودخونه، چقدر میتونن مراسمی در خور خلق کنند که عکسهاش قابل دیدن شما باشه... با این حال به فکر خواهم بود.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

بهار شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:10 ب.ظ http://azin6060.blogfa.com

مرسی که این اشعار را هم گذاشتید....دست مریزاد....

خواهش میکنم ... امیدوارم مفید واقع بشه.

بهار شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:19 ب.ظ http://azin6060.blogfa.com

قبول دارین خونه تکونی خیلی کار جالبی هست....تو چمدونا تو پستو تو زیرزمین....کتابا....آلبومها....خیلییییییییییییی کار دوست داشتنی هست....حین مرتب کردن و تمیز کردن کتابها...همکار محترمتون ی کتاب بر می داشت ...من می رفتم می اومدم...می دیدم داره می خونه....میگفتم معصومممم زود باش خوب....
چشم حتما کتابهامون رو مییدیم خدمت شما
آقا حمید نمی دونید چقدر خوشحال شدم که کتاب چشم دل بگشا رو مطالعه کردید...این کتاب رو ی عزیزی بهم معرفی کرد....دقیقا ترجمه ی گیتی خوشدل...که خود این بانو هم زندگیش کلا جالب هست...من اینطور کتابها رو شده ۳ ماه طول بکشه می خونم...باید تمرکزم زیاد باشه...اما از اینکه بهم گوشزد کردید خیلی خوشحال و متشکرم....نکاتی رو که در مورد این کتاب فرمودید باید اجرا کنم کپی کردم و یادداشت گذاشتم رو دسکتاپ که به محض اینکه خواستم شروع کنم اجرا کنم......
آقا حمید نمی دونم چطوری ازتون تشکر کنم اما خدا شاهده این حرفایی که در مورد این کتاب زدید واسم خیلی خیلی ارزش داشت....شما کتاب ۴اثر فلورانس اسکاول شین رو هم خوندید؟
همیشه ایام شاد و سلامت باشید...در کنار همسر بزرگوار و کودکان دلبندتان

بهار گرامی

سالها پیش این کتاب رو خوندم و یادم نیست که آیا پسوند دیگه ای هم غیر از «چهار اثر فلورانس» داشت یا نه؟
امیدوارم که در زندگی تون تاثیر گذار باشه و به همه ی خواسته هایی که خیر و صلاح و خوشبختی و آرامش شما رو در بر داره برسیید. به همکار محترم بنده و بخصوص بزرگ خانواده، مقدس ترین اسم عالم، مـــــادر بزرگوارتون سلام برسونید و خواهش کنید هنگام تحویل سال نو، بنده رو هم از دعای خیرش محروم نکنند.

یوسف یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 ق.ظ http://y0usef.blogfa.com/

درود فراوان با سُس مخصوص یوسف و نون اضافه

آقا خیلی کارت درسته، یادآوری فرهنگ گذشته، معرفی فرهنگ بیگانه، به گونه ای طنز آمیط و مفرح و دل نشین، احسنت.

ولی خودمونیم تو این داستانا بانوان چقزه شیطون بلان! واقعا اینجوریه یا قصست؟

بگذریم، واقعا به وجد میام که انقدر فرهنگمون غنی بوده، اما حالا...

چقدر سخته که جامعه ای چنین گوهر گرانبهایی رو از دست بده و ندونه که چه اتفاقی افتاده، تسلیت میگم، نه فقط به آدم ها بلکه به کل هستی.

یوسف جان
چقدرررر این نون اضافه و سس مخصوصت چسبید ... بی زحمت دفعه ی بعدی هم از این غذاهای روحی به فکرمون باشید

سوال شوخی تون رو برید از بابای محترمتون بپرسید که گرفتار «ننه» ی بزرگوارتونه ... ولی مگه نشنیدید که میگند«همیشه، پای یک زن در میان است» بهرحال هرچی بوده؛ عوضش سنت «چهارشنبه سوری» برای ابد پایه گذاری شد.... دوست عزیز ... وقتی من و شما هرکدام به سهم خودمون قدم کوچکی در معرفی این سنتها و فرهنگهای باستانی برداریم؛ مطمئن باشید جای هیچ تسلیتی نخواهد موند ... باید از خودمون شروع کرد که از قدیم هم گفته اند: هیچکسی فریاد رسمون نیست الا خودمون.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

sasan یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:15 ق.ظ

سلام آقا حمید،

خیلی‌ سپاس گذارم از مطلب زیبائی که نوشتید. بسیار آموزنده هستند این سنّت‌های پاک،

راستی‌ فردوسی‌ عزیز, رمز بدبختی ما ایرانیان را نیز گفته است: به یزدان اگر ما خرد داشتیم …کجا این سر انجام بد داشتیم

انشا‌الله به شما و خانواده گرامی‌ در این مراسم خوش بگذره.

ساسان عزیز و نازنین

خوشحالم که این مطلب رو پسند داشتید ... در مورد این شعر هم گفتنیه که هرچند به سبک شاهنامه سروده شده ولی از «فردوسی» نیست. منتها چه فرقی میکنه ... مهم اینه که درد دل ما ایرونیهاست. البته شعر دیگری هم منسوب به فرودسی با همین مضمونه که میگه:

چو سخت عرب، بر عجم چیره گشت
همه روز ایرانیان، تیره گشت
جهان را درگرگونه شد رسم و راه
تو گویی نتابد دگر مهر و ماه
ادب خوار گشت و هنر شد وبال
به بستند اندیشه را پرو بال
زشیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را بجایی رسیده است کار
که تاج کیانی کند آرزو
تفو بر تو ای چره گردون، تفو
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

نادر یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:28 ق.ظ http://royayeshirinam

سلام و درود برشما عزیز گرامی
ممنون از لطف شما و نظرتان در مورد طنزم
البته بلانسبت شما!ما دیگه جوان نیستیم که کلمات نو در شعرمان جاخوش کرده باشدو میان سالی را میگذرانیم
موفق وباشید و ایام بکامتان

نادر خان
خواهش میکنم و هرجایی و به هرکاری که هستید؛ موفق و پیروز باشید.

درود و دو صد بدرود ... ارادتمند
حمید

بهار یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ق.ظ http://azin6060.blogfa.com

سلام آقا حمید....
بزرگواری شما رو به خواهر عزیز و مادر نازنینم می رسونم.....و مطمئن باشید سر سفره هفت سین واستون بهترینها رو از خدا خواهیم خواست....
اقا حمید....جدا دلم میخواد سر خاک مادرتون برم....عجیب هر روز این فکر واسم قویتر میشه...چراشم نمی دونم....

بهار خانم گرامی

بی نهایت از نظر لطف و بزرگواریتون تشکر میکنم. اگه تونستم آدرس دقیقش رو بدست بیارم خدمتتون اطلاع میدم ولی پیشاپیش سپاسگزارم بی اندازه.

ملودی یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:42 ب.ظ

سلام حمید آقا.فکر نکنید کامنت نمی ذارم یعنی سر نمی زنم...همیشه میام آپاتون رو می خونم..این عکس یوسف و ذلیخا خیلی خیلی زیبا بود...پیشاپیش نوروزتون مبارک باشه سال خوبی در پیش رو داشته باشید

ملودی گرامی
از اینکه همچنان همراه این مکان هستید نهایت تشکر رو دارم. خواهش میکنم خودتون رو به زحمت نندازید و راحت باشید. بنده هم سال خوبی رو برای شما و خانواده ی محترمتون آرزومندم.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

امیر یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ب.ظ http://najafabadiha.blogfa.com

سلام....پیشاپیش عید همه مبارک.....
یاحق.

امیرجان

وقت و لحظات شما هم بهترین باد و بنده هم سال خوبی رو برای شما و خانواده ی محترمتون آرزومندم.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

دختر کاغذی از دیار خوانسار دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:56 ق.ظ http://www.tanhanazi.blogfa.com

درود
ممنون که به کلبه این حقیر سر زدید و چنر سطری در دفتر ممنوعه برایم نگاشتید تا خاطره ای باشد از شما
مطالبتون عالی بود

دوست عزیز
خوش آمدید و امیدوارم که بازم تشریف بیارید و امیدوارترم که در این مکان به شما خوش گذشته باشه و بیشتر امیدوارترم که حال و روحیه تان بهتر شده باشه. انجام وظیفه بود و خواهش میکنم.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

شیرین مامان نیما دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:23 ق.ظ http://nima1357.blogfa.com

شادی این لحظات پایدار

شیرین خانم گرامی
بنده هم برای شما بهترین لحظات رو آرزو میکنم.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

باران(محمد) دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:05 ق.ظ

سلام حمید آقا
کاش این پست شما رو آقایان علما اینجا می خوندند ...این روزا فتاوای جالبی در این خصوص از خودشان بدر می کنند!

آقا محمد عزیز
بهرحال همینکه چند نفر از هموطنان و همزبابانمون بخونند؛ کافیه. به نظرم هرکسی اگه به سهم خودش تلاشی برای اطلاع رسانی داشته باشه؛ اون آقایون هم خیلی نمی تونند تند پیش برند.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

وحیده مامان پارسا دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:41 ق.ظ http://dinasour.persianblog.ir/

عجب..........من این داستان رو نمیدونستم.خدا نیامرزد کسانی که بجای آشنا کردن ما با رسوم و سنتهامون یه مشت اراجیف توی کتابهای درسی به خورد ما دادند.فکرش رو کنید اگه جوانهایی که این روزها به دنبال ترقه و بمب هستند و تلوزیون محترم به راههای مختلف سعی در رعب و وحشت انداختن رو در دلشون داره اگه اصل و ریشه این مراسم را نشون بده چقدر میتونه تاثیر گذار باشه.بازهم بنویسید.

وحیده خانم گرامی

درد منم همینه ... متاسفانه جوانانمون بی اطلاع اند و ای بسا که آقایونی که دلشون میخواد که اونها بی اطلاع باقی بمونند هم خودشون کمکی می کنند تا این دست جونها با رو آوردن به ترقه و آزار اون، بهانه ای دست کسانی بدهند برای سرکوب هرچه بیشتر.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

وحیده مامان پارسا دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:44 ق.ظ http://dinasour.persianblog.ir/

یه سوال استاد ...به نظر شما برای شناساندن فرهنگ و آداب خودمون به بچه هامون چیکار میتونیم بکنیم.من مدتی است به دنبال کتابهایی هستم که متناسب با فهم و درک پسرم باشه .اگه توصیه ای دارید مشتاقانه میپذیرم.سپاس

وحیده خانم
باور کنید خودمم خیلی نمیدونم؟؟ بالاخره جوینده، یابنده بود و همینکه شما خودتون وقت بذارید و از اینترنت بگردید؛ شاید پیدا کنید. از بهترین کتابهایی که برای بزرگترها در زمینه ی آشنایی با تاریخ خوبه، کتابهای «تاریخ فرهنگ ایران» تالیف: عیسی صدیق و نیز کتاب «ایران از آغاز تا اسلام» نوشته ی «ر. گیرشمن»(ترجمه ی محمد معین) و بــخـــصــــوص «تاریخ ایران» نوشته ی «حسن پیرنیا» بسیار مفیدند. پیشنهاد می کنم از یک مشاور کمک بگیرید. ببخشید بیشتر از این نتونستم کمکی داشته باشم.

امیر دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:21 ب.ظ

سلام حمید خان
می خواستم خواهش کنم با توجه به ماهیت وبلاگتون بیشتر در خصوص مسائل موجود در آمریکا برایمان مطلب بنویسید. ببخشید حمید خان ولی بیشتر موضوعاتی که می نویسید تکرار مکررات هست و اکثر خواننده ها نسبت به اون مطالب اطلاعات خوبی دارند . برای من و اکثر خوانندهای وبلاگ شما این موضوع اهمیت داره که به جای خاطره دستشویی رفتن ! از سیستم آموزش از مهد کودک بچه ها از وضعیت مسکن از شرایط دانشگاه و مقایسه با کشور ایران مطلب بنویسید که برای ما خوانندگان پرو پا قرص وبلاگ شما جذابیت داشته باشه.
باز هم ممنون پیشاپیش فرا رسیدن سال جدید خورشیدی رو خدمت شما و خانواده محترمتان تبریک عرض می کنم.

امیرجان
این نظرنوشته ی شما پاسخ طولانی رو میطلبه.
یک: هر کسی سلیقه ای داره و سلیقه ها هم محترمند. اگر به یک یا دو نظر قبل و بعد نگاهی بیندازید میبینید که مخالف نظر شماست. از طرف دیگه، بنده بجای اینکه در یک جمله بگم که در آمریکا ممکنه مثلن به توالتهایی بربخورید که درب نداشته باشه؛ به سبک خودم با قاتی کردن طنز و داستان و .... بیان کرده ام.

دوم: ماهیت وبلاگ اینه که فرد براساس احساس و فکر و حس و حالش چیزی بنویسه. گاهی دلگرفته است و نوشته ها غمگین و گاهی برعکس. فقط یادتون نره که بطور هفتگی نوشتن چقدر میتونه سخت باشه. امتحان کنید و ده تا موضوع به بنده معرفی کنید . ببینید چقدر سخته و تازه بین آنها انتخاب کردن چقدر سخت تره؟؟ بیشتر مواردی که شما میطلبید مواردی هستند که نیاز به تحقیق و تجربه ی کافی و در دسترس داشتن اطلاعات مورد نیازه که متاسفانه از توان بنده خارجه.

سوم: خواهش میکنم خودتون رو فقط وابسته به این مکان نکنید. موارد درخواستی شما رو می توان در وبلاگها و وبسایتها و ویکی پیدیا های مربوطه پیدا کنید.

چهارم: چشم!!! تا حدی که بتونم تلاش میکنم که اطاعت امر کنم ولی یاتون نره که این دست موارد تکراری فرهنگ کشورمون، برای بسیاری نیاز به تکرار چند باره داره. معتقدم کسی که خودش رو نشناسه، نمیتونه دیگری رو خوب بشناسه. باید که از خودمون شروع کنیم

موفق و پیروز باشید ... بنده هم سال خوبی رو برای شما آرزومندم .. درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

باباعلی دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:29 ب.ظ http://parsavaghef.blogfa.com

درود فراوان
بسیار استفاده کردم و بر اطلاعاتم افزوده شد ... از نظر دوستان مریخی ، تاریخ ایران قبل از اسلام خب باید حذف بشه و ارزش حفظ و نگهداری نداره ... آیین های مربوطه هم جای خود دارند . در هر صورت به جای حل مشکل بمب های دست ساز خانمان برباد ده بهتر میدونند مثل همیشه صورت مسئله رو پاک کنند . گویی این کار رو بارها انجام ندادند و نتیجه عکس نگرفتند !!!
سرخی آتش از آن شما باد .

بابا علی نازنین
قبل از هرچیزی خوشحالم که وقت پیدا کردید و سری به بنده زدید و خوشحال ترم که معتقدید دانسته های تازه ای رو برایتان به ارمغان داشت. در مورد ادامه ی نظرتون هم ناگفته بماند بهتر که همدردم.... سرخی عشق نیز نثار شما باد.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

دختر کاغذی سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:36 ق.ظ http://www.tanhanazi.blogfa.com


درود
چهارشنبه سوریتون مبارک
دستانت را به من بده تا با هم از رو آتش بپریمم! آنان که سوختند ، همه تنها بودند!
-------------------------------------
-----------------------------------
------------------------------------
چند خط خالی دفتر ممنوعه را گذاشتم تا شما با همه لطفی که به من دارید چند سطر یادگاری بنویسید
به روزم و منتظر

تو بزرگی مثل آن لحظه که بارون یباره

دختر کاغذی گرامی

چهارشنبه سوری شما هم فرخنده و ایشاالله پر از خاطرات به یادماندی و خوش باد. چشم!!! فرصت بشه خدمت می رسم وگرنه عذر بنده رو بپذیرید که سخت مشغولم.

یا حق

دانایی سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:42 ق.ظ http://danaeee.persianblog.ir/

بازم پست جذاب و آموزنده ای بودددد مثل همییییشه..داستان چهارشنبه سوریو دوس داشتممم
راستی آقا حمید آخر هفته ی شما هم اومد و رفت اما نیومدی به بلاگ من..منم دیگه باهات قهرم!!(اما بازم میام میخونمت)

دانایی گرامی

خوشحالم مطلب رو پسند داشتید ... باور کن شرایطم جور نبود و بعضی مواقع هم فقط وقت میکنم که مطالعه کنم و چیزی به ذهنم نمیرسه تا بنویسم و بخصوص اینکه دارم تلاش می کنم تا اگه بشه کمتر حرف بزنم و بیشتر بشنوم.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

نرگس سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:10 ب.ظ

سلام

پیشاپیش عیدتون مبارک...امیدوارم سال خوبی در انتظارتون باشه

من خواننده خاموش وبلاگ شما هستم از نوشته هاتون خوشم میاد ..امیدوارم موفق باشین ...

راستی این اسم وبلاگتون خیلی با مسماست..من هم معتقدم آمریکا جهانخواره ..مخصوصا با اتفاقی که روز یکشنبه در افغانستان افتاد و یک نظامی آمریکایی دیوانه وار وارد خونه های مردم شد وبا شلیک مستقیم گلوله چند مادر و کودک رو کشت ... راستش وقتی خودم رو جای اون مادرها میگذارم تنم میلرزه!!!
از همه آمریکاییها متنفرم....

نرگس خانم گرامی
قبل از هر چیزی ممنونم که اجازه دادید که ردی از اسم و نظرتون، زینت این مکان باشه و امیدوارم که به شما خوش گذشته باشه و بازم شما رو ببینیم.

در مورد نظرنوشته ی شما هم گفتنیه:
یک: بهرحال هرکس نظری داره و نظرتون محترمه ... ولی مطمئن باشید از این دست موارد و اتفاقات همه جای دنیا رخ میده؛... منتها رسانه ها آزادی عمل دارند و خبرها رو مخابره می کنند و بخصوص اینکه بعضی ها در داخل مملکت، به عمد دوست دارند هر چیزی که به این جهانخوار مربوطه رو با اغراق و گاهی هم سیاهنمایی، بیشتر جلوه دهند.

دوم: فکر میکنم به تازگی خواننده ی این مکان شده اید و گفتنیه که همیشه تلاش داشته ام تا آنچه رو که واقعیته بیان کنم ... لذا عبارت «جهانخوار» یه جورایی طنز داره ... اونچه مهمه اینکه «مردم» در همه ی دنیا مردم اند و مثل هم ... هیچکسی هم دنبال جنگ و ستیز و دردسر نیست ... لذا عبارت «از همه ی آمریکاییها متنفرم» عبارت خیلی خوبی نیست ... فقط تصورش رو داشته باشید که عراقی ها و سوریه ای ها هم بخواند بخاطر دست داشتن بعضی از ایرونیها در اتفاقات اونجا، از همه ی «مردم ایران» متنفر باشند.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

سپهر سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:15 ب.ظ

سلام حمید خان
دستتون درد نکنه به خاطر بیان فلسفه چهارشنبه سوری.
واقعا هم اگه یکی از من می پرسید که فلسفه این روز چیست، نمی دانستم چی بگم !. پس هر جا آتشی بر پا شده، همیشه پای یک زن درمیان بوده. ما هم بر این اساس رفتیم که بریم آتیش بسوزونیم.
برایتان آرزوی موفقیت در آتش سوزوندن دارم و امیدوارم فرشته روشنی بر زندگیتان همواره سایه افکن باشه.

سپهر جان

گفتنیه که این نوشته فقط بررسی داستان چهارشنبه سوری از نظر فردوسی بود ... و بهههله ... «همیشه پای یک زن در میان است»

امیدوارم که خاطرات خوبی ساخته باشید و همیشه خوش باشید.
موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

امیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:59 ب.ظ

با سلام و احترام
حمید عزیزم ممنون از پاسخ کاملی که دادید.
ارادت دارم خدمتتان.
.
یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال
پیشاپیش حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت می باشد را تبریک و تهنیت عرض نموده و سالی سرشار از برکت و معنویت را ازدرگاه خداوند متعال و سبحان برای جنابعالی و خانواده محترمتان مسئلت مینمایم .

امیر جان
بنده هم سال خوبی رو برای شما و خانواده ی محترمتون آرزو مندم .... از بابت همه ی آرزوها و دعاهای خیرت تشکر ... امیدوارم که سالی پر از نشاط و سلامتی در پیش داشته باشید.

یا حق

مجید پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:30 ب.ظ http://diarenoon.ir

سلام سلام
اقا حمید من دیر رسیدم چرا به چارشنبه سوری

مرسی مرسی مرسی..یاد سو و شون سیمین افتادم و خاطرات دبیرستان اول مطلب رو که خوندم که دیدم خودتون ذکرش کردین...

شاااد باشید

آق مجید دیار نونی
اکشال نداله ... میگند دیر آید و خوش آید .... رفیق ... داستان سووشون شادروان سیمین توی کتاب ادبیات فارسی دوم دبیرستان بید نه اول ... خوشحالم که از مطلب خوشتون اومد.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مجید شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:58 ب.ظ http://diarenoon.ir

سلام سلام
هان..من که نگفتم اول جمله بندیم اشتباه بود دی:
اول مطلب رو که خوندم یاد اون دوران افتادیم ...ولی در کل سالش رو یادم نبود...

شااد باعشیییید

آقا مجید دیار نونی

به کسی نگیا ... هرکی سرش به چیزی بنده و منو شوووما هم وقت گیر آوردیم به دور از هر دغدغه ای با هم گپ میزنیم ... راستی دادا ... رفتی باغ، یادت نره «سبزه» گره بزن ... چیه؟ منظورم باز شدن بختت و آرزوهای دیگه ات بود ... مگه فقط دخترا باید گره بزنن؟؟
یا حق

مجید یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:15 ق.ظ http://diarenoon.ir

سلام سلام
هان؟خب سرمون بند باشه بهتره که...بهونه داریم برا فرار از خونه تکونی.. دی: (البته الان دیگه تموم شدس )

میگماااا اینا فایده نداره من هر سال سبزه گره میزنم همه کار میکنم..بختمون گره خورده..دی:

آق مجید
حالا که هرسال میزنی .. بقول اون ترانه هه ... بزن بزن که داری خوب میزنی؟

مهرانا ش. راد جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 09:39 ق.ظ

باسپاس خیلی خوب ومفید بود ..
اشخاص بعد از سال 1357 خیلی تلاش کردند عید نوروز راهم ازبین ببرند و چهار شنبه سوری را.. تا نام ایران وایرانی نباهپشه وهمیشه یاد اعراب زنده باشه ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد