از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

نیمه ی پر لیوان

دختر فسقلی سه و نیم ساله ام، امسال راهی مهد کودک Early School  شده و دیدنیه که چطور مثل آب روان انگلیسی زبون می ریزه.  صد البته که از جنس نسوان بودنش نقش مهمی در روان حرف زدنش داره. در این نوشته می خوام به یکی از فعالیتهای او در  مهد کودک  و همچنین یک رسم آمریکایی اشاره داشته باشم.  درست از یک هفته به روز شکرگذاری بود که اقدام به درست کردن طرح کاغذی یک بوقلمون کرد و هر روز هفته یکی از چیزهایی رو که باید از بابت داشتنش شکرگذار باشه رو توسط خانم آموزشیارش برهر بال کاردستی اش نوشته بود.


                                   کاردستی بوقلمون _ عکس تزئینی است.


این روزها  در آمریکا اس ام اس های فراوانی بین افراد رد و بدل شد که پیام اصلی اش ابراز خوشحالی  از حضور دیگران در زندگی شان بود.  بد نیست بدونید که وقتی برسر سفره ی شام  روز شکرگذاری Thanksgiving در کنار خانواده ی برادرم نشسته بودم؛ به رسم آمریکاییها، هرکس با برشمردن داشته هاش، به درگاه خدا ابراز شکر می کرد. بمانه که از بس موارد زیادی رو باید برمی شمردم؛  کلی وقت دیگران رو گرفتم.  باور می کنید یا نه؟ یکی از اصلی هاش شکر حضور یک به یک شما دوستان خواننده بود و بازم ازبابت منتی که برسر بنده و این  سراچه دارید؛  تشکر می کنم.


                            خوشبختی یعنی قدردان همه ی داشته ها بودن


اونچه که تامل برانگیزه اینکه چطور در یک فرهنگی اینگونه مثبت اندیشی رواج داره و مردم بجای غــُـرغــُـر دائم به درگاه خدا و تعیین تکلیف برای او که  چرا این آره و چرا اون نه !؟ همیشه  به  نیمه ی پر لیوان نظر دارند!!!؟ در تفسیرهای مذهبی ذکر شده  که انسان  سه « نغمه و سرودSinging» رو  بر لب و در ذهن داره : یکشکرگذارانه Thankfulness»،   دوشکایت آمیز Lament» که هردوی اینها، وقتیه که رخدادهای زندگی را دیده و لمس می کنیم. بدین شکل که  یـــا اینکه به خواست خدا راضی و شکرگذاریم و «هراونچه که از دوست میرسه رو نیکو می دونیم» و یـــا اینکه، خودمون بجای خدا می نشونیم و با این تفکر که خیر و صلاحمون رو  بهتر از او می دونیم  از همه چیز شکایت می کنیم.


                                   عارفان عاشق، همواره امید برخدایشان دارند


امـــّا  باور سوّم – کلام دل عارفان و رسم عاشقانه ی احترام بنده ی عاشق، به پرودگار عاشق تر از هر عاشقه. عارف می دونه که «او»(خالق)، از سر عشقی که به بنده اش داشته، همه ی آفرینش رو آفریده. پس نه تنها «شکرگذار» ؛ بلکه همواره «امیدوار Hope» به رحمت همراه با نعمت اوست. من نمی دونم که شما و حتی خودم از کدوم دسته هستیم؟ ولی متاسفانه افراد بسیاری رو دیده ام که چنان چشم و گوش خودشون رو بر داشته هایشون بسته اند که فکر می کنند آسایش و مال و منال و زندگی راحت  فقط در خارج از کشوره و بس. در یک کلام فقط نیمه ی خالی لیوان زندگی در ایران رو  می بینند و از نیمه ی پـُـر داشته ها  آنطور که باید  لذت نمی برند. آرزو می کنم که خداوند چشمام رو براونچه که دارم و باید شکر گذاری کنم بازتر کنه. از طرفی هم  تلاش می کنم در دل و ذهنم با یادآوری اونچه که آرزوهامه، بخصوص هنگام خواب  _ تا روحم در عالم خواب و رویا، بر روی آن بیشتر تمرکز داشته باشه_ مثبت تر بیندیشم  و بر اونچه که خواست خداوند و خیر و صلاح منه، شکرگذار باشم ….. ببخشید طولانی شد. راستی تا حالا دقیق فکر کردید که  شما از بابت چه چیزهایی خوشحال و شکرگذارید؟ …. موفق و پیروز باشید … درود و دو صد بدرود … ارادتمند حمید


نظرات 23 + ارسال نظر
شهریار سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:32 ق.ظ http://irangardish.blogfa.com

سلام
امشب تا بروم خانه درباره نیمه پر لیوان صحبت خواهیم کرد و خدا را شکر
از اینکه این موضوع را یادآوری کردی سپاسگذارم
ارادتمند شما شهریار

شهریار جان
کجایی رفیق؟ همچنان منتظر خبررسانی ات هستما

دلشادی نصبتون باشه و موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مینو سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ق.ظ

سلام
من بابت داشتن همسر خوب وبچه های خوب وسالم وبطور
کلی یه زندگی متوسط وآروم خوشحال وشگر گذار خداوند
بزرگ هستم
آدم باید قدر لحظه های باهم بودن رو بدونه چون هیچکس
نمیدونه فردا چی پیش میاد
پس قدر لحظه به لحظه هامونو بدونیم که بعدا افسوس نخوریم

مینو خانم گرامی
چه بسیار زیبا فرموده اید که همه ی ما آدمها از یکی از بزرگترین داشته مان _یعنی لحظات با هم بودن _ غافلیم و آنطور که باید خوشحال و شکرگذار آن نیستیم... بقول قدیمیها: دمو دریاب که زندگی همین الانه.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

علیرضا سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:18 ب.ظ

بسیار عالی
مثل همیشه

آقا علیرضا
خواهش میکنم و حضور خودت مثل همیشه عالی بود

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

کاکتوس صورتی سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:41 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

سلام آقا حمید

ممنون از متن زیباتون و ممنون که سر اون سفره به یاد ما هم بودید

من فکر میکنم دیدن نیمه ی خالی لیوان به خاطر نا امیدی و بی ارادگی ماهاست که اینجوری میشه

راستی عکس اول و سوم برا من باز نشد نمیدونم چرا!

خوش باشید

کاکتوس گرامی
اینکه آدمی ناامید و بی اراده باشه امری نیست که هیچوقت از آدمها دور باشه .... مهم همینه که حتی در اوج ناامیدی بازم مثبت بنگریم و یادمون بیاد که هنوزم که هنوزه داشته هایی هست و باید به اونها نظر داشت. شاید این ضرب المثل قدیمیها رو باید تغییرش داد و بجای : «بد از بد بسیاره» باید گفت:«چه بسا که خوب از خوبتر بشه و باشه».

در مورد باز نشدن عکسها ... نمیدونم چه اتفاقی افتاده و دیگر دوستان که چیزی نفرموده اند. این عکسها رو نیز مثل سابق بارگزاری کرده ام و صد البته ممکنه بعضی هاش تکراری باشه. فکر میکنم بار دیگر و با یه بار ریفرش کردن صفحه ی اصلی تون بتونید ببینیدش و امیدوار حامل انرژی مثبت باشه.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

احمد-ا سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:37 ب.ظ

سلام

خوبه خوبه و خوبه
تو همیشه وقتی قلم بدست میگیری آنی را می نویسی که نیاز همگان است .
چرا شکر گذار نباشیم
که
تو
را
هم
داریم ؟

به به
احمدآقای گـــُل
رفیق خوبید؟ مطمئن باشید ولو که ردی هم از اسم و نظرتون در این مکان نبینم؛ با دیدن آی دی خاصتون در وبلاگهای دیگر دوستان به یاد شما هم هستم. از بابت کلمات خوبتون نهایت تشکر رو دارم.

موفق و پیروز باشید... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

سپهر سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:47 ب.ظ


با سلام خدمت آقا حمید

امیدوارم حال و احوالتان خوب باشه.

فکر کنم اگه بخواهم از سال میلادی پیش تا سال میلادی جدید ، تمام نعمت هایی را که خداوند به من عطا فرموده را عرض نمایم و از او بخاطر تک تک آن ها شکر گذاری کنم ، قادر نخواهم بود از عهده این کار به نحو مناسب برآیم. اما تنها چیزی که برای من بسیار ارزشمند بود ، صبری بود که در بدترین شرایط به من عطا فرمود و به نوعی ندایی در درون من به وجود آورد که تو فقط صبور باش و کار خوت را به نحو خوبی انجام بده و بقیه کارها را به من بسپار.

خدایا از تو به خاطر تک تک ثانیه هایی که مرا در سختی ها تنها نگذاشتی سپاس گزارم. چه شب هایی که فقط تو شنونده صدای من بودی و مرا دلداری می دادی و چه روز هایی که فقط تو همراه من بودی و مرا دلگرمی دادی. بابت تمام لحاظات خوبی که برای من ایجاد نمودی سپاس گزارم و امیدوارم همواره در کنار من باشی.

سپهر خان
خوشحالم که تونستید بعضی داشته های شخصی تون از جمله صبوری و برخورد مناسب در بحرانهای زندگی تون رو نیز تشخیص بدید.
رفیق! اینهایی که برشمرده اید کم نعمت نیستندا ... قدرشون رو داشته باش. بخصوص اینکه دونسته ای که در اوج شبهای تنهایی، اون کسیکه باید و شاید شنونده ات بوده و هست و بقول حضرت سعدی: از دست و زبان که برآید؛ کز عهده ی شکرش بدر آید.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

محسن سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:59 ب.ظ

سلام
ممنون بابت پست جدید و موضوع اون که نیاز به تفکر زیادی داره و خیلی خیلی ممنون بابت سوال آخری که پرسیده اید؟
من شکر می گم به خاطر نعمت هایی که داریم و درکشون می کنم و هم چنین نعمت هایی که نمی تونم درکشون کنم.
شکر می گم به دلیل بارانی که همین حالا در شیراز در حال نزول هست.
شکر می کنم که سواد دارم و می تونم بنویسم.به خاطر فرصتی که برای شکرگزاری دارم.
به دلیل اینکه هستم.آفریده شده ام و زنده ام.
شکر به خاطر اینکه بنده ام و خدای بزرگی دارم.
شکر های زیادی هست.

آقا مصطفی .... ببخشید آقا محسن


بنده از شما ممنودارم که همچنان مشتری این مکان هستید و اصلن واسه ی همین شماهات که خوشحال و شکرگذار خداوندم.

در بین مواردی که شکرگذاری کرده اید یه موردش بینهایت قابل تامل بود .... شکر بخاطر مواردی که حتی متوجه اون نیستیم

موفق و پیروز باشید ... سلام به همه ی همشهریات برسون کاکو ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مصطفائی سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:49 ب.ظ http://najafabadiha.blogfa.com

سلام... راستش یه چند ماهیه گاهی به این موضوع فکر میکنم... اما راستش ما اکثرمون با این طرز نگرش بزرگ شدیم خیلی سخته.... اما حقیقت همیشه یکیه!!...
ممنون دوباره یادم انداختیشون...
راستی به خودم تبریک میگم که از امشب به جمع ای دی اس ال ها پیوستم آخه سال۸۱ تا حالا دایال آپ از رو نرفت و سر آخر من رفتم

آقای مصطفایی عزیز
با صحبت شما کاملن موافقم ولی یادت نره که شماهایی که اهل سواد و دانش و مطالعه هستید؛ ماموریتی سخت دارید تا به هر شکلی که شده عادتها و طرز نگرشها رو تغییر دهید و صد البته هیچ تغییری فراگیر نمیشه مگه اینکه هر کسی از خودش شروع کنه.

باید یادم باشه که همه ی فرهنگ منتقل شده از گذشته گان صحیح نیست و همواره تغییر کنم و خوشحال و شکرگذار باشم ولو که آقای مصطفایی عزیز ما هم به نتیجه رسید و داره از داشته ی ای دی اس ال لذت حسابی میبره

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

امیر چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:09 ق.ظ

سلام بر حمید خان عزیز دل و گل و بلبل
.
حمید جان بسیار زیبا و قابل تامل بود ..
.
انشاء الله روزی فرا برسه که دختر کوچک شما فرن وارد دانشگاه بشه در مقطع دکتری ..
.
حمید جان آرزوی بهترین ها را برات دارم و یکی از موارد شکر گذاری ما هم داشتن دوستان خوب و با صفایی همچون شماست.

امیر خان
ممنونم از همه ی کلمات خوب و آرزوی بهتر از خوبت ... همه ی این بنده نوازی هات ناشی از نظر لطفتته رفیق! دمت گرم.

بنده هم بهترینها رو برای شما و خانواده ی محترمت آرزومندم. موفق و پیروز باشید. .. درود دو صد بدرود
ارادتمند حمید

آرام چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:17 ب.ظ

سلام
امیدوارم همیشه سلامت و در کنار خانواده شاد باشید
مطالب زیبایی نوشتید
اغلب ما وقتی چیزی را از دست میدهیم تازه قدرش را میدونیم.
ولی واقعا همه داشته ها و حتی ناداشته ها قابل شکر گذاری هستند.
***
دختر من هم سه سال و نیمه است. و تهران مهد کودک میره. باورتون میشه این روزا چه قصه هایی برای این دختر کوچولو میگن و چه نقاشی هایی بهش میدن که رنگ کنه؟
من خودم توی یک خانواده مذهبی بزرگ شده ام اما به نظرتون برای یک بچه حساس ۳ ساله باید کل جریان عاشورا و قصه رقیه با نقاشیهاش رو بگن؟
آخه روح این بچه سالم می مونه؟ یا بچه ای که شکر کذاری بهش آموزش داده میشه؟
برامون دعا کنید هر چه زودتر کارای مهاجرتمون درست بشه.
ممنون

آرام گرامی
قبل از هرچیزی خدمت شما خوشامد عرض می کنم. امیدوارم که در این مکان به شما خوش گذشته باشه و ممنونم که اجازه دادید ردی از اسم و نظرتون زینت این مکان باشه.

در مورد شیوه ی متعصبانه و برمبنای ایئدولوژی آموزشها در مدارس چیزی ندارم بگم جز اینکه متاسفانه ... متاسفانه تاثیر اینگونه آموزش های اعتقادی، ممکنه تا بزرگسالی خودشون رو نشون ندند و همین میشه که این همه جرم و جنایت در کشورمان رو به رشد داره. ولی چه میشه کرد که بجای تلطیف روحی و آموزشهایی برمبنای روانشاسی کودک، به اینگونه آموزشهای مذهبی بیشتر اهمیت داده میشه.

بنده هم آرزو میکنم که روال مهاجرتتون به بهترین و سریعترین شکلی پیش بره و به همه ی دلخواسته هاتون دست پیدا کنید.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

شیرین مامان نیما چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:43 ب.ظ http://nima1357.blogfa.com

سلام استاد عزیز. اتفاقا این روزها از خدا به خاطر داده هایش تشکر می کنم. و باز هم امید کمک دارم

شیرین خانم گرامی

براتون بهترینها رو آرزو دارم و جا داره در این فرصت منم از حضور شما تشکر کنم و امیدوار باشم که کمک خداوند مثل همیشه، همراهتان باشه.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

محسن چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:59 ب.ظ

سلام
استاد گاف دادی.توی جوابی که به من داده اید نوشته اید مصطفی.فقط می خواستم یادآوری کنم که من بودم.همون محسن قدیم.
البته با عرض معذرت.

جوووون من !!؟؟ راست میگی!!؟؟

از گااااف رد کرده دادا ..... احتمالن خواب بودم که شوتی به این گندگی از زیر دستم در رفته ..... بهرحال آقا مصطفی .... ببخشید ... آقامحسن شما خودتون رو ناراحت نکنه، خوف میشه.

راستی یه چیز دیگه .... با اینکه این نظر و پاسخش رو منتشر میکنم؛ میرم و اون یکی رو درستش میکنم تا ببینم دوباره چی میخوای بگی ... اصلن تو هووووش وقت با من رفیق نبودی و همه اش منو دعوال کلدی.

بابا ... چقدر سخت میگیری دادا ... داری توی مملکتی زندگی میکنی که یه شبه طلاها به مس و تریاک ها به قارا(ترشک) و بعضی ها به آیه الله تبدیل میشند .... حالا یه اشتباه هم ما کردیم و شما شدید آقا مصطفی ؟؟؟ اینقده دعوا نداشت که؟

وحیده مامان پارسا پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ق.ظ http://dinasour.persianblog.ir/

چیزی که این روزها بسیار برایش شکر گذاری کرده ام .بارش باران بوده است و کشیدن نفس در هوای پاک و البته آب زاینده رود(که فکر کنم حق الوکالتش به مسولین واگذار گردیده و خدا در خشکیدگی آن دخیل نبوده)

وحیده خانم
باور کنید یا نه؟ با اینکه توی یه محیط پرباران و مرطوب زندگی می کنم؛ منم بخاطر این نعمتهاش بر سر هموطنان و هم استانی ها و همشهری هام، هزار باره خدا رو شکرگذار بودم و هستم. بخصوص اینکه قراره !!!؟؟؟ البته اگه بشه روی حرف این آقایون حساب باز کرد که .... دیگه رودخانه ی زاینده رود رو ولو که به کمترین آب هم باشه نبندند .... صبر می کنیم تا ببینیم.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

حمید حقی جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 ب.ظ http://hamidhaghi.blogsky.com

یکیش از بابت داشتن تو..

دیدی حالا

آپم خوشگله

حمید خان
قــُــبـــــّــونت دادا .... منم خدا رو شکر میکنم نه فقط بخاطر داشتن خودت بلکه بخاطر اینکه بین اینهمه رفیق و رُفق بی خاصیت و بو .... خودت اهل دل و اینترنتی و سولاخی ...... ببخشید ... سراغی از ما میگیرید.

خدمت می رسم .... موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

حمید حقی جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 ب.ظ http://hamidhaghi.blogsky.com

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ

پپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ

مممممممممممممممممممم

حمید خان
باور کن فقط روزهای تعطیل آخر هفته وقت دارم و بس ... لذا مطمئن باش اولین فرصت خدمت می رسم ولو که ردی از خودم باقی نذارم و یا حتی ولو که هووووچ پاسخی ازت نشنوم.

یا حق. درود و دو صد بدرود .... ارادتمند حمید

حمید حقی جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 ب.ظ http://hamidhaghi.blogsky.com



دیگه چه کارت منم

حقی جان
هوووش کار نکن ... فقط یه موزولی بیشتر دقت کن که تایپ بعضی کلماتت اشتباه نشه .... مثلن واسه ی همین عبارت کوتاهت که «دیگه چه کارت کنم؟» اینقده زور زدم تا بفهمم نمیخواستی بپرسی «چکاره ات منم؟؟؟»

بهرحال پاسخ ایییییین همه محبتت بگم که .... گـــُلم هووووش کاری هم که نکنی عزیزی .... دمت گرم و دستت درست.

ارادتمند حمید

محمد یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:20 ب.ظ http://mohamed.blogsky.com

سلام خدمت حمید آقای عزیز
مثل همیشه نوشته هات پر از چیز برای یاد گرفتنه و الحق که آقا معلمی!)

من از بابت روزی زیادم.از بابت ثروت فراوانم که خانواده ی عزیزم هستن.از بابت بودن کنارشون . از بابت درک لحظه لحظه هام خدا رو شکرگزارم ...

در پایان هم به شما میگم که حمید اقا اگه کم میام نت اما شما تو قلب مایی.)

به به آقامحمد گـــُل

میگم خودمونیما ... امروز خووویلی خوش شانسما ... ببین همینطور گلهای بهتر از گل که خودت و بقیه دوستان باشید، چشمای بنده رو با حضورتون روشن کردید ... میگم اینم یکی از اون چیزاییه که باید شکرگذارش باشم ... مگه نه؟

آقامحمد
گـــُلم
باور کن از این اخلاقهای ایرونی وار اینکه یه بار رفتم باید یه بار بیاد و تا اون نیاد دیگه نمیرم و ایندست قرتی بازیها اصلن خوشم نمیاد .... نه اینکه از دیدنتون خوشحال نشم بلکه بال درمیارم ... نه اینکه گاهی منتظر مهمون شدن دوستان نباشم که بارها چشم انتظاری فراونی کشیدم. ولی خواهش میکنم بیایید این یک دنیامون رو بدور از تعارفات رایج و رودروایستی های دنیای واقعی مون، لذت ببریم. بعد از همه ی این حرفها، قدمت برچشم و شما هم متقابلن در قلب و دل بنده جا دارید.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

کوروش یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:28 ب.ظ http://www.korosh7042.com/

امید که روزی شاهد دلنوشته ای از این سرشارتر از شادی باشیم که درآن اشاره ای به خبری خوش داشته باشی
اگرچه عکس زیبا تزئینی بود اما داشتن موزیک و روزی را به شکر آن نشان از امیـــــــــــــد بسیار دارد.
بر خلاف ما که اینجا بر سر زنانیم
اگر بر سر زنان هم می زنیم نیز از همین فرهنگ مهاجم از شادی دور است.
امید که در سالهای بعد شایسته باشم نام این حقیر نیز در لیست زیادت باشد
قلمت استوار
دلت به مهر سرشار

آقا کورش عزیز
بی نهایت از محبت حضورتون تشکر .... دعا می کنم که همه ی آرزوهای خوب گفته و ناگفته تان برآورده به خیر باشد و با هم شاهد روز و روزگاری بهتر و سعادتمندتر باشیم.

شادی نصیب دلتان باد .... موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

راضیه سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:05 ب.ظ

سلام،
همین امروز به طور اتفاقی وقتی در مهاجرسرا دنبال مطلبی بودم با وب شما آشنا شدم. خیلی دلنشین می نویسید، خیلی، معلم عزیز. گفتید نیمه پر، میگویم کدام لیوان! می گویید شکر کن می گویم با کدام رمق! گفتید دانسته های خود را در اختیار بقیه قرار دهید، می گویم 6 سال از بهترین سال های عمرم را تمام و کمال به این مهم پرداختم و نمی دانید در آخر چه نصیبم شد! من زنی هستم که خواسته و ناخواسته باید خودم و خودم باشم. درس خواندم، و نه بهتر است بگویم دکتر شدم، سالیان زیادی کار کردم، تدریس کردم، برای همه چیز یک تنه جنگیدم و فکر می کنید حالا چه دارم؟ حتی رمقی برای شکرگذاری!! گفتید چشم و گوش خود را بسته اید، می گویم نبسته ام از سختی روزگار کور و کر شده ام! رانده شده ام از همه جا، همه دنیا حتی! آنقدر خسته ام که حتی لیوانی نمی بینم. آنقدر برای ایستادن روی دو پای خودم جنگیده ام که از چشمانم غافل شدم! و این سال 90 که از سیاهترین سالهایم بود و اوج بی کسی ام... و الان حتی برای شادی ام هم می جنگم ، همین الان و همین جا هستم تا برای شادی ام بجنگم، تا برای روحیه ام و اراده ام که از من گرفتند بجنگم و در این راه حتی اشتباه کنم. سرطان ندارم، شکر! سقف اتاق یکی از اقوام بالای سرم هست، شکر! با این همه تحصیلات و تلاش درآمد مختصری دارم، شکر! از زیر دیوار رد می شوم و دیوار نمی ریزد، شکر! هنوز می توانم گاهی به عشقم که سفر وطبیعت گردی است بپردازم، شکر! پس از تلاش زیاد برای ادامه تحصیل برای فوق دکترا و شکست، حالا امیدم شده است لاتاری، شکر! به خاطر این همه سال دویدن و وقت نداشتن و همیشه خسته بودن همه دوستان قبلی ام را هم تقریبا از دست دادم، خلوت خلوت، شکر! دنیای ما از هم دور است، نیست؟ گاهی از دید یک زن (تاکید می کنم زن) تحصیلکرده و رنج کشیده به دنیا بنگرید. به شانس اعتقاد نداشتم ولی فکر کنم باید تجدید نظر کنم....
با این همه امیدوارم به عنوان عضو جدید پذیرفته شوم، شاید امید و دلشادی شما، به زندگی من هم درخششی دهد.

راضیه خانم گرامی
قبل از هرچیزی خدمتت خوشامد عرض میکنم و امیدوارم که در این مکان به شما خوش بگذرد و اگر امید و انرژی مثبتی نمی یابید؛ لااقل ناامید برنگردید. جا داره از اینکه اجازه دادید ردی از اسم و نظرتون زینت بخش این مکان باشه؛ از شما تشکر کنم. و امـــّا

دوست گرامی
مواردی را برشمردید که باور کنید ... باورکنید ... باورکنید اگر نه عین عین آنها، اگر نه همه ی آنها، بلکه مشابه آنها را در همه ی زندگی ها میتوان یافت و بقول قدیمیها: دور هر خونه ای چهار دیواریه و نیمذاره غم و دردها آشکار باشه؛ وگرنه هرکسی برای خودش مشکلات خاص خودش رو داره.

سرکار خانم دکتر
در این نوشته اصلن قصد نداشتم اینگونه مشکلات و یا عوامل و مسبب آنها را منکر بشوم. بلکه تلاش کرده ام تا تلنگری بر ذهنم داشته باشم که ای بسا منفی نگر شده باشم؟ ای بسا که نیمه ی پر لیوان را نبینم؟ برای همین باید و شاید که هرکسی ابتدا با توجه به داشته هایش و شکرگذاری آنها، تفکر و دید خود را از فرهنگ منفی پرور و غم پسند جامعه مان دور کند و سپس برای بهتر کردن زندگی و آینده اش تلاش کند. مهم نیست از کجا و مهم همینه که از همین الان و با همین داشته های کنونی شروع کرد و صد البته و بقول شما که باید هم شانس و امید را به کمک طلبید و اگر هم سختی برسر راهمان واقع شد؛ جا نزنیم و ناامید نباشیم و بگذاریم به پای همان تقدیر و سرنوشت. در قرآن آمده است: عـَسا اَن تــَـکرهوا شیئاً، و هـَو خیرٌ لکــُم: ای بسا چیزی را بد بپندارید در حالیکه خیر شما در آن است. و صد البته در ادامه که: عسا ان تحبــّوا شیئاً فهو شرٌ لکم.

نمی گویم که به نتیجه ی دلخواه نرسیدن همه ی تلاشهایتان سخت نیست؛ ولی بازم یادآوری میکنم که وقتی خوب بنگرید ای بسا که بدتر از بد هم میشد ولی خدا را شکر که نه بهترینها بلکه بهترها قسمتان شده.

موفقیت و سربلندی و آرامش درون و بیرون ، نصیبتان باد. غمناک نبایست بود از طعن حسود ای دل/شاید که چو وابینی، خیر تو در این باشد. بهترینها نصیبتان باد.

درود و دو صد بدرود .... ارادتمند حمید

راضیه چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:54 ق.ظ

ممنون و باز زیبا نوشتید. البته از شانس که نمی توان توقعی داشت! ولی برای امیدم باز هم تلاش می کنم که البته شیوه ام را نیز تغییر داده ام... درست یا غلط آن بعد مشخص می شود. به هر حال باید تغییر می کرد.
راهنمایی هایتان را از من دریغ نکنید. سپاس

راضیه خانم ګرامی
هرچند خودم نیازمندترم، چنانچه مشورت یا موردی بود که از عهده ی بنده برمی آید امر بفرمایید درخدمتم.

موفقیت و آرامش نصیبتان باد ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

محسن 2009 جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:15 ق.ظ

حمید جان چه زیبا گفتی و نوشتی
من خودم همیشه به نیمه خالی لیوان می نگرم و نیمه پر اون رو کمتر می بینم و این مطالب رو که خوندم بیشتر به فکر داشته های بی شمارم افتادم که از وجود آنها بی خبرم مثلاً همین بر خورد اتفاقی با سایت شما در مهاجرسرا پارسال موقعی که دنبال پیدا کردن مطلب در مورد لاتاری و شرایط زندگی در آن طرف ها می گشتم سعادتی نصیبم شد و به لینگ شما بر خوردم و این سایت چه عالی و شیرین و دلنشین است و دوستان خوبی که بیشتر نظراتشان حرف دل خودم است و می شود گفت همه مان تقریبا هم دردیم و شرایط برای همه یکسان ، فقط چون توسط دیوارها از یکدیگر جدا شده ایم غم و درد یکدیگر رو نمی بینیم و فکر می کنیم فقط خودمون مشکل داریم و مشکلات ما از همه دنیا بیشتر است ...
« نیمه پر لیوان زندگی تان هر روز پر تر باد ».

محسن جان

شما از بس گــُلید چنین بنده نوازی میکنید و بنده هم از آشنایی با شما خوشحالم.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

یوسف دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:04 ق.ظ

درود به استادم آقا حمید عزیز
که ندونسته بهترین دوستم شدی، چون وقتی دمقم سری به سراچه ی جنابعالی میزنم و وقتی هم که کیفم کوکه با به همین منوال!
القصه:
تا یادم میاد به ما گفتن قناعت کن و به رضای خدا راضی باش و شکر گزار، آخه فلان امام گفته!
اما بعدا فهمیدم چه کلاه گشادی سرم رفته چون بقیشو هیچوقت بمون نگفتن
میفرمایند: به چیزی که داری رازی باش و برای چیزی که میخواهی تلاش کن.
یادم آمد که حضرت حافظ میفرمایند:
لطف خدا بیشتر از جرم ماست نکته سر بسته چه دانی خموش.
ولی خداییش شکم گرسنه و بچه ی مریض و طلب کار و قسط و اجاره و گرونی و اینا... از صدقه سر بندگان خداست ربطی به خدا نداره . تا اونا باشن اینا هم هست. با ایشاا... و ماشاا... و نگرش مثبت هم راهی به جایی نمیبره!!!

ممنون از مطالب زیباتون
یا حق

یوسف جان
ای جان به این اسم که میګند هم صاحب اسمش زیبا بود و هم یکی از بهترین دوستام به این نام بود و هم اینکه یکی دیګه به بهترینهام با این نام اضافه شد. ممنودارتم بخاطر همه ی کلمات خوبت و خوش اومدی . از اینکه اجازه دادی ردی از اسم و نظرت زینت بخش این مکان باشه، تشکر میکنم.

رفیق!
با حرفهات موافقم و جدن هم که هرچی سربنده ها میاد کار دیګر بنده هاست نه خدا ... با اینحال چاره چیه و مرغ زیرک چون به دام افتد، تحمل بایدش.

موفق و پیروز باشید و آرامش نصیبتان باد ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

یوسف دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:08 ق.ظ

تا یادم نرفته این رازی همون راضیه

یوسف جان

بقول نجف آبادیها: م را نیم برم = چوووم = نمیدونم
از خودش بپرس؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد