از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

رخدادهای این روزها

میگه: «واسه ی چی این همه،  عکس می گیری؟» به روش اصفونیها سوالش رو با سوال پاسخ میدم و میگم: «تو واسه ی چی می گیری؟» میگه: «واسه ی یادگاری.» می گم: «ولی خوش به حال خودم که نمی خوام این همه عکس رو  هی روی هم ذخیره کنم و آخرش هم هیچ!  چونکه با انتشار بهترینهاش توی وبلاگ، نه تنها  میتونم  اون خاطرات و عکسها رو برای همیشه ثبت کنم؛ شاید هم که  تنوع خاطری رو برای خواننده ها  ارمغان داشته باشه.»  لذا دوستان عزیز منتظر مطلبی فوق العاده نباشید؛  چرا که میخوام از رخدادهای این روزها بگم و اینکه تا شروع فصل سرما، بیشترین شور و هیاهو در شهر برپاست و هر دو روز یه بار به هر بهانه ای که شده، ملت رو از خونه هاشون می کشند بیرون تا هم تفریح باشه و هم منبع درآمدی برای شهر و کاسبکاران. ولو که  فستیوال عرضه ی محصولات هنری در کنار  یک مسابقه ی ساخت «مترسک»  برگذار بشه:


                  آیا در واژه ی انگلیسی «مترسک» اشاره ای هم به «ترس» شده؟


همزمانی که شما رو دعوت می کنم به دیدن عکسهایی از «مترسک» های مختلفی که بیشتر اونها توسط مغازه داران شهر ساخته شده و به نوعی بیانگر ذوق و شغل آنهاست؛ گزارشی ببینید از آخرین جشنواره ی «هنر و سیب» که در شهر محل سکونتمان(مرکز آمریکا، شهر لکسینگتون ایالت میزوری) برگزار شد. گفتنیه که این منطقه پره از باغهای میوه.  به همین خاطر همه ساله برای جلب توریست و یا مردم اطراف،  یک فستیوالی به روش بازارچه های سیــّـاری که در گذشته های نه چندان دور در ایران رایج بود برگزار میشه. یادش بخیر که فروشندگان،   اجناس خودشون را هر روز هفته در یکی از محله های شهر پهن می کردند. یادمه که این بازارچه های سیار رو بنا به روز و مکانی که برپا می شد نامگذاری می کردند. مثلن «شنبه بازار» توی محله ی صفا، یک شنبه بازار محله پایین و «دوشنبه بازار محله لرها» و  ….


       آخرش خون نجببادی توی رگهای دخترکم فرینه! .... یه تیکه چوب و ســـُــک زدن !!! بچه بیا برو!


                  پول خوبه امـّا نه اینقده که همه ی فکر و ذکرت باشه .... عشق کو؟


معمولن در آمریکا اینجور بازارچه های موقت، در  دو طرف یکی از خیابانهای وسیع شهر_هرچند این شهر دوتا خیابون اصلی بیشتر نداره_ برگزار میشه و افراد و مشاغل مختلف با اجاره ی محلی برای برپایی چادر،  محصولات خودشون رو عرضه می کنند.


                        نزدیک شدن فصل پاییز و فصل برداشت و فروش انواع کدو


چادر عرضه ی هنرهای دستی و سنتی


چادر فروش شیشه آلات، کریستال، چینی و غیره


با این حال بعضی آمریکاییهای عاشق عتیقه، کاروانی از ماشینهای قدیمی شون رو برای تماشا و لذت دیگران وسط خیابون می ذارند. جالبه که خداتومن پول واسه ی یه همچین ماشینی داده و سال تا سال تر خشکش میکنه تا یه همچین روزهایی کیفش رو ببره. دیگه نمی دونند که توی ایران تا همین اواخر بعضی از این ماشینها هنوز می دوید و شاید همشهری هام  شورلت شیخ ابوطالب مصطفایی رو یادشون بیاد.




میگم قبل از اینکه  نظری هم به  خانم پرستار شهر بندازید؛  دقت کنید که اگه «هاچ زنبور عسل» همیشه ی عمر، دنبال ننه اش می گشت؛ «حاجیه خانمهای زن ِ بور آمریکایی» اینقده بی رمق شده اند که توی تابلوی بالای سرش نوشته؛ دنبال «عسل» می گرده !!!




درسته که هیچی زولبیا و بامیه ی وطنی نمیشه؛ ولی اگه یه وقت هوس کردید؛ «فانل کیک» Funnel آمریکاییها یه جورایی طعم زولبیا داره. بخصوص اینهایی که بطور همزمان و تازه همون کنار خیابون پخته و عرضه میشه.




اگه توی ذهنتون اینه که مترسک ها باید بد قیافه  باشند؛  مترسکهای آمریکایی  یکی از یکی شون مقـبـول(قشنگ) ترند.  جالبه که بیشترشون هم از جنس نسوانه. مثلن خودتون بگید این خانم گـُلفروش یا دختر برگزیده ی شهر 5 هزار نفری!!!  لکسینگتون زشتند؟؟ 




البته فکر نکنید که «دختر شایسته ی ایالت میزوری» همچین آش دهن سوزی بودا …نه بابا این خبرهایی که می گند نبود و از اتفاق ایشون رو که  از شهری به نام «سنت لوییس» انتخاب شده به شرف زیارت نائل شدم و همگی بفرمایید ناماز و روزه هات قبول!!!



راستی توی شهر شما به این «جوس فیل»ها  یا بقول بچــّه تهرونی ها«شکوفه» یا بقول خارجکی ها «پاپ کــُرن» Popcorn چی می گید؟




واسه ی رعایت عدالت و رضایت خاطر دل آقایون،  اینم عکس پرستار بخش آمبولانس شبکه ی بهداشت شهر و نیز پیتزا فروش  معروفی به نام «پاپا جک» Papa Jack .  خودمونیم پیپ(چاپوقش) دیدنیه! نه؟




درسته که بیشتر شما جوونید؛ ولی پیرمردی مثل من باید دنبال پیدا کردن راهی برای بازی بچــّه ها و تخلیه ی انرژی اونها باشه. که البته بخشی از اینگونه فستیوالها سرگرم کردن بچــّه ها با وسایل بازیه که به سرعت برپا و  یا جمع  می شند. ولو اینکه قطاری کوچک یا سرسره یا بقول نجفبادیها «کون لیزونک» به سبک کشتی تایتانیک باشه و بوسیله ی تلمبه های بادی الم بشه.




اگه گرسنه تون هم شد؛ سوای چادرهای بسیاری که انواع کیک و شیرینی و شکلات آمریکایی می فروشند؛ از این دست ماشینها(واگنهایی) که به گونه ای یک آشپزخانه ی سیارند؛ می تونید غذا بخرید و بعضی ها هم از هول حلیم می افتند توی دیگ و یه رون گــُنده ی  بوقلمون(ترکی Turkey) و یه شیشه ی نوشیدنی آبجوی بدون الکل  شبیه به «دلستر» به نام «روت بییر» Root Beer که در اصل یک نوع نوشابه ی گاز داره؛  یه جا می رند بالا.




نمی دونم چرا توی ذهن من فقط عکس زیر میتونه مترسک معنی بشه و  بقیه اش بیشتر دکور آرایی عروسک بود تا مترسک. با این حال اگه با حرفم مخالف باشید؛ آیا قبول دارید که عکس دوّم بیشتر به یه پیرزنی میخوره که آدم رو از خورد و خوراک میندازه تا اینکه «س...ک...س...ی شهر» باشه؟




 این شهر در تاریخ آمریکا ،  بخاطر شروع جنگهای داخلی برسر لغو برده داری،  اهمیت بالایی داره؛ به همین خاطر می تونید سلاحهای قدیمی زیادی رو بعنوان تزئینات شهری ببینید و همین سببی شده تا گلوله های قدیمی توپ، بصورت دکوری برای فروش عرضه بشه.




راستی یادم رفت از اجرای گروه موزیک دانشکده ی نظامی  بگم و اینکه همزمان اجرای مارش نظامی، تعداد چهار نفر از افراد،   فیگور یک مجسمه ای معروف رو می سازند که همگی با هم در تلاشند پرچم آمریکای جهانخوار را افراشته نگهدارند. گفتنیه به این گروهی که پرچم رسمی آمریکا را  در بیشتر مراسم رسمی حمل می کنند Color Guard  محافظان پرچم رنگارنگ می گند.




راستی؟ از اینکه کدو آرایی یکی از سنتهای  رایج آمریکاییهاست گفتم؟ از اینکه اینکارشون تا برگزاری مراسم «هالووین» که چیزی شبیه به مراسم قاشق زنی چهارشنبه سوری خودمونه هم  چیزی گفتم؟ باشه باشه!!!  اینبار نمیگم ولی حیف نیست این همه کدوهای کوچیک و بزرگ و رنگارنگ که حتی بعضی هاشون شبیه به مرغابی اند  رو نگاهی نندازید؟




دیگه نمی خوام با عکسهای بیشتری از مترسکها خسته تون کنم ولی دخترکم _فرین_ با دیدن این یکی هوس کرد که از کولم  شترسواری بگیره و چون باعث دردسر من شد؛ شما هم به زحمت بیفتید و حال و روز مرا ببینید.



نه اینکه از گــُرده ی من، کم  سواری کشیده بود!؟ تازه هوس کرد که یه دوری هم اسب سواری کنه.  بسیار دیدنی اند این گونه اسبهای کوچک اندام که به  «پــونی» Pony  مشهورند و البته اشاره ی برادرم _عبدالله_  اینه که یه وقت با من بیچاره  که دائم به این پدرسوخته سواری میدم اشتباه نگیریدا  !؟



بد نیست بدونید که یکی از روشهای رایج  نشان دادن آثار برگزیده در مسابقات هنری، بعد از یادبود های کوچکی به نام Trophy  اهدای «روبان» به رنگهای متفاوته. مثلن رنگ بنفش یعنی بهترین اثر. رنگ آبی به معنی نفر اوّل و  رنگ  قرمز به معنی مقام دوّم . بد نیست به گوشه ای از آثار نقاشی که از طرف حضرت عیال در بخش مسابقه شرکت داشت  نظری بندازید.





می دونم دیدن 36 تا عکس حسابی خسته تون کرد. از من به شما  قول که دیگه از این دست آلبوم های هردم بیل و شلم شوربا نخواهید دید…در صورتیکه نظری داشته باشید خوشحال میشم بشنوم  وگرنه تا فرصت بعد ... موفق و پیروز باشید … درود و دو صد بدرود … ارادتمند حمید


نظرات 20 + ارسال نظر
حامد جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ب.ظ

سلام به اقا حمید گل
اره دادا یه زمونی شنبه بازاری بود . دوشنبه بازاری بود ما اون زمان تو محله حموم یزدانمهر مینشسیم یه بچه 4 یا 5 ساله دنبال مادرم و مادر بزرگم (ننه دای) میرفتیم خرید . اما حالا علیرغم نبود این بازارا دیگه صفایی هم نیست شاید شما تونستی تو زمان سفر کنی که خاطرات گذشته ات یه جای دیگه دنیا داره تکرار میشه.
راستی تبریک میگم خانمت واقعا استاده من کف کردم نقاشیاش رو دیدم عجب نقاشیایی . اگه میشه با کیفیت ترش رو برام بفرست
سلام به بچا برسون
بدرود

حامد خان عزیز
قبل از هر چیزی ببخشید که این چند روز دسترسی به اینترنت نداشتم و پاسختان را دیر مینویسم.
در مورد ارسال عکس های با کیفیت نقاشی ها هم به نظرم بهتره صبر کنید تا ایشاالله خودتون از نزدیک ببینید .... چطوره؟

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

ارسک جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:58 ب.ظ

سلام حمید آقا

خوبی عزیز ؟؟؟ چه خبر ؟؟؟

حمید آقا یه آماری هم از حقوق و درآمد در آمریکا

بنویس . این قزیه وال استریت چیه ؟؟؟ موجش به شما

هم رسیده ؟؟؟ درسته یا نه که حقوقا کم کردند یا

میخوان کم کنند ؟؟؟

منتظرم ‌!‌!‌!‌

چون رسانه های وطنی زیاد دربارش حرف میزنند . . . !‌!‌


گفتم شما هم خبر داری ؟‌؟‌؟ درسته ؟‌؟‌؟‌؟‌؟‌؟‌


دوست عزیز
قبل از هرچیزی ببخشید که جوابتون رو دیر می نویسم و این روزها دسترسی به اینترنت نداشتم . ولی قبل از هرچیزی از آنجا که اسم شریفتون برام آشنا نیست اجازه بدهید خدمتتون خوشامد عرض کنم و امیدوارم که در این مکان به شما خوش بگذرد.

در مورد امور اقتصادی و بازار بورس نیویورک(وال استریت) هم چیز قابل ذکری ندارم چرا که خیلی هم در این امر اطلاعات ندارم. فقط می دونم که همه جای دنیا سر و صداها بالاست که چرا نبض اقتصاد دنیا در دست ده درصد از پولدارترین و قدرتمندترین آدمهاست و به نوعی بقیه ی نود درصد مردم عادی دنیا بازیچه ی دست آن ده درصد هستند؟؟ منتهای کلام ... در دیگر جاهای دنیا حق اعتراضی هم هست که ای بسا به آن آزادی محدود داخل ایران نیست و همین بهترین بهانه است تا رسانه های داخل وطن، با برجسته تر کردن آن موارد سعی در توجیه نواقص مدیریت های داخل وطن داشته باشند.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مینو شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:11 ق.ظ

سلام
خیلی قشنگ بودامیدوارم همبشه خوش وخرم باشید
خدانکهدار

مینو خانم گرامی
خوشحالم که مطلب رو پسند کردید.

شما هم پیروز و موفق و شاد باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مینو شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:34 ق.ظ

بازم سلام
یادم رفت نقاشی های همسرتون خیلی زیبا وجالب دستشون دردنکنه ضمنا مقام اول واثر برتر واقعا شایستشون بوده

مینو خانم گرامی
از بابت همه ی کلمات خوبتون تشکر میکنم.
درود و بدرود
ارادتمند حمید

شیرین مامان نیما شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:01 ب.ظ http://nima1357.blogfa.com

سلام خیلی با حال و جالب بود

شیرین خانم
تشکر از کلمات خوب و تشویقهاتون.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

بازیکن وقت اضافه یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:51 ق.ظ

سلام آقا حمید. عکسای جالبی بود. واقعا دستتون درد نکنه. گویا و کامل. من آدمی نیستم که بخوام زیاد غر بزنم سر مملکتم. اما با دیدن این عکسا واقعا میبینم چقدر سهم ما ایرانیا از شادی کمه :)

بازیکن وقت اضافه ی گرامی

چه بگم؟ جای تاسف داره که مملکتمون که روزگاری هر ماه یکبار درکشاکش برگزاری جشنی بوده به جایی برسه که سهم بسیار کمتری از شادیهای ولو به ظاهر اندک محروم باشه.

از بابت تشویقها و کلمات خوبتون تشکر میکنم
موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

سپهر یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:17 ب.ظ


سلام آقا حمید

یادش بخیر ُ ما هم یک زمانی برای فراری دادن گنجشک ها از باغمون از این مترسک ها می ساختیم. فقط این مترسکه اینقده خوشگل بود که بیشتر کنجشگ ها از جا های دیگه می امدند نگاش کنند و همچنین از محصولات باغ نوش جان می کردند. الان که دیگه نه باغی مونده و نه حوصله این چنین کارهایی.
عکس یکی از این مترسک ها را به ایمیلتان ارسال نمودم.

در کنار خانواده شاد باشید.

سپهر گرامی
تنها سخنی به جا میمونه تشکر از بابت ارسال عکس وطنیه ... دربردارنده ی دریا دریا انرژی مثبت بود.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

احمد-ا یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:50 ب.ظ

سلام
خسته نباشی
دکتر جان
چه میکنی تو !!!!
همیشه شاد و
خوش
عکس
باشی

احمد خان

با انرژی های شما قوتی دو چندان دارم و ممنونم از کلماتت ... یادم به لحن آقای عادل فردوسی پور افتاد که میگفت:«چه میکنه!!!»

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مهدی یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:22 ب.ظ

درود بر استاد حمید گرامی
آفرین بر هنر و ذوق شما و همسر گرامیتون. خدا در و تخته رو با هم جور کرده :)
به امید آرامش برای همه مون

آقا مهدی عزیز
از بابت کلمات خوبتون و نیز تشویقهاتون کمال تشکر رو دارم.

بزرگترین سرمایه ی هر آدمی داشتن آرامش است و بنده هم برای رسیدن به این نعمت و رحمت خداوندی در حق همه دعا میکنم.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

محسن دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ب.ظ

سلام بر حمید جون
آقا ما به اینی چیزایی که شما گفتید "جوس فیل" رسما و با تاکید زیادی می گیم "چُس فیل".
بابت عکس های خوب هم ممنون.
بهترین شدن نقاشی خانمتون هم مبارک باشه.

آقا محسن
یعنی میگی که به اون غلظتی که من گفتم نیست؟؟

از بابت کلمات خوبت تشکر میکنم ... موفق و پیروز باشید .. درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

شفق سبز پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:23 ب.ظ http://shafaghesabz.blogfa.com

با سلام به شما مطالبتون مثل همیشه خیلییییییییی عالی بود دستتون درد نکنه که با عکسهایی که انداختید حسابی ما رو در این روز با خود همراه کردید. واقعا خسته نباشید....
این آدرس جدید منه چون بیشتر دوستام از بلوگفا هستند برای همین اونجا رفتم. البته فعلا دارم بعضی از مطالبم رو انتقال میدم از مطالب قدیمیم. اگه دوست داشتید و وقت داشتید سر بزنید.
متشکر از شما

به دیده منت
هرچند که مجبورم از توی خونه خدمت برسم و علاوه بر خستگی روزانه، بچه هم از سر و کولم بالا میره و شاید به این زودیها نشه ولی مطمئن باشید خدمت خواهم رسید.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

علی جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:51 ق.ظ

سلام

درود


موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

وحیده مامان پارسا یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ب.ظ http://dinasour.persianblog.ir/

گزارش تصویری عالی بود.این برنامه ها زندگی رو از یکنواختی در میاره.باز هم ازین کارها بکنید.یه سوال تخصصی!!!!!!!!آمریکایی ها با کدو حلوایی چه غذاهایی میپزند؟.(آخه یه تکه کدو تو یخچال دارم دنبال یه غذای جدید میگردم.)من که خیلی دوست دارم طعم کدو رو.جالبه خیلی از اصفهانیها تا حالا کدو نخوردند.اصولا جنوبی ها کدو خور هستند.من که جنوبی.......

وحیده خانم گرامی
خوشحالم که مطلبو پسندیدید ... والله در زمینه ی آشپزی هیچ سررشته ای ندارم و ازخانمم که پرسیدم و اونم پیشنهاد جستجو در اینترنت رو میده منتها توی خونه ی ما از کدو بعنوان ته دیگ برنج استفاده میشه که خیلی خیلی دلپذیر و خوشمزه است ... ببخشید که زمینه ی سوالتون نظری نداشتم.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

وحیده مامان پارسا یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:13 ب.ظ http://dinasour.persianblog.ir/

راستی جریان اول شدن خانمتون رو نگفته بودید.از اثر هاش ما رو بهرمند کنید

وحیده خانم
آخه این قضیه هرساله تکرار میشه و به نوعی عادی شده چشم ! اگه صحبتش پیش اومد در این زمینه تمرکز بیشتری خواهم داشت.

درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

وحیده مامان پارسا یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:17 ب.ظ http://dinasour.persianblog.ir/

ا ا ا (با کسره بخونید)من قسمت آخر این پستتون رو دقت نکرده بودم که نقاشی همسر محترم رو نشون داده بودید.عکس فرین رو با اون اشاره اش که دیدم کلی ذوق کردم بقیه مطلب از دستم رفت.تبریک به خانم هنرمندتون

خواهش میکنم .... موفق باشید و دمتون گرم که بخاطر بی دقتی تون مجبور میشید مطلب رو دوبار دوبار مرور کنید

پیروز باشید

وحیده مامان پارسا سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:25 ب.ظ http://dinasour.persianblog.ir/

بابا من پرسیدم آمریکایی ها با کدو چی درست میکنن نه خودتون.شما تا حالا این سوال براتون پیش نیومده این هم کدو میکارند واسه چی؟آخه برام جالب بود بدونم اونها که اهل پخت و پز آنچنانی نیستند.برنج خور هم نیستند که ته دیگش کنند

آآآآآ
ببخشید ... میبینی پیرمرد شدم و حواسی دیگه برام نمونده ... پس بذار حالا که تا اینجا اومدی هرچی میدونم بگم و اینکه:

اولن دکور آرایی با کدو اولین انگیزه شونه و بخصوص برای یکی دو هفته ی دیگه که مراسم هالوین رو در پیش خواهند داشت.
هدف غذایی میتونه مواردی باشه ازجمله: پودینگ که خیلی شبیه به حلواست یا بهتره بگم پخته(کباب مثل سیب زمینی آتشی) و به هم مالیده(خمیر) شده اش که بعنوان یک چیزی شبیه به دسر یا سالاد با اضافه کردن کره یا ادویه های مورد علاقشون، کنار غذاشون میخورند.

مورد دیگه: بعنوان سبزیجات پخته شده در کنار هویج و سیب زمینی و براکلی و ... است که بازم بعنوان سالاد پخته شده مثل مورد بالا استفاده میشه ولی البته به اون شکل پخته و له شده نیست و بقول معروف زیر دندونتون خـــورت خورت(کورت کورت) میکنه.

مورد دیگه: مثل مورد دوم ازش سوپ یا بعنوان سبزی جات سوپ استفاده میکنند.... آخرین مورد هم کیکی با طعم کدوست و .... یا بعنوان غشایی خامه مانند برای بعضی کیکهای مخصوصی که بیشتر شبیه به یک نان کاسه مانند پخته و خشک شده است به نام « پای» . ... از همه مهمترش هم ، تخمه کدو رو کیلو کیلو شکستن و فوت کردن پوسته هاش رو یادتون نره.

ترا خدا دیگه دعوام نکن دیگه خاب ... چیکار کنم بیشتر از این کدبانو نیستم ... درود و دو صد بدرود

حقی چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:11 ب.ظ http://hamidhaghi.blogsky.com

عجب پست بلند بالایی

دیشب جات خال انجمن پژمان بودیم

من و آقای ایرجی یه دشتی با حال اجرا کردیم

....ای که ز تو مانده نکویی نشانه ...........

خاطر عاشقان را میازار.......

حقی جان
این نوشته بیشتر آلبوم عکس بود و خواستم یه مروری سریع کرده باشم و شاید که دوستان لذتی ببرند.

دوستان به جای ما و دلم رفت برای یه همنشینی با شما عزیزان... نکویی و خوبی از خودته برادرجان .... نمیدونی که چه دلتنگم ... سلام برسون.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

کاکتوس صورتی سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:42 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

اتفاقا من عکسهارو که میبینم لذت میبرم:دی

اون یکی مترسک که خودتون انتخاب کردید بیشتر مترسک میزد تا بقیه فکر کنم به خاطر کلاه باریک و بلندش و هیکل باریک خودش بود...

وای عجب مراسم های جالبی دارنا...سرشون بند میشه 2 روز از حال و هوای زندگی روزمره بیرون میاد

خوش و خرم باشید

کاکتوس گرامی
درست میگید و عجیبی کار هم اینه که هنوز از پس یه مناسبت در نیومده؛ میرند سراغ برنامه ریزی فکری و مالی برای مناسبت بعدی. جالبتر اینکه هرچند بسیاری از مراسماتشون هم تکراریه و یا شبیه به همه ؛ ولی وانمیزنند و همچنان براشون گیرایی خاص خودش رو داره.

سلامت باشید
موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

آرش دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:04 ق.ظ

سلام
بسیار جالب بود لذت بردم ممنون و خسته نباشید

آرش جان
قبل از هرچیزی خدمت شما خوشامد عرض میکنم و امیدوارم که در این مکان به شما خوش گذشته باشه. ممنوندارم که با ثبت ردی از اسم و نظرتون باعث زینت این مکان شدید و بنده هم به شما خدا قوت عرض میکنم.

مرضیه چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 09:42 ق.ظ http://ندارم

بابا دمت گرم منم یه نجبادیم سرت سلومت باشه

مرضیه خانم گرامی

قبل از هر چیزی خدمت شما خوشامد عرض می کنم و امیدوارم در این مکان به شما خوش گذشته باشه. از بابت اینکه ردی از اسم و نظرتون جهت زینت این مکان بجا گذاشتید ممنونم و امیدوارم که شما و خونواده ی محترمتون نیز در نهایت سلامت و خوشی به سر ببرید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد