از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

نگاهی به آئین های نوروزی

**** پیشنوشت: لابد شما هم بارها د یده اید که هروقت تقی به توقی میخوره؛  بسیاری داد از تمدن چند هزارساله میزنند و رگ گردنشون از اینکه «چه بودیم» میزنه بیرون؟ ولی وقتی باریک میشید میبینید متاسفانه اکثرشون اطلاعات زیادی درباره ی نیاکانمون ندارند چه برسه به آئین های باستانی. خواهش می کنم حوصله کنید و این نوشته رو تا آخر بخونید شاید که نکته ای را برایتان یادآوری کرد. اگر که تمایل داشتید خاطره یا هر نکته ای رو که میدونید؛ جهت تکمیل اطلاعات اضافه کنید.  اگر هم «دوست تر» داشتید و اهل وبلاگنویسی هستید؛ چنانچه درهرچه بیشتر انتشار نکته های دانستنی این مطلب به نام خودتون اقدام کنید؛ ممنوندار میشم. درسته که هنوز یه موزولی(کوچولو) تا نوروز مونده ولی کم کم اینقده مشغولیات زیاد میشه که شاید وقت نشه درباره اش چیزی بنویسم.

بعنوان عرض ارادت/هانا دختر یکی از دوستان


همینطوری که می دونید سرآغاز جشن سیزده روزه ی نوروز(که قبلن یک ماه بوده)، روز اورمزد(اهورامزدا، روزنخست فروردین) است. برخلاف سایر جشن‌های برابری نام «ماه و روز»، نوروز منحصر بفرد و برسایر جشنها، برتری خاصی داره. به باور «فردوسی» سرآغاز نوروز به زمان«جمشید شاه پیشدادی» برمیگرده و به همین علت آن را «نوروز جمشیدی» نیز گفته اند.(سرسال نو هرمز و فروردین/برآسوده رنج تن و دل زکین//به جمشیدبر گوهر افشاندند/مر آن روز را «روزنو» خواندند _ شاهنامه) در مورد پیدایش این جشن افسانه‌ها بسیاره، ولی اهمیتش به اینه که آیین‌های بسیاری در قبل و بعدش  انجام می‌شده که در بیشتر اونها تلاش بر این بوده که با یک بی نظمی خاصی، نظم نوینی رو ایجاد کنند و بقول معروف  نشون بدهند که:«روز از نو و روزگار از نو» یعنی چه؟ بیایید با هم نگاهی بیندازیم به بعضی از سنتهای نوروزی که ای بسا بسیاری از اونها رو هیچ به یاد نداشته باشیم.



**«خیرمقدم بازگشت مردگان» (از 26 اسفند تا 5 فروردین). ایرانیان باستان معتقد بودند «فــَـرَوَهر‌ها» یا ارواح درگذشتگان برای بازدید و تبــرّک خانه و زندگیشون به کره ی خاکی بر می‌گردند. در گذشته های دور افرادی با ماسک های سیاه (شبیه به جشن مردگان در آمریکای جنوبی) در کوچه و بازار رفت و آمد می کردند تا بطور سمبلیک فاصله‌ی میان مرگ و زندگی و هست و نیست را در هم بریزند. باز مانده‌ی این رسم، آمدن حاجی فیروز با آتش افروز(اسپند دان) بود. **از دیگر رسمهایی که تلاش داشت تا با آمدن بهار و سنت شکنی«مادر طبیعت»، آدمها نیز سنت شکنی کنند؛ رسم «میر نوروزی» بود که، جا به جا شدن ارباب و بنده معنی میده. در این رسم ، یک نفر را از طبقه‌های پایین جامعه،  برای چند روز یا چند ساعت به سلطانی بر می‌گزیدند و «سلطان موقت» بر طبق قواعدی اگر فرمان‌های بیجا صادر می‌کرد؛ از مقام امیری بر کنار می‌شد. (سخن در پرده می‌گویم؛ چو گل از غنچه بیرون‌ آی/ که بیش از چند روزی نیست حکم میر نوروزی _ حافظ).

** خانه تکانی هم به نوعی همان  درهم ریختگی و سپس نظم معنی میشه. به نوعی تمام خانه برای نظافت زیر و رو می‌شد. در بعضی از نقاط ایران رسم بوده که  خانه‌ها را رنگ آمیزی می‌کردند و یا دست کم همان اتاقی که هفت سین را در آن می‌چیدند؛ سفید می‌شد. اثاثیه‌ی کهنه را به دور می‌ریختند و نو  می‌خریدند و شکستن کوزه ی کهنه ی یک ساله که جایگاه آلودگی‌ها و اندوه‌های یک ساله بود؛ از واجبات بود. ظرف‌های مسی و نقره‌ها را جــَـلا می‌دادند. گوشه و کنار خانه را از گرد و غبار پاک می‌کردند. فرش و گلیم‌ها را می تکاندند چرا که ارواح مردگان، (فروهر‌ها =ریشه‌ی کلمه‌ی فروردین) در این روز‌ها به خانه ی خود بر می‌گردند و اگر آنجا رو تمیز و بستگان را شاد ببینند خوشحال می‌شند و برای آنان دعا  و برکت می طلبند و اگر هم نه، غمگین و افسرده باز می‌گردند. از این رو چند روز به نوروز مانده  مُشک و عنبر می‌سوزاندند و شمع و چراغ می‌افروختند. در بعضی نقاط ایران رسم بود که شب آخرین جمعه‌ی سال، بهترین غذا را می‌پختند و بر گور درگذشتگان می‌پاشیدند و روز پیش از نوروز، به خانه‌ای که در طول سال در گذشته‌ای داشتند می‌رفتند و دعا می‌فرستادند و بدین شکل برای مردگان «عید» می گرفتند.

** ایرانیان باستان از 20 روز به عید مانده از هفت نوع دانه، به نشانه ی هفت امشاسپند(فرشته ی جاودان، هرکدام نشانه ی یکی از صفتهای اهورامزدا هستند) و یا دوازده نوع که سمبلی از دوازده ماه(برج مقدس) سال بوده ؛ بر روی خشت خام«سبزه» سبز می‌کردند. هرکدام از دانه ها که بیشتر رشد می کرد نشانه ای از برکت آن محصول در طول سال بود. خانواده‌ها بطور معمول سه قاب از گندم و جو و ارزن به نماد سه اصل آیین «زردشتی» یعنی: هومت (اندیشه‌ی نیک)، هوخت (گفتار نیک) و هوو.رشت (کردار نیک) سبز می‌کردند. ** هرچند«چهار شنبه سوری» در شاهنامه داستانی دیگری دارد و نوشته ی بعدی را به این مورد اختصاص داده ام بهتر از من می دونید که: واژه ی «سوری» سوای معنی «سورچرانی و جشن»، همان سوریک فارسی و به معنای سرخ  و گلهای سرخه که شاید سمبلی از لهیب سرخ آتش باشه!؟

چهارشنبه سوری در کردستان ترکیه


در ایران باستان، بازار در این شب چراغانی و زیور بسته و سرشار از هیجان و شادمانی بود.  هنگام غروب ، بوته‌ها را به تعداد هفت یا سه (معنی سمبلیک آن در بالا ذکر شده) روی هم می‌گذاشتند و  وقتی خورشید کاملن می رفت، آتش را بر می‌افروختند. در بعضی نقاط ایران برای شگون، وسایل دور ریختنی از قبیل پتو، لحاف و لباس‌های کهنه را می‌سوزاندند. آتش می‌توانست در بیابان‌ها و رهگذرها و یا  در حیاط و بام خانه‌ها برپا شود. وقتی آتش شعله می‌کشید از رویش می‌پریدند و ترانه‌هایی که در همه‌ی آنها خواهش برکت و سلامت و بارآوری و پاکیزگی بود؛ می‌خواندند. آتش چهار شنبه سوری را خاموش نمی‌کردند تا خودش خاکستر شود. سپس خاکسترش را که مقدس بود کسی جمع می‌کرد و بی آنکه پشت سرش را نگاه کند؛ سر ِ نخستین چهار راه می‌ریخت.


نقشی از چهارشنبه سوری_ چهل ستون اصفهان


** «شال اندازی» و «قاشق زنی» از آداب چهارشنبه سوری بود. پس از پایان مراسم آتش افروزی،  جوانان به بام همسایگان و خویـشـان می‌رفتند و از دریچه ی بخاری، شال درازی را به درون می‌انداختند تا صاحب خانه هدیه‌ای در شال بگذاره. البته در شیوه ی قاشق زنی،  صورت خودشون رو با پارچه یا چادری می پوشاندند و درب خونه ها می رفتند و آنقدر با قاشق به ظرف مسی(نشانه ای از خوراک و برکت) می زدند تا صاحبخونه هدیه ای که یه جورایی سمبلی از فال و آینده ی افراده بهشون بده.   **از دیگر مراسم چهارشنبه سوری «فالگوشی» مخصوص کسانی بود که آرزویی داشتند. مانند دختران دم بخت یا زنان در آرزوی فرزند. آنها سر چهار راهی که نماد«گذار از مشکل» بود می‌ایستادند و کلیدی را که نماد گشایش بود؛ زیر پا می‌گذاشتند. نیت می‌کردند و به گوش می‌ایستادند و گفت و گوی اولین رهگذران را پاسخ نیت خود می‌دانستند. آخی … یادم میاد که دختر ننر و ترش شده(پیر و شوهر نکرده ی) همسایه مون با چشم گریون به سراغ باباش اومد که وقتی نیت کرده بوده؛ رهگذری که همون وقت داشته رد می شده محکم«گوزیده»! حالا یعنی بخت و آینده اش چی میشه؟


انار رها شده در آب _ سفره ی هفت سین


** اما اصیل ترین پیک نوروزی سفره‌ی هفت سین بود که به شماره‌ی هفت امشاسپند(صفتهای خدایی-الهه و فرشته) از عدد هفت مایه می‌گرفت. بمانه که  شنیده ام: در اصل هفت «شین» بوده و بخاطر ممنوع و حرام بودن «شراب»، به هفت سین تغییرش دادند. با اینحال بازم ایرونی های زرنگ که «سرکه» رو غافل نشدند. البته  دکتر بهرام فره وشی معتقده بخاطر چیدن هفت سینی یا هفت قاب بر خوان نوروزی، در اصل هفت سینی بوده!؟ خاب … اگه بخوام از معنی سمبلیک چیدمان سفره ی هفت سین بگم؛ حسابی حوصله تون سر میره و فقط یک دانستنی بسیار مهم : برای چیدمان سفره، باید چیزهایی رو گذاشت که از روییدنی ها و طبیعی و از همه مهمتر نمادی از برکت و شادی باشند. منظور… نباید اصراری در گذاشتن حرف «سین» یا حرف دیگه ای باشه. همینکه بهترین داده(نعمت)های اهورایی باشه کافیست. بخصوص یادتون باشه که  ورود ماهی قرمز برسر سفره های هفت سین یک سنت اشتباهیه که از هشتاد سال پیش با ورود چایی به ایران رایج شد که در اصل یک رسمیه برای شروع سال نوی چینی. با این تفاوت که چینی ها بلافاصله این ماهی های نگون بخت قرمزی  که تا بیش از سی سال عمر آنهاست رو؛ به آب رودخانه رها می کنند. در عوض برسر سفره های زردشتیان عزیز، «انار» یا «سیب سرخ» درون ظرف آب مقدس رها می شود تا عشق و باروری همچنان پاینده بماند.



**** پانوشت: از آنجا که مطلب طولانی میشد از بیان مواردی مثل: آبریزان یا آب پاشان، نوروز خوانی، انواع نوروز کوچک و بزرگ(روز خرداد در فروردین ماه)، جشن تولد حضرت زردشت(6 فروردین)، کوسه برنشین(خداحافظی با زمستان)، بار عام(دیدار عمومی با حاکم وقت)، ریختن آویشن دردرگاه منزل، سیزده بدر و … ذکری نرفت و شاید در قسمت نظرات اشاره ای بشود. در عوض شما از سنتها و خاطره هایی که به یاد دارید بفرمایید … موفق و پیروز باشید … درود و دو صد بدرود … ارادتمند حمید

نظرات 34 + ارسال نظر
مینو شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:18 ق.ظ

سلام
باز هم مثل همیشه جالب ودلنشین
راستی در مورد سیزده بدرهم که همه میدونند دخترای دم بخت برای پیدا کردن همسر سبزه هارو گره میزنند

مینو خانم گرامی
خوشحالم مطلب رو دوست داشتید و چه اشاره ی بجایی داشتید؛ اصلن یادم به «سبزه گره زدن» نبود ... ممنونم که یادآوری کردید.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

nader شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:18 ق.ظ http://royayeshirinam

سلام حمید عزیز
ممنون از لطفت ولی قمر هر ننه قمری!میتونه باشه
زیبا بود در مورد سنت های سال نو ونوروز نوشته تان
موفق باشید و پیشاپیش عید برشما مبارکباد

نادر گرامی

ممنون از توضیحت در مورد «ننه قمر» قابلی نداشت و خوشحالم که مطلب رو پسند داشتید و امیدوارم خاطرات خوبی رو براتون یادآوری کرده باشم.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

شهریار شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:19 ق.ظ http://safarnevis.com

سلام و درود
ابتدا از اظهار لطف صمیمانه شما بی نهایت سپاس گذارم
ما که امیدی به همسفر شدن با شما نداریم ، یعنی لیاقت این را نداریم
به امید آنروز

شهریار جان
خواهش میکنم و انجام وظیفه بود .... رفیق نگو امیدی نداریم ... بگو ایشاالله که توفیقش شامل حال من میشه و چه چیزی بهتر از مسافرت داشتن در کنار شما و استفاده بردن از دریای اطلاعات خوبتون.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

شیرین مامان نیما شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:59 ق.ظ http://nima1357.blogfa.com

سلام خوش می گذره امیدوارم خوشی هاتون روز افزون بشه. وای این عکس سبزه تون مال خونه های نجف آبادیه؟ خیلی قشنگه با اون در قدیمی

شیرین خانم گرام
دقیقن درست تشخیص دادید و عکس سبزه ها مربوط به چند سال پیش و جشنواره ی «سبزه» در نجف آباده و صد البته پشت زمینه ی سنتی و زیبای اون.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

بهار شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:49 ب.ظ http://azin6060.blogfa.com

سلام استاد حمید بزرگوارررررررررررر....روز و روزگار خوش....
اول ی چی خدمتتون عرض کنم ...با این حساب بنده اگه رفتم خاکستون و قطعه 8 رو سر سه سوت پید کردم که هیچ پیدا نکردم همون جا واسشون فاتحه می خونم.....آقا حمید اون برادرتون که روزهای آخر مریض بودند فوت کردند.....

بهار گرامی
پیشاپیش از این بزرگواری شما تشکر می کنم ... اگه پیدا کردید که یادتون باشه سلام گرم مرا به «آقا» و «ننه» ام برسونی حسابی ... اگر هم نه؟ هوووچ اشکالی نداره و مهم نیت و فکر بی نهایت بزرگوارانه ی شماست و بازم تشکر بسیار.

در مورد سوالتون هم گفتنی است که خیر ... ولی یکی دیگه از برادرهای بزرگترم _منظورم از اون ده دوازده تا_ فوت شدند و خاب دیگه ... اینم یکی از ویژگی های تلخ زندگی در غربته.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

بهار شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:58 ب.ظ http://azin6060.blogfa.com

و اما این پست ....بسیییااااااااااااااااااار متشکرم بابت این پست....بخصوص که دستور فرموده بودید حوصله کنید...ما هم بدون حوصله خوندییییییییییییییییم تا آخرش....
بعدش اینکه مردیم از خنده از واژه موزولی....
و آما....اصولا اخرین روز سال که سر خاک میریم....سنت میر نوروزی که عمرا انجام بشه که اگه میشد چی میشددددددددددددددد.....حاجی فیروز هم که اگه اجازه بدن فقط و فقط تو خیابون نظر هستششششششش...خونه تکونی هم که آییییییی پدری از ما در میادکوزه هم قدیما که بچه بودم می شکستیم الان کو کوزهههههههه...غذای روز عید هم که اعلا هست میره تو شکم خودم نه گور درگذشتگان

بهار گرامی
قبل از هرچیزی خیلی خیلی خوشحالم که مطلب رو پسند داشتید و بخصوص ممنونم که ولو بی حوصله، به این با دقتی خوندید

میگما .... در یه مورد سخت اشتباه می کنید ... یه عمره که «میرنوروزی» برحکومته و تخت رو ول نکرده ... کاشکی میشد «سلطان» واقعی برتخت می نشست.
یا حق .... پیروز باشید.

بهار شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:05 ب.ظ http://azin6060.blogfa.com

این قسمتش واسم جالب بود هفت دانه....یحتمل امسال این کار را خواهم کرد اگر بشود .....چهارشنبه سوری هم که اگه این مردمان این خطه بگذارند در آرامش برگذار شود عالی هستش....آخه این همه ترقه واس چی می زنند ...رو اعصابحالا جدیدنا میرن پارک کوهستان خدا را هزاران مرتبه شکر.....قاشق زنی هم مامان تعریف می کنه زمان شاه چه بساطی داشتند...الان نه....اما اونقدر دوستتتتتتت دارم نیست از دم بختیم گذشته با 30سال سن می گم شاید اینجوری بختم باز بشه....عجبببببببب دختر بخت برگشته ای بود اون دیگه...هی روزگار ...پشیمون شدم اساسی
هفت سینننننننننن هم با چنان عشقی می چینمش که وصفش واسم سخت هست...اصولا هم سیب توی اب می اندازم....اما ماهی رو نمی دونستم جالب بود...ی سال ماهی بیچاره واس اینکه نمیره گذاشتیمش تو حیاط که خنک بود...بعد سال تحویل یادمون افتاد سر سفره نبوده ها ها ها
و در آخر سپاسسسسسسسسسسس فراوان استاد حمید بزرگوار....
آقا حمید ...خواهرم عرض می کنند هنوز هم به موسیقی علاقه دارین؟؟؟؟؟؟؟؟

بهار گرامی
راستش انتظار اصلی که از این نوشته داشتم؛ ذکر این دست کامنتها بود تا بتونم بیشتر بفهمم چه موضوعاتی برای دوستان تازگی داشته و یا اینکه فراموش کرده بودند و نیاز داره بیشتر بررسی و معرفی بشه ... ممنونم که نظرتون رو فرمودید.

در مورد پرسش همکار محترمم و خواهر گرامیتون هم گفتنیه که: علاقه که چیزی نیست که یه شبه بیاد و یه روزه بره که ... یکی از بزرگترین دلتنگی هام دوری از همون محفلهای موسیقیه و راستش اینجا ساز ندارم و هر از گاهی از یکی از دوستان قرض میگیرم و زنگی از دل بر میدارم و باز مییییره تا کی بشه. بدشانسی هنوز هم فرصت نشده تا یه سر برم کالیفرنیا، بلکه بتونم یه سنتور برای خودم بخرم.

سلام برسونید .... دست حق نگهدارتون باد.

sasan شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:30 ب.ظ

سلام دوست خوبم، حمید آقا،

برای من، خیلی‌ از این مطالب جدید و آموزنده هستند، بعضی‌‌هاشون را اصلا نمی‌د‌انستم،(فراموشی دیروز، قاتل امروز است چه در مسائل سیاسی چه در سنّت‌ها ).

پیشاپیش سال جدید به شما و خانواده محترمتان مبارک باشد، بهترین دعای سال نو، سلامتی‌ و شادی است.

ساسان عزیز
خوشحالم که این نوشته دربردارنده ی تازه هایی بود برای شما ... درست میگی رفیق ... وقتی بزرگترهامون دیگه حوصله ای براشون نمونده که بخواند این دست مراسم رو انجام بدند؛ چه وقت ذکری از اون میاد وسط تا جوونهایی مثل شما بدونند.

بنده هم پیش پیشکی سال نو رو خدمت شما و خانواده ی محترمتون تبریک عرض میکنم .... سالی سرشار از موفقیت و آرامش و خبرهای خوش، نصیب همه ی ایرانیان باد.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

[ بدون نام ] شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:03 ب.ظ

حمید عزیز به نکته های جالبی اشاره کردی... این حاجی فیروز همیشه برام سوال بود ... پستتون باعث شد گشتی توی ایترنت در مورد نوروز بزتم... بازم ممنون از مطالب خوبی که در مورد نوروز باستانی نوشتید...این عسل بانو هم به من یادآوری کرد که هنوز سبزه نذاشتم ... شاد باشید

مژده ی گرامی
بسیار خوشحالتر شدم که این نوشته سببی شد تا شما به تحقیق و مطالعه واداشته بشید. مطمئن باشید هرچه بیشتر در مورد گذشته هامون بدونید؛ از ایرونی بودن خودتون بیشتر افتخار می کنید.... سبزه رو هم غافل نشید که اگه هنوز دانه ها مثل قدیم اصلاح نشده باشند؛ ای بسا که تر و تمیز در نیاند و کارتون به خرید آماده بکشه.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مژده شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:15 ب.ظ http://mahenodarab.persianblog.ir

ببخشید این کامنت بی اسم و نشون من بودم... از دست فراموشی

مژده خانم
بفرمایید امان از این سیستم وبلاگها که هر کدومشون یه سازی میزنه و یادشون میره که برای همیشه ثبت کنند. پیشنهاد میکنم از گوگل کـــُرُم یا فایر فاکس استفاده کنید تا خودش بصورت اتوماتیک اطلاعات نظر نویسی تون رو ثبت کنه.
یا حق

امیر یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:35 ق.ظ http://najafabadiha.blogfa.com

هفت شین بوده پس....دوتا بشتم بغلش چه فازی میداده نه؟؟!!
خیلی مخلصیم...
یاحق

امیر خان

فاز اونم چه فااااااااازی!!! میبینی رفیق! این عربها همه چیزمون رو گرفتند .... اونم در حالیکه خودشون «سگی ترین» هاش رو میخوردند!

شما سرورید ... موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

یوسف یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:33 ق.ظ http://y0usef.blogfa.com/

درود به سرورم آق حمید

آخه برادر من این سنتا که شما گفتی همش با شادی و پایکوبیه که! اومدی و نسازیا! اینجوری مردم شاد میشن،فکرشون باز میشه، دنبال بهبود زندگی میرن، در کل مُخ که به کار بیفته سوالاتی پیش میاد، که نباس بیاد!

بعدشم هفت شینتو عشقه، شراب و شربت و شیرینی و....
یباره بگو بساط سور وساط براه بوده دیگه، آبکی و مزه و هه هه هه ....

خلاصه کنم که در حوصه بگنجه، تمام مناسبتایی که به مردم نشاط و زندگی میداد، شده ننه من غریبم بازی و گریه کنید ثوابه!

انصافن از حضورتون و پست هاتون انرژی میگیریم ، به امید روزای بهتر
شاد و پیروز باشید

یوسف جان

اااا ... راست میگیا ... اصلن ملّا میگه: گریه کنید ... گریه ثوابه! قربون گریه ات برم...آآآآی شب اول قبر که موقع جوابه.همون روز محشر که حساب کتابه ، ثواب این گریه، بی حسابه(جمله ای از نمایشنامه ی جادوان «شهر قصه» ی بیژن مفید) .... ببخشید رفیق ... دیگه نمیگم ... خوب شد؟

در مورد درد دلت چی میتونم بگم ... متاسفانه همه چیز ما قاتی شده ... نه شادی مون شادیه و نه عزاداریمون ... از قدیم هم گفته اند: هرسخن جایی و هر نکته مکانی داره ... عیب کار اینه که اینقده تند میریم که یا از این سر بوم میفتیم یا از اون سر بوم.

انجام وظیفه بود ... تا بتونم خوشحال میشم خدمت برسم ... میدونم که چقدر حضور هر نظرنویسی باعث دلگرم شدن و باز شدن ذهنتون میشه ... فقط یادت نره که آروم آروم و آهسته ... اونوقته که بهترین ها شکل میگیرند ... موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

کوروش یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:05 ق.ظ http://www.korosh7042.com/

درودها بر داداش بزرگوارم
منظورم از کتاب صورتی همان فیس بوق منظور بود عزیز
که وارونه ی فرمایش جنابعالی است ( ترجمه شده)صورت کتابی

اما برای اثبات مدعا در زیبانویسی ات می خواهم لینک مطلب نوروزیت را از تو که غربت نشینی ،برای رفع اندکی از عرق شرم نشسته بیاورم تا هم تنبلی ام را اثبات کنم
و هم خوشه چین گندم زار طلایی کلماتت باشیم
در ضمن نام من در فیس بوق کوروش نادرخانی (به فارسی )است

سپاس و هزاران درود بر تو باد

سرور گرامی ام
کوروش جان
به سختی براتون پیامی فرستادم و خواهش کردم شما بنده رو اضافه کنید .... آخه این تکنولوجی های جدید در حوصله ی شما جوونهاست و از ما پیرمردای آلزایمری گذشته

از بابت لینک نوشته، بی نهایت تشکر ... ولی خوندید که برای بنده مهم گسترش این دست خــُرده فرهنگهای فراموش شده است شاید که تاثیری در به خود آمدن چند نفر داشته باشه ... لذا مهم انتشار اونه و اسم و رسم مهم نیست ... با اینحال بازم تشکر.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

سپهر یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:21 ق.ظ

سلام حمید جان
امروز از اون روزاست که دلم میخواد از اون نظرات طولانی بنویسم پس با اجازه:
ابتدا تشکر به خاطر اطلاعات مفیدی که در اختیارمون قرار دادید.
چهارشنبه سوری رو ما (من و برادرم) قبلا می رفتیم باغ و تیغ شتری های (خار شترهای) دور درختا باغو می کندیم و همه رو یک جا جمع می کردیم و یک آتیش حسابی برپا می کردیم. بعد با پیراهن های بو دود گرفته باغی می آمدیم خونه. به نحوی این بوی آتیش باغی در پیراهن هامون رسوخ می کرد که تمام خونه رو بو دود ور می داشت. (البته این مربوط به 8-7 سال پیشه و الان نه درختش هست و نه تیغ شتری)
به نظر من بهترین چهارشنبه سوری رو آذری ها انجام می دهند، اگه به برنامه های شبکه AVZ TV (واقع در ماهواره یوتلست W3) در ایام چهارشنبه سوری نگاه کنید (اگه فرصت شد یکی از این مراسم رو برایتان ارسال خواهم نمود)، خیلی قشنگ با همان سنت های قبلی با ساز و آواز و آتیش و پرش از روی آن، این شب رو بدون ترس و لرز سپری می کنند.
در مورد خونه تکونی هم که همیشه من باید کمک مادر بدم و آرزو به دلم موند که یک روز این خواهر، برادرم بیاند و یک تکونی اول به خودشون و بعد به خونه بدند. به مادر هم که گله می کنم، میگه اینا میاند تازه بدتر میشه و یکی باید تازه بچه هاشون رو نگه داره و کاری هم که نمی کنند.
پسرها هم کم کم باید برند سبزه و از این چیزها گره بزنند تا روزگار بر وفق مرادشون بگرده.
نکته آخر اینکه : الان دم عیدی تو دانشگاه ما مراسم روضه خوانی راه انداختند، ماکت های توپ و تانک و رزمنده از این چیزا گذاشتند .... خودتون تصوراتتون رو فعال سازی نمایید و ببینید دم عیدی چه فضایی رو بر کشور حاکم کردند.
احتمالا چند پست دیگه تا دم عید خواهید داشت بنابراین فعلا زوده که تبریک عید بگم، پس به امید فردایی بهتر از امروز
شاد و شاداب و شادکام و خوش و خرم باشید.

سپهر جان
دوست عزیز و رفیق شفیق ... اینجا خونه ی خودته و نوبتی هم اگه باشه؛ بخش نظرات متعلق به شماست و تعارف نکنید و هرچه میخواهد دل تنگتون بفرمایید.

خاطرات و اطلاعات دلچسبی رو اشاره کردید و ممنونم ... در ضمن پسرترش شده ی خونه شدن؛ همینها رو داره و شونه ات رو بده زیر بار و بهونه نیار که خیلی کارها واسه بنده ی خدا، مادر محترمتون سخته. حالا که صحبت از ایشون شد؛ لطفن گرمترین درودهای بنده رو به والدین گرامی ات برسون.

از اوضاع حاکم بر جامعه و دانشگاهها هم چیزی نگم بهتره ... این زمان بگذار تا وقت دگر ... موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مهدی یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:15 ق.ظ

درود بر استاد حمید گرامی
سپاسگزارم که با این نوشتار زیبا و به جا، دستکم بخشی از خوبیهایی را که بعضیها میکوشند از میان ببرند به یادمان آوردید. به پیروی از فرمایش شما برای افزودن دانسته های اندکم به این نوشتار باید بگویم: چه خوب شد بیهودگی و بی پیوندی ماهی قرمز با نوروز را یادآوری کردید. از دیدگاه دوستی با محیط زیست (که از بزرگترین افتخارهای ایران باستان و آیین زرتشت است) هم که بنگریم، سرنوشت این ماهیها از دو حال، بیرون نیست: یا در خانه ما می میرند یا به دست ما در برکه ها و جویبارها رها می شوند که این دومی، بدتر هم هست زیرا با افزودن یک جانور غیربومی به آن زیست بوم، آسیب می رساند.
به امید اینکه بتوانیم همه خوبیها و سرفرازیهای دیروزمان را در این روزگار هم بر پا کنیم

به به آقامهدی بزرگوار

خوبی برادر ... دلمون برات تنگ شده بود و ممنونم که ردی از خودت بجا گذاشتی و باعث شدی بهانه ای برای احوالپرسی پیدا کنم ... ممنونم.

خوشحالم که مطالعه ی اندکم، باعث شد تا این نوشته مورد پسند شخص فرهیخته ی شما باشه.... موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

پسر تنها یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:31 ب.ظ

سلام
بسیار جالب بود اما چه فایده دیگه نیست
اق حمید والو شرررررمنده
من میومدم اینجو امو نمی شود چیزی بینویسم

به به پسرتنهای شیرازو

خوبی کاکو ؟ با حرفت خیلی موافق نیستم ... درسته که نیست ولی از قدیم هم گفته اند «وصف العیش، نصف العیش» بهرحال «چون که گــُل رفت و گلستان شد خراب/بوی گــُل را از چه جوییم؟ از گلاب» لااقل برای لحظه ای ذائقه مون رو شیرین کنیم شاید که یه ذرّه بیشتر به خود بیاییم و درباره ی گذشته هامون بیشتر فکر کنیم.

سفرت خوش باشه دادا ... راضی نیستم به زحمت بفتید و همینکه بدونم تندرستید؛ کافیه ... موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

حمید یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:25 ب.ظ http://hamidhaghi.blogsky.com

ببین حمید جووووووووووووووون

رفتی تو ولایت مو بورها داری حال میکنی از نوروز مینویسی و .........

ما اینجا..چی بگم والا.... ک...........ی......ر.........تو این روزگار.ک..........و............ن......ی........

خوب شد حالا

بهار یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:46 ب.ظ http://azin6060.blogfa.com

سلام و عرض ادب و ارادت
استاد....موقع سال جدید اونجا حال و هواش چطوریه؟

بهار گرامی
ایشاالله مثل سالهای قبل، سعی می کنم مختصری بنویسم ... پس تا آن زمان، تحمـــّل بایدت!!؟

وحیده مامان پارسا دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ق.ظ http://dinasour.persianblog.ir/

واقعا دسستون درد نکنه.من تا بحال سنتهای نوروز را با این جزییات نه شنیده بودم نه خوانده بودم.و از همه مهمتر اینکه بیشتر مراسم بر پایه پیوند بین مرده و زنده بوده.جالبه که هیچوقت هیچ کس در مورد عمو نوروز چیزی نمیگفت.الان که هفت سین ها مصنوعی شده.سیر مصنوعی سنجد پلاستیکی سکه تزیینی و ...این چیزها میذارن.ولی در مورد ماهی شنیده بودم که جزو هفت سین نبوده.اون سه دانه ای که سبز میکردند هم جالب بوده ولی چه ربطی بین این دانه ها و اندیشه و کردار و رفتار وجود داره من چیزی متوجه نشدم؟بازم در این مورد مطلب بنویسید.

وحیده خانم گرامی
خوشحالم که حاصل کلی مطالعه و تحقیق رو پسند داشتید و برای شما تازه هایی رو در بر داشت. در مورد مصنوعی شدن همه چیز فقط میتونم بگم متاسفانه هموطنانمون غافلند که چه انرژیهای سیال و جاری رو از خودشون و زندگیشون دریغ میکنند.

در مورد سوالتون: میدونید که آئین یکتاپرستی زرشتی، بر سه اصل «گفتار، کردار و اندیشه ی نیک» بنا شده. میشه بگی در تمام ادیان، بعضی عددها مقدس اند. مثل هفت و چهل. همین پیشینه ی فکری مقدس بودن این دست موارد سبب میشه تا آئین های فرهنگی رو رقم بزنند و یه جورایی سمبل اون اصول باشند.

نوشته ی بعدی رو در مورد «پیشینه ی چهارشنبه سوری» به روایت فردوسی پاکزاد نوشته ام که پیشاپیش شما رو دعوت به خوندنش میکنم.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

وحیده مامان پارسا دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ق.ظ http://dinasour.persianblog.ir/

یه چیزی یادم اومد دیدم روز سیزده قبل از رفتن دخترهای جوون تعدادی سنگ به پشت سرشون پرت میکنند و آرزو میکنند و دیگه اون مسیر رو بر نمیگردند.

وحیده خانم
از این یاد آوری تون تشکر میکنم و ایشاالله در سالهای بعدی اگه زنده بودم و باز در این مورد تحقیق بیشتری کردم؛ این دست موارد رو نیز به اون اضافه میکنم.
یا حق

[ بدون نام ] دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:48 ق.ظ

آقا حمید گرامی
خیلی سپاسگزارم. بزرگواری و فرهیختگی از شماست. ما شاگردی می کنیم.
تا درودی دیگر، بدرود

آقا مهدی

بی نهایت از دوباره نویسی نظرتون تشکر ... شما سمت استادی دارید و بزرگوارید.
یا حق

شکری سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:26 ق.ظ http://www.banknevesht.ir

سلام حمید آقا..این عکس چهارشنبه سوری کردستان ترکیه را که دیدم ، دلم هری ریخت پایین که با این بی خیالی ما، نکنه یه وقت این رسم ایرانی را ترکیه به نام خودش ثبت کنه.....دانشمندای قدیمیمون را که هر کشوری سعی میکنه به نام خودش کنه، از فردا همین بلا سر رسم رسوماتمون میاد!

آقا رضای عزیز
متاسفانه این دردیه که دل منم می آزاره. دیدید که همین چند سال پیش، اگر همت ایرونیها نبود؛ «سنت نوروز» به عنوان آئینی به نام افغانستان و تاجیکستان، ثبت بین المللی شده بود. البته خیلی مهم نیست که به اسم کی باشه و چه عنوانی داشته باشه. مهم اینه که آیا ماهایی که دم از فرهنگ و تمدن چندهزار ساله میزنیم؛ در زمینه ی شناخت و حفظ سنتهامون هیچ تلاش و تحقیقی می کنیم. دیده اید که «مولانا» را رومی و اهل ترکیه میشناسند و به همچنین بسیاری از شعرا و بزرگان ادب و تاریخ و نجوم و فرهنگمان را. کی شود بیدار شویم؟؟

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

دانایی سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:01 ق.ظ http://danaeee.persianblog.ir/

خیلیییییی جالب نوشتیییی...اول صبح اومدم خوندم انرژی گرفتم..مرسی از اینکه حوصله کردی و مطالب زیبایی رو ارائه دادی..
با اجازت شاید در پست بعدی بلاگم لینک مطلبت رو بذارم...راستی آپ کردم بیا بخون
منم شنیدم که ماهی قرمز جز سنت های اصیل ایرانی نبوده..اما نمیدونم چرا حضور ماهی توی تنگ بلور دوست داشتنیه
راستی این رسمه که قبلا تخم مرغ میذاشتن روی آینه و ظاهرا لحظه تحویل سال تخم مرغ حرکت میکرده..این رو اگه زحمتی نیس توضیح مختصری بده راجع بهش..

دانایی گرامی
خوشحالم که مطلب رو پسند داشتید و شما صاحب اختیارید بدون اینکه حتی لینکی از نوشته بذارید؛ همه ی نوشته رو برای استفاده ی خواننده هاتون منتشر کنید و بدینوسیله قدمی در راه اطلاع رسانی بردارید... در مورد سر زدن به وبلاگتون هم ایشاالله اولین فرصت و این یعنی آخر هفته !!

در مورد توضیح رسم تخم مرغ روی آینه باید توضیحات زیادی رو عرض کنم و خلاصه اش اینکه: بر منبای معانی سمبلیک نقوش حیوانی در ایران باستان، گاو در اوستا علاوه بر معنی معمولی آن ، به صورت اسم جنس بر «همه چارپایان مفید» اطلاق می شه. در فرهنگ زردشتی و آنچه که از روایات مربوط به آفرینش در ایران کهن بر می آید ، «گاو اوگدات» پنجمین مرحله ی آفرینش خلقت بوده که به «علم حیوانات» معروفه که اعتقاد بر این بود که ، گاوی به نام «اوگدات»، تخم کلیه چهارپایان و حتی برخی از گیاهان سودمند را داشته.افسانه گاو نخستین در آیین میترا (مهر پرستی) و مذهب مانی نیز باقی مانده است. با این تفاوت که در آیین مهری نخستین گاو موجودی اهریمنی بود که به ترتیبی خاص «مهر» با او به جنگ پرداخت و پس از پیروزی بر او ، با دستی او را گرفت و با دستی دشنه ای بر پهلوی او فرو برد. در این لحظه از اعضای بدن و خون گاو نخستین کلیه گیاهان و انواع چهارپایام پدید آمدند.

همه ی اینها رو گفتم تا بدانید که «گاو» دیگری هم معروفه به نام گاو زمین که در افسانه های آریایی گاو، مقدس و نماینده قدرت و نیرو است. از این رو قدما معتقدند که : زمین روی شاخ گاو قرار دارد و گاو بر پشت ماهی بزرگ و او بر دریاها شناور است. هرگاه که گاو خسته می شد، زمین را از روی یک شاخش به روی شاخ دیگر می لغزاند و همین کار موجب زمین لرزه می شود.

" همچنین در مراسم نوروزی در روستاها تخم مرغ هایی روی آیینه میگذارند و معتقدند که : به هنگام تحویل سال ، وقتی که گاو آسمانی کره زمین را از شاخه ای به شاخه دیگر خود می افکند، تخم مرغ در روی آیینه خواهد جنبید. به نوعی «تخم مرغ» بیضوی شکل، سمبلی از زمین است و یک دور چرخشش بدور خودش در هنگام تحویل سال نو تمام میشه و وجودش بر آیینه ی صیقلی که سمبلی از همه ی کائناته؛ سبب میشه با انعکاس نور اهورایی بر آن، به چشم بیاد ... وای چقدر حرفیدم

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

ژاله چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:01 ب.ظ

سلام حمید اقا .وبلاگ بسیار جالبی دارید من تازه با وبلاگتان اشنا شدم.امیدوارم سالی پرازخیروبرکت وشادی پیش رو داشته باشید. مطلبی که درباره نوروز بودخیلی زیبا بود یادمه مامانم درباره شال اندازی وشیطنتهاش چقدر تعریف می کنه .وبااهی می گه یادددددددددددش بخیر.

ژاله ی گرامی
قبل از هرچیزی خدمت شما خوشامد عرض میکنم و امیدوارم در این مکان به شما خوش گذشته باشه و وقت خوبی داشته باشید. از اینکه اجازه دادید ردی از اسم و نظرتون بعنوان زینت این مکان ثبت باشه؛ متشکرم.

خوشحالم که بخشی از نوشته با خاطره های ذهنی شما و مادر گرامی تون مشابهت داشت. لطفن سلام گرم بنده رو به مادر محترمتون برسونید که خراب اسم «مادر»م. به ایشون بفرماید که: حسابی التماس دعا.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدورد
ارادتمند حمید

راضیه پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:51 ق.ظ

آقا حمید گرامی،
مثل همیشه عالی. آنقدر که جای نظری نمی ماند.
و البته در این روزگار چه بسیار هم دیده می شود بدون اطلاعات و دانش به قول شما فقط رگ گردن قلمبه می شود! خیلی سعی میکنم گرفتار نشوم ولی گاهی اوقات میبینم گرفتارم و خودم هم خبر ندارم! متاسفانه واگیردار است!

نقل قول از آقا مهدی بزرگوار"از دیدگاه دوستی با محیط زیست (که از بزرگترین افتخارهای ایران باستان و آیین زرتشت است) هم که بنگریم، سرنوشت این ماهیها از دو حال، بیرون نیست: یا در خانه ما می میرند یا به دست ما در برکه ها و جویبارها رها می شوند که این دومی، بدتر هم هست زیرا با افزودن یک جانور غیربومی به آن زیست بوم، آسیب می رساند"
واقعا خوشحالم که هنوز هم می شود ردی از افرادی مثل شما و با این دیدگاهها (به قول آقا حمید فرهیخته) دید.
دوستانی که مطالب این وبلاگ را مطالعه می فرمایید: "خواهشا ماهی را حذف نمایید" و حداقل در بین اقوام خود اطلاع رسانی نمایید. گرچه شاید خیلی دیر شده باشد و متاسفانه این گونه غیر بومی در اکثر اکوسیستم های (زیست بوم) آبی جای خود را باز کرده باشد.

راضیه خانم گرامی
خوشحالم که مطلب رو مفید دونستید و دوست داشتید. در مورد نظرتون گفتنیه که: باور کن افراد دلسوز، افرادی که اهل دل و فرهنگ و معرفت اند بسیارند و بسیارند و بسیار. ولی چه میشه کرد که آدمهای بی خبر و نادون تعدادشون بیشتره و زمانه کاری کرده که هرکسی دو دستی سرش رو گرفته و فقط به فکر خویشه. به هرحال هرکسی باید فراخور توانایی هاش تلاشی داشته باشه و اگه هرکسی از خودش شروع کنه دیگه هیچ مشکلی نخواهیم داشت.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

Mrs. F پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:30 ب.ظ http://aabi.blogsky.com

حتی نمیخوام به خونه تکونی فکر کنم :|
خیرمقدم بازگشت مردگان؟!! =)) کلی خندیدم .. چه جالب!

دوست گرامی
آره دیگه .... منو شما از خیلی از گرفتاریهای داخل ایران رها شدیم و باید هم که خوشحال باشیم که دیگه به فکر خونه تکونی هم نمیفتیم و غصه اش رو نداریم. اصلن بگو کو گرد و خاک که بخواهیم بتکونیم.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

احمد-ا جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:47 ب.ظ

سلام و
بیشتر و بیشتر سلام

همه چیز عالی بود و
عکس ها بهترتر به دلم نشست
اما بعدداشته باش دکتر که :
در این روز های پایانی سال بک هزار سیصد و نود مان ، ما هم سعی کردیم به خانه تکانی مشغول گردیم به خانه ی دل که رسییم نه غباری داشت که بروبائیم و نه کهنه شده بود که . . .
مهرو مهربانی استاد هم آنرا از غبار محفوظ و
هم
کهنه گی اش را تازه نگه داشته بود
باز متشکرم از اطلاعاتی که برایمان به ارمغان میگذاری .

احمد آقای عزیز

خوشحالم که مطلب رو پسند داشتید. پیشکش شما باد. فکر نکنید که مایی هم که به آمریکای جهانخوار اومدیم و اینجا از بس سرسبز و باران و برف وجود داره؛ گرفتار خونه تکونی نیستیم که عیال به میخ و سه پایه کشیدسمون و حتی مجبورمون کرد؛ آشپزخونه رو هم دوباره رنگ آمیزی کنیم. لذا خدا قوت بده و صد البته دل رو هم باید خونه تکونی کرد و منفی های کهنه شده رو دور ریخت و بجاش مثبت ها گذاشت.

دلتون شاد و لبتون خندان... موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

باران(محمد) جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:38 ب.ظ

سلام حمید آقا
مث همیشه بسی بسیار استفاده نمودم و لذت بردم از اطلاعات مفیدتان...برای شما و خانواده سال نو ایرانی را سالی سرشار از خوش شانسی...سلامتی و همراه خاطرات خوب آرزومندم.

محمد جان عزیز
خوشحالم که مطلب رو مفید توصیف کردید ... پیشکش شما باد و پیش پیشکی هم سال نوی شما فرخنده باد.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

شکوفه شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:29 ق.ظ http://shokoofe.blogfa.com

من هنوز نوشته ات رو نخوندم حمید اما یه سوال دارم : حمید عکس هات رو کجا آپلود میکنی؟

یاالله شکوفه خانم

رسیدن بخیر آجی ... قبل از هرچیزی اجازه بدید خدمتتون خوشامد عرض کنم و آرزو کنم که در این مکان به شما خوش گذشته باشه و بازم تشریف بیارید.
در مورد سوالتون والله خود سایت بلاگ اسکای، سایت زیر رو معرفی کرده که باید عکس رو اونجا بارگزاری کنید و سپس لینک عکس رو کپی گیری کنید و در قسمت اضافه کردن عکس، اضافه کنید. فکر کنم شما باید یک آی دی عضویت برای استفاده از این سایت بسازید؛ در حالیکه هرکس عضو بلاگ اسکای باشه؛ مستقیمن وارد اون میشه.
فضای رایگان بارگزاری عکس و فایل
http://www.picofile.com

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مهدی شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:44 ق.ظ

درودی دوباره
با سپاس از بزرگواری آقا حمید ارجمند و ژاله خانم گرامی و در تایید فرمایش ایشان باید عرض کنم که هر اندازه هم، بدیها و نادانیها در این جهان، فراوان باشد ما نباید ناامید شویم. هر پندار نیک، هر گفتار نیک و هر کردار نیک، هر اندازه هم که در ظاهر، کوچک باشد گامی است در راه کمک به پیروزی نیکیها بر بدیها. راستی مگر پیام نوروز و بهار، چیزی جز این است که: در نومیدی، بسی امید است / پایان شب سیه، سپید است. زمستان می رود و روسیاهی برای زغال می ماند.

آقا مهدی نازنین

قبل از هرچیزی معذرت میخوام بخاطر اینکه از نظر فنی نمیدونم چطور درخواست ایمیلی شما نسبت به اصلاح نام «ژاله» به «راضیه خانم» رو اقدام کنم. لذا همینجا بنده به سهم خودم از «راضیه» خانم بخاطر این اشتباه پیش آمده عذرخواهی میکنم و یادآوری میکنم که مقصود آقامهدی عزیز، شما بودید. از اینکه بگذریم ... آقا مهدی عزیز

چقدررر این جمله تون زیبا بود که «پیام نوروز چیزی نیست جز تکیه بر اینکه در نومیدی بسی امید است». واقعن هم این روزها گذرا هستند. در طول تاریخ این مملکت سختی ها و فجایع بسیاری دیده: مغول، اعراب، افغان، یونانیان، اسکندر، عثمانی ، تیمورلنگ و ... منتها همچنان پویا مانده و این «نوروز» است که با همه ی بلاهایی که سر مملکت رسیده همچنان سرافراز مانده. گویند در زمان صفوی، نوروز با عاشورا یکی شد. شاه صفوی دستور داد آن روز را عاشورا بگیرند و فردای آن را عید. این یعنی سنت جاودان نوروز بر همه چیز پیروزتر است.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

شهرام دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:58 ق.ظ http://safarnevis.com

سلام و درود
نظرتان را sms کردم

شهریار شهرام جاااان
باور کن نمیدونم چی گفته ام که قابل اس ام اس شدن باشه؟؟ بهرحال تشکر

مهدی سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:20 ق.ظ

درودی صد باره و همواره
باز هم از مهربانی آقا حمید سپاسگزارم و از هر دوی آن گرامیان پوزش میخواهم

آقا مهدی نازنین
بالاخره از این دست اشتباهات تاپی و لپی و ... رخ میده ... بنده انجام وظیفه کردم.
یا حق

مجید پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:41 ب.ظ http://diarenoon.ir

سلام مجدد به اقا حمید عزیز
خوشم میاد همیشه مطالبی که میزاری تکن و جایی ندیدمشون..

مرسی مرسی مرسی

آقا مجید دیارنونی
خوشحالم که چنین توصیفی در مورد این سراچه و نوشته های پراکنده اش دارید ... در مقابل اونهمه محبت شما فقط میتونم بگم: خواهش میکنم.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

Kennphindy پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 12:12 ق.ظ http://drugslr.com

Acheter Nolvadex Proviron <a href=http://viagra.rxbill7.com/how-to-get-viagra.php>How To Get Viagra</a> Cialis Generique Doctissimo Cialis Prix 10mg <a href=http://inderal.mdsmeds.com/buy-online-inderal.php>Buy Online Inderal</a> Liquid Cialis Does It Work Pancrelipase <a href=http://accutane.mdsmeds.com/accutane-cheapest-price.php>Accutane Cheapest Price</a> Best Rx Online Viagra Generic Buy Viagra Blue Pill <a href=http://cytotec.rx-cs17.com/purchase-cytotec.php>Purchase Cytotec</a> Propecia While On Vitamin A Comprar Viagra Por Paypal <a href=http://igf-lr3.com>cialis price</a> Normal Dose For Amoxicillin Buy Cialis Legally Online 438 <a href=http://call4ph.com>viagra</a> Want To Buy Finasteride Propecia Side Effect <a href=http://visdbs.com>viagra online</a> Cephorum Animal Tablets For Sale Amoxicillin And Dacon Solution <a href=http://priligy.inpills.com/dapoxetine-purchase.php>Dapoxetine Purchase</a> Viagra Frei Kaufen Viagra Trotz Bluthochdruck <a href=http://cytotec.rx-cs17.com/order-generic-cytotec.php>Order Generic Cytotec</a> Viagra In The Netherlands Viagra In Canada Without Prescription <a href=http://zithromax.rxbill7.com/generic-zithromax-cheap.php>Generic Zithromax Cheap</a> Tadalafil Generique Levitra Generico Per Ragazze <a href=http://exdrugs.com>viagra</a> Prix Kamagra Avec Ordonnance Keflex Ginko <a href=http://drugsed.com>benefits of kamagra</a> Amoxicillin Stds

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد