از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

چـگــونــگـــی راه یابی به آمریکا

« هرگز کسی را که امیدوار است، ناامید مکن. شاید امید تنها دارئی او باشد و بس»

به دفعات دوستان زیادی امر کرده اند که درباره ی راههای گرفتن ویزا و آمدن به آمریکا مطلبی بنویسم. از آنجاکه بنده آنچنان تخصصی در این زمینه ندارم و بیشتر اطلاعاتم محدود به شنیده هایی پراکنده و مطالعه ی وبلاگهایی متفاوت است به خودم چنین حقـّی را نمی دهم که با ذکر شنیده ها، بازار شایعات را رونق بدهم. تا آنجاکه من می دانم برای اخذ ویزای ورود به آمریکا چندیدن راه وجود دارد و بنا به شرایط هرکس و راهنمایی وکیل های مهاجرتی شـــایـــــد بتوان اقدام کرد. منتها قبل از هرچیز مجدداً یادآوری می کنم که بیشتر تحقیق کنید و فقط به خواندن و قبول کردن سخن من اکتفا نکنید. 

سوای ویزاهایی که منحصر به فرد هستند و شامل حال بیشتر افراد نمی شود؛ مثل افراد نخبه، سببی و نسبی(ازدواج، فرزند متولد آمریکا، پدر و مادر سیتی زن، خواهر و بردار سیتی زن)، سرمایه گذاری و غیره؛  سه مورد دیگه ای امروزه رواج بیشتری از بقیه ی موارد دارند:

1- ویزای تحصیلی که معمولاً بیشتر شامل لیسانس به فوق لیسانس و بالاتر می شود. البته به ندرت شنیده ام که بعضی ها هم موفق شده اند برای مقطع لیسانس هم ویزا بگیرند.

2- ویزای گیرین کارت لاتاری یا همان قرعه کشی و برنده شدن در قرعه کشی است که از توضیح بیشتر آن تا فرارسیدن زمان ثبت نام مجدد(حدود نیمه ی دوّم مهرماه) خودداری می کنم.

3- ویزا از طریق کار: البته تا آنجایی که شنیده ام بخاطر شرایط بد اقتصادی از یکی دو سال گذشته، سخت گیریهای بیشتری در این زمینه انجام می شود و فقط  بعضی مشاغل خاصی که متخصص خاصی نیاز دارند و یا در آمریکا وجود ندارد یا کمتر وجود دارد  را شامل می شود. از آنجاکه ویزایی که بنده وارد آمریکا شدم؛ از این نوعه اجازه میخوام به پروسه ی خاص خودم اشاره ای داشته باشم شاید که جواب بسیاری از سوالاتتان را دربر داشته باشد.

قبل از هرچیز گفتنیه که  بنده نه قصد نوشتن سخنی دروغ دارم و نه این راست و دروغ بافتنم برایم منفعتی دربر خواهد داشت. اینکه چرا تاکنون به این صراحت سخنی در این باره ننوشتم؟ فقط در نظر داشتن پیام جمله ای پرمحتوا از یکی از نویسندگان گذشته های دور به نام «قابوس ابن وُشمگیر» است. شاید شما اسم کتاب جاودان او به نام «قابوس نامه»را شنیده باشید. این سلطان و دانشمند ادیب زمان سامانیان، در باب «آداب سخن گفتن» می گوید:« سخن که به دروغ ماند(شبیه باشد) ناگفته بهتر». راستش پروسه ی کاری من چیزی شبیه به معجزه بود و شانس نداشته ی ما برای یکبار در طول زندگی مان خوب رقم خورد و تمام حلقه های زنجیر بخت و اقبالم از سر اتفاقی که رازش را نمی دانم؛ به گونه ای دنبال هم ردیف شدند تا این اتفاق تا اینجا پیش برود. صد البته ایمان دارم که خداوند همه چیز را آنگونه که می خواسته، پیش برده  و آینده را نیز به خواست خود به بهترین شکلی رقم خواهد زد. خانم برادرم همیشه می گفت:« فرشتگان خداوند در دو حالت سخت می خندند. یک: زمانی که بخواهد کسی را به زمین بزند و عالم و آدم دست به دست هم بدهند تا نگذارند. بار دوّم زمانیه که خدا بخواهد کسی را از زمین بردارد و دست او را بگیرد و باز عالم و آدم دست به دست هم بدهند تا از سر حسادت یا ... تلاش کنند مانع آن بشوند و باز «او» کار خود را می کند و در عوض فرشته ها خوب می خندند.»

بعنوان مقدمه بد نیست بدانید که یکی از برادرانم (عبدالله) که حدود 35 سال پیش برای تحصیل به آمریکا آمده بود؛ همانجا(آمریکا) ازدواج می کند و ماندگار می شود. طی گذر زمان و تجربه ی شغلهای مختلف و گاهی سخت، از ادامه ی تحصیل نیز غافل نمی ماند. تا اینکه آرام آرام به استخدام یکی از معروفترین شرکتهای راه آهن آمریکا به نام Union Pacific در می آید و با نشان دادن شایستگی ها خود از مقام کارگری ساده تا کارمند ارشد پیش می رود. صد البته تحصیلات تکمیلی هم در کنار هوش بالای او سببی می شود تا یکی از سمتهای مهم آن اداره، (ارزیابی، بازاریابی و فروش) را کسب کند. همین بازدیدهای دائم او از راه آهنهای قدیمی و از رده خارج شده؛ سببی شد تا دائم در حال مسافرت به سراسر آمریکا باشد. یک روز یکی از همکارانش با دیدن آگهی استخدام معلــّم فارسی در یکی از روزنامه ها،  به شوخی به او می گوید که : «نمی خواهی راه آهن را رها کنی و بری فارسی تدریس کنی؟» البته او می دانست که شغل معلمـّی _مثل همه جای دنیا_ آنچنان درآمد بالایی نداره و حداقل درمقابل شغل مهم برادرم، آنچنان چشمگیر نیست و این حرفش فقط یک شوخی بود و بس.

ماهها از این گفتگوی برادرم و همکارش گذشت. تا اینکه دست بر قضا در یکی از ماموریتهایش از شهر محل کار امروزی من(لکیسنگتون) رد می شود. با دیدن نام شهر لکسینگون یه دفعه فکری به ذهنش خطور می کنه که شاید بد نباشه سری به دانشکده ی کوچک شهر بزنه و بقول معروف :«سنگ مفت و کلاغ(قلاغ) هم مـُفت». قابل ذکره که پس از حوادث یازدهم سپتامبر و حملات تروریستی به برجهای دو قلوی نیویورک،  مردم زیادی کنجکاو شده بودند که درباره ی زبانهای عربی و فارسی و کشورهایی که به آن زبانها سخن می گویند و مخصوصاً  دین اسلام، اطلاعات بیشتری بدانند. همین عامل سبب شده بود که هر موسسه ی آموزشی به مقتضای توانایی های خود درصدد برگزاری کلاسهایی در این زمینه باشند و بدینوسیله بتوانند با تبلیغ بیشتر و معرفی کلاسهای زبان عربی و فارسی در کنار دیگر زبانهای رایج، دانشجویان بیشتری را جهت ثبت نام به دانشکده ی خود جلب و بدنبال آن درآمد بیشتری کسب کنند.

مختصر کلام، اینکه پس از گفتگوی برادرم با مسئولین دانشکده و استقبال آنها، روند اداری و کاری ما شروع شد و اوّل از هر چیز نیاز به یک وکیل ماهر بود که با دانستن مراحل کاری، سرعت پیشرفت پرونده را رقم بزند. در این راستا سوای هزینه های بالایی که جهت وکیل، تکمیل پرونده، ترجمه ی مدارک، تایید مدارک و غیره درمیان بود؛ به نوعی شرایط سختی نیز برسر راهمان بود که در آن بــُـرهه ی زمانی و خواست خدا، با شرایط اختصاصی من جور در می آمد. از جمله: سابقه ی بیش از ده سال تدریس، تخصصی بودن مدرک تحصیلی با رشته ی آموزش ادبیات فارسی، خوب بودن زبان انگلیسی و غیره. با اینهمه باز هیچ تضمینی به گرفتن ویزا نبود و همه چیز بستگی به نظر کنسولگری داشت. در نهایت ناامیدی و فقط و فقط برای اینکه بخت خود را آزموده باشیم و روزگاری حسرت نخوریم که چرا کوتاهی کردیم؛ چوب حراج بر زندگی مان زدیم و با هزاران استرس و نگرانی _تقریباً بی سر و صدا_ راهی شدیم و آمدیم و آمدیم و هنوز هم که هنوزه در راهیم. 

گفتنیه که ویزای کاری ممولاً سه ساله است و فقط برای یکبار به مدّت سه سال دیگه قابل تمدیده و در این مدّت یا باید سازمان مربوطه، اقدام به درخواست سکونت دائم(گرین کارت) جهت فرد مورد نظر کنه و یا اینکه پس از سر آمدن 6 سال، به این معنی که به تخصص آن فرد دیگر نیازی نیست؛ باید از آمریکا خارج بشوند. در مورد اوّل و درخواست اخذ گرین کارت باید مراحل خاصی را بگذرانند و از جمله در مورد بنده سه بار در روزنامه ها و سایتهای تخصصی ایالتی و کشوری باید اعلامیه منتشر می شد که این موسسه نیاز به یک فرد با این تخصص و شرایط دارد. بدنبال آن با بررسی درخواستهای افراد خارج و داخل آمریکا(در مورد بنده سه نفر فقط داخل خود آمریکا درخواست داده بودند!!)علت رد درخواستهای افراد دیگر و نیز قبول شدن درخواست فرد مورد نظر رو به اداره ی مهاجرت اعلام کنند.  پس از اینکه درخواست محل کارم نسبت به گرفتن گرین کارت توسط اداره ی مهاجرت آمریکا قبول شد؛ تازه باید بعد از تکمیل پرونده و هزینه های خاص خود، چیزی حدود شش سال(بنا به نوع شغل و مدارک از دو تا هشت سال) منتظر باشیم تا نوبت ما بشود. البته بنده چشم دوخته ام به تقدیر خداوندی و از او می طلبم که توانایی پذیرش سرنوشت و آینده مان را هرچه که هست به من و خانواده ام عطا کند.

آنچه که برایم سخت جالب بود و برای خنده با شما درمیان می گذارم؛ بازار شایعاتی بود که پس از آمدنمان درشهر پیچیده بود. گروهی گفته بودند که پناهنده شده ام و در عجبم که اگر اینگونه پروسه ها به این سرعت بوده و هست؟ پس چرا بسیاری از هموطنانمان سالهاست آواره ی اردوگاههای ترکیه و اروپا و …. هستند؟ از طرف دیگه مثلا ً یک دبیر ساده ی دبیرستانهای ایران می تونه دارای چه شرایط خاصی باشه که پناهنده بشه!!؟؟ خنده دارترین سخنی که در بین مردم عام پیچیده بود اینکه خانواده ام از ترس آلوده شدنم به مواد مخدّر و … دست به دست هم داده اند و پول روی هم گذاشته و مرا راهی آمریکا کرده اند. یادم به ضرب المثل« توش خودمون رو کشته و بیرونش مردم را» افتاد و با خودم گفتم اگر من برادرانی چنین پولدار داشتم که توانایی سرمایه گذاری 500 هزار تا 1 میلیون دلار داشتند؟ که حال و روز آنها و من باید خیلی خیلی بهتر از الان می بود. پس کـــو !!!؟؟ و اصلاً دیگه چه نیازی به مهاجرت و تجربه ی غربت و سختی های خاص خود بود؟.

در آخر ... ضمن اینکه دوباره دوستان علاقمند را توصیه به تحقیق بیشتر میکنم ، دوسایت زیر را جهت بالا بردن سطح عمومی اطلاعات پیشنهاد می کنم: یک: در زمینه ی انواع ویزا و شرایط آن، میتوانند به سایت وزین «مهاجرسرا» مراجعه کنید و با عضویت و طرح سوالات خود، از تجربه و راهنمایی هایی دیگر هموطنان بهره مند بشوید.دو: جهت آشنایی با «نحوه ی درخواست پذیرش دانشجویی از دانشگاههای خارج از کشور» عبارت رنگی را کلیک کنید. البته بهتر است ابتدا تمامی موارد را مطالعه نمایید و سپس با طرح سوالات خود، بدنبال اطلاعات بیشتر باشید.


 تنها خواهشی که دارم  اینکه چنانچه سوالی از بنده  دارید لطفاً در همین بخش عمومی نظرات مطرح کنید تا شاید برای دیگران نیز مفید واقع شود و از طرفی هم بنده شرمنده ی پاسخ ندادن به پیام های خصوصی شما نشوم. از این گذشته مگه چی میشه که ولو شده اسم مستعار شما زینت بخش این سراچه بشه؟ هااان !!! ... موفق و پیروز باشید…درود و دو صد بدرود .... ارادتمند حمید

نظرات 27 + ارسال نظر
مریم شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:50 ب.ظ http://www.cassper.blogsky.com

سلام حمید جان. خوبیییییییییییییییییییی؟
اسم نجف اباد و دیدم ذوقی شدم. چطوری همشهری؟؟؟؟؟/ اما گویاشما اون ور آبید؟

خوشحال میشم به کلبه ما هم یه سری بزنید. بوی وطن میده ها!!!

منتظرم

مریم خانم
قبل از هرچیزی خیر مقدم خدمتت عرض میکنم و امیدوارم که در این مکان به شما خوش بگذره و اونطوری که شایسته ی شماست پذیرایی بشید. ... چشم آجی !! وخ کنم حتماً یه سر میزنم و بقولی شما حسابی بوی وطن رو سر میکشم .... دستتون درد نکنه. موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود

ارادتمند حمید

باباعلی شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:09 ب.ظ http://parsavaghef.blogfa.com

با اینکه فکر نمی کنم با تمام سختی های زندگی در این جنگل-که ساختش سی سال و اندی طول کشیده-به این زودی ها هوس مهاجرت به سرم بزنه ولی تمامش رو خوندم ... خیلی جالب و مفید بود

باباعلی
کی میدونه و شاید روزگاری هم قسمت و روزی شما شد که مهاجر گوشه ای دیگه ای از دنیا باشید. منتهای کلام بنده سعی کرده ام طوری بنویسم که ذرّه ای اطلاعات عمومی شما را بالا برده باشم و امیدوارم که مفید واقع شده باشه..... موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود

ارادتمند حمید

شفق سبز شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:15 ب.ظ http://shafaghesabz.persianblog.ir/

با سلام به شما اینکه حتما مقدر خدا بوده و سرنوشت این بوده تا ما به خارج از کشور بیایم من شکی ندارم . مرسی از توضیحات کاملتون. موفق باشید

شفق سبز گرامی
باور کنید یا نه؟ برای بنده این یک امری مسلم و ثابت شده است که همه ی زندگی ما تقدیری پیش نوشته شده است. منتهای کلام این ما خود آدماییم که میتونیم تقدیر و سرنوشت رو با دستان خودمون رقم بزنیم و هدایت کنیم. موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود

ارادتمند حمید

شیرین مامان نیما یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 ق.ظ http://nima1357.blogfa.com

سلام خوبین؟ این طور که پیداست شانس آَوردین واقعا عالیه امیدوارم بقیه اش هم با شانس خوب پیش بره.

شیرین خانم
به نظر من نباید کلمه ی «شانس» رو در مورد خیلی چیزهایی که توی زندگی مون رخ میده به کار ببریم ... به نظر من نیروها و نظرهایی پشت این موضوع بود و به خودی خود معتقدم که ارواح پدر و مادرم هم در این زمینه تاثیراتی داشتند..... ممنونم از دعای خیرتون .... موفق و پیروز باشید.

درود و دو صد بدرود .... ارادتمند حمید

مرضیه یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:20 ب.ظ

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام و چاق سلامتی

اینا که گفتید خیلی سخته من که بیخیال شدم کلا
ولی اگه حاجی اوباما واسم دعوت‌نامه بفرسته و ازم بخواد خبرنگار اختصاصی کاخ‌سفید بشم، شاید اومدم

مرضیه خانم
حالا بیخیال بیخیال هم نشید .... کی میدونه شاید خود حاج حسین مشتاق بشه با شما مصاحبه ی مطبوعاتی بین المللی در مورد علت خشک شدن نهر عظیم «آب سوری» و نیز دست شفابخش حاج حیدرعلی عینکی داشته باشه.... مطمئن باش در اولین دیداری که با ایشون داشتم؛ اهمیت موضوعهای ذکر شده رو برای جهان بشریت میگم و خودت هم میای اینورا .... ولی نامردی نکنی منو یادت بره ها .... لابد یه دستی از دور واسه ام تکون بده تا منم کلی پیش بچه محلم قیافه بیام

موفق و پیروز باشید .... درود و دو ص بدرود
ارادتمند حمید

شفق سبز یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:21 ب.ظ http://shafaghesabz.persianblog.ir/

با سلام به شما اگه وقت داشتید می تونید یه سری هم به من بزنید دلم می خواد نظرتونو در مورد یه پست با عنوان قضاوت.....دادگاهی ..... بدونم. مرسی

درود
در اولین فرصت ممکن خدمت میرسم .... موفق باشید.... ارادتمند حمید

همون رهگذر دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:10 ق.ظ

سلام علیکم ورحمت الله وبرکاته
امیدوارم که خوش باشی دوست عزیز اگر خدا فرصت دیدن جاهای بیشتری از ملک خودش را بهتون داده خوشحال باش به مهاجرت به صورتی نگاه کن که میتوانی هر موقع که بخواهی به محله ات بر گردی وهیچ چیز خیلی مهمی مانعت نیست این را باخودت تکرار کن که همه دنیا مال همه ادمهاست واونجایی که زندگی میکنی خانه توست ونه این که تو مهمان انجایی اگه بخواهی خودت را غریبه فرض کنی این احساسات چند روزه پیشت بهت دست میدهد.مگه اونهایی که امریکا را از سرخپوستها گرفتند احساس غربت کردند که تو حالا احساس غربت میکنی.حالا برم که حال خوشی ندارم راسی من یه سوال ازت پرسیدم انقدر ناز نکن جواب بده میخاستم بدونم اونجا هم در مقابل یک ماه کار کامل ایا حقوق زیر خط فقر هم میدهند مثل ایران یا نه حد اقل حقوق معادل خط فقر هست؟در مورد شانست هم دیگه در مورد تو داشتم تعجب میکردم که چرا سرهنگی استواری سر لسگری چیزی نشدی که یهو شانسد جنبید ا اووردد اینجا که حالا هسی اونوخت دیگه ایمونم کامل شد]

به به
حضرت رهگذر بزرگ
در این مورد که صد البته که همیشه این فکر رو دارم که هر وقتی بخوام میتونم به همون محله مون برگردم .... فقط عیب کار اینه که چون ویزای ما فقط یکبار اجازه ی ورود داشت؛ اگه از آمریکا خارج بشیم(بجز مسافرت به کانادا و مکزیک) باید برای ورود مجددمان دوباره وقت مصاحبه بگیریم و ویزای ورود مجدد و هزینه ی سفر به دبی و غیره و اینها یعنی کلی ریسک که ممکنه اینبار کنسولگر با زنش دعواش شده باشه و نخواد ویزا رو بده .... برای همینه که هنوز نشده اون اولین بار سفر به محله مون رو داشته باشیم و بقول خودت احوالم میریزه به هم.

رفیق درست میگی و من یه ایمیل از تو داشتم ولی هم اونروزا حال و روز خوشی نداشتم و هم اینکه در صددم که اطلاعات بیشتری جمع آوری کنم و در قالب یه مطلب عمومی وبلاگ منتشر کنم .... مختصر اینکه اینجا فقیراشون به نوعی بهتر از اونایی اند که درآمد های کلان دارند. چرا که علاوه بر بیمه ی سلامتی، حتی بعضی از خورد و خوراکشون رو نیز دولت تامین میکنه ولی در عوض پولداره باید همه ی اینها رو از جیب خودش بده و بدتر اینکه کلی هم مالیات(تکس) بده ..... فعلاً همینجا بس ... اگه بازم سوالی داری بپرس تا همینجا بگم .... ای نه(وگرنه) چاق (سلامت) باشید و کلی به اون مقامات بالایی که ذکر کردی خندیدم و دیدی که الان «شیپورچی» شدم.

درود و دو صد بدرود .... ارادتمند حمید

شفق سبز دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:07 ب.ظ http://shafaghesabz.persianblog.ir/

با سلام به شما مرسی که انقدر زحمت کشیده و جواب منو دادید. این همه وقت گذاشتید خیلی ممنونم. کلمات شما به من بسیار آرامش داد. دستتون درد نکنه.

انجام وظیفه بود و خوشحالم که باعث آرامش شما شد.
موفق باشید.

شهریار سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:04 ق.ظ

من گهگاهی به وبلاگتون سر میزنم اما کامنت یخت(نه)
این را نوشتم تا به من هم مثل بقبه خوشامد بگی
از اونجا که سوال من هم عمومیه اینجا مینویسم
سابقه ای که برای کارتون میخواستن در اونجا علاوه بر شرط لازم برای استخدام چه فایده ی (مزایای) دیگه ای براتون داره؟
در ایران کلا قید کارتون را زده این ؟
قبل از اینکه به امریکا بروی دستمزد کارتون را اعلام کردن؟
ما هم میتونیم از طریق اینجور اگهی های کاری اونجا بیایم البته من کسی رو اونجا ندارم ؟
به هر حال این نوشته تون جای بیشتری برای تفصیل گوی داشت.
فقط خوش باشین.



شهریار گرامی
حالا که اینطور رک و صریح راستش رو گفتی که گهگاهی سر میزنی بنده ، به میزان چندبرابر خدمت شما خوشامد عرض میکنم. چیزی که هست تا شما ردی از خودتون_مثل حالا_ بجا نمیذاشتی که من نمیفهمیدم و تقصیر از خودته .... لذا یه بار دیگه خوش آمدی و اصلن(اصلاً) بخاطر خودت که شده بذار اینجا رو یه آب و جارویی بکشم .... بچه بدو سمار رو کبریت بزن .... عیال !!! اون میوه و شیرینیها رو بیار ... شهریار جان شما بفرمایید تو تا بیشتر درخدمتتون باشم ... وامــّا پاسخ سوالاتتون به ترتیب و ایکاش شماره داشتند.

1- هیچ اهمیتی نداره و به نوعی میخواستند که مشکل جور نبودن مدارک مورد نیاز قانونی پیش نیاید ... البته در آمریکا و حتی برای خود آمریکاییها؛ هرچی که سابقه ی کار افراد بیشتر باشه کار پیدا کردن براشون راحت تره. ولی اینطور نیست که حتی کسی که سابقه هم نداره نتونه کار پیدا کنه؛فقط ممکنه که یک دوره بیشتر دوام نداشته باشه و یه سابقه دار و ماهرتر جاشون رو بگیره.

2- به سختی و البته سال به سال و با هزاران مشکل و داشتن یک وکیل که پیگیر کارهایم باشه؛ تا سه سال مرخصی بدون حقوق کارمندان دولت را استفاده کردم و آخرین دمی که قرار بود به مقام «اخراج» نائل بشم؛ «بازخرید» شدم و نمیدووووونی که برای دوازده سال سابقه کارم چقدررررر پول قراره بگیرم.

3- جوابش طولانیه ولی مختصر اینکه. موسسات حق ندارند از یک مقدار خاصی که (مثلن=مثلاً) اداره کارشون اعلام میکنه بپردازند و حداقل حقوقی که هرساله دولت تعیین میکنه باید به اداره ی مهاجرت اعلام بشه.

4- در این زمینه واقعاً هیچ اطلاعاتی ندارم و بهرحال باید از همون داخل ایران و اینترنت تلاشتون رو داشته باشید. حالا که اینجا زیاد سر نمیزنی؛ پس بشین پای کامپیوتر و بیشتر تحقیق کن.... دههه !

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

parsa سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:41 ب.ظ

با سلام و احترام
خواستم به این وسیله سلامی و تشکری کرده باشم از اینکه تجارب خودرا با دیگران در میان میگذارید.
با آرزوی تندرستی و سلامتی برای شما و خانواده محترم.

پارسای گرامی
این نظرنوشته ی شما بیانگر مرام و معرفت شماست و باید به این خصلت و ریشه ی خانوادگی خودتان سخت افتخار کنید و دانسته باشید که به عشق شما تلاش خواهم کرد تا هرچه بیشتر در خدمتتون باشم و در یک کلام: خواهش میکنم و انجام وظیفه است.
بنده هم نهایت دلشادی و آرامش را برای شما و خانواده ی محترمتان آرزو میکنم.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

باران(محمد) سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:37 ب.ظ http://bojd.blogfa.com

حمید آقا سلام
از راهنمایی کامل شما و وقتی که گذاشتید به نوبه خودم دادا ممنونم
الهی پیر شی

محمد جان
انجام وظیفه بود و خواهش میکنم دادا .... ایشاالله خودت هم در نهایت سلامتی و آرامش و خوشی هزار و دویست ساله بشی ولی پیر نشی.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

حقی سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:31 ب.ظ

حمید عزیز

ما که ویزا گیرمون نمیاد پس میگیم...اخه ....بده....جهانخواره....پیفه....

حقی جان
شما که البته نمیگید ولی بسیار بسیار اینهایی رو که فرمودی بطور مستقیم و درباره ی خودم شنیده ام... البته نمیگم که حسودیشون باعث میشه ؛ چرا که اینجا و آنجا نداره و اگه توی جهنم باشی و دلت خوش باشه؛ همه جا برات بهشته و آمریکا و زندگی در آمریکا چیزی نیست که دیگری بخواد حسادت کنه؛ بلکه معتقدم اطلاعاتشون کمه و بدتر از همه اینکه حتی نمیخواند تلاشی بکنند و پشت کارشون رو نشون بدهند. فقط میشینند گوشه ی گود و میگند لنگش کن و زحمت یه ذرّه زور رو هم به خودشون نمیدند .... پس چه بهتر که بقول شما منم باهاشون همراه بشم و بگم: اه اه .... مرده شور این آمریکا رو ببره .... تو نوناشون آرد قاتی میکنند و توی ماست هاشون شیر .... در ضمن جواب اون یکی نظرت که گفتی ای ساکن آمریکای جهانخوار !!! منم میگم: ای ساکن کشور گــُل و بلبل امام زمان !!!

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

آفاق چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:59 ق.ظ

سلام به شما
درباره دانشگاههای اونجا و تحصیل خانمهای باحجاب هم اطلاعاتی دارید؟ ممنون میشم جواب بدید .موفق باشید همیشه.

آفاق گرامی
قبل از هرچیزی خدمت شما خیرمقدم عرض میکنم و امیدوارم که در این مکان به شما خوش بگذره. ببخشید که جهت پذیرایی از شما ناتوانم در عوض شما تعارف نکنید و هرچه میخواهید دل تنگتان بفرمایید. و امــّا پاسخ سوالتون:

اگه منظورتون حجاب در آمریکا و دانشگاههای آمریکاست باید بدونید که آمریکا یک کشور آزاد است و هرکسی در انتخاب نوع حجاب، مذهب و... مسائل اعتقادی و شخصی آزاد است و تا وقتی که مزاحمتی برای دیگران دربر نداشته باشه هر شکلی که بخواهد میتونه رفتار کنه. حجاب هم یکی از همین موارده و دیدنیه که گاهی مواقع دوتا دوست(همکلاسی یا ...) چه تضاد ظاهری دارند و یکی از آنها سخت پوشیده و حتی بــُرقع زده و دیگری لــُخت و پــِــتی !!؟؟ منظور اینکه از بس تنوع ظاهری وجود داره حتی مردم عادی هم پذیرفته اند و حتی اگه کسی هم ضد دین باشه! اینطور پوشش ها رو بعنوان یک «سُـنـّـت فرهنگی» میپذیرند.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مجید چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:20 ب.ظ http://diarenoon.ir

سلام به اقا حمید عزیز
من چرا این پستهای شما رو ندیده بودم؟ الان گفتم ببینم چرا دیگه اپ نشده وبلاگت..یهو دیدم به اپدیته مثل همیشه..من نیستم تم تم..اپدیت

خوبی شما؟اول خواستم از توضیحات خیلی خوبت تشکر کنم ..ولی خب یه چیزی که هست و خیلی بده این اشخوریس...بتونی بیای بیرون خوبس..در مورد گرفتن ویزای تحصیلی یکی از کشورها که دیدم گویا راحت میده و کلا هفت خوانش کمتره فرانسه هستش..ولی خب هزینه زندگیش گویا بالاسسست..

خب فعلاااا ..شااد باعشییی و موفق

آقا مجید دیارنونی
راستی چرا شما این پستهای اخیر بنده رو ندیده بودی؟ اصلن(اصلاً) اومده بودی اینورا که ببینی؟ مثل اونکه منم کلی وقته نشده به سایت بسیار خوب «دیار نون» سر بزنم و بعدن(بعداً) بگم چرا من کلّـی نوشته های خوب خوب از دست داده ام!!؟؟

در مورد اخذ ویزای تحصیلی و کشورهایی که راحت تر و سخت تره؛ واقعاً هیچ نظری ندارم ولی میدونم که این موضوع همینطور میچرخه و یه زمانی «اکراین»و «تاجیکستان» از کشورهایی بود که خیلی راحت میتونستید برای تحصیل عازم بشید.
موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

وحیده مامان پارسا چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:05 ب.ظ http://dinasour.persianblog.ir/

سلام علیکم احوال شما.یه چیز بگم.نشسته بودم داشتم کنار پارسا نقاشی بازی میکردم یهو به یاد شما افتادم.بلند شدم و اومدم اختصاصی وبلاگ شما رو باز کردم.خیلی وقت بود خبری ازتون نداشتم.البته این روزها زیاد وقت نمیکنم به دوستان سر بزنم.همیشه دوست داشتم بدونم چطور رفتید ولی چون میدونستم خیلی ها این سوال رو میپرسند و دیگه ازین سوالها خسته شدید چیزی نپرسیدم.معمولا دوست دارم علت رفتن و نحوه رفتن مهاجر ها رو بدونم.هم اینکه نسبت به سختی ها و مزایای ترک وطن اطلاعاتم بیشتر بشه و هم اینکه بدونم کدوم کشور به شرایط و روحیات زندگیمان نزدیکتره.ولی رفتن شما خیلی جالب بود.البته یه چیزی فراتر از اون.نتیجه اینکه هر چیزی شدنیه ولی اگه خدا صلاح بدونه.موفق باشید.ما که منتظر مهرماه هستیم.

وحیده خانم
این نظر لطف شما بوده که بنده رو یاد کردید و بقول معروف دل به دل راه داره و مهم امواج مثبتیه که تبادل میشه.
خوشحالم که به جواب بعضی سوالاتتون رسیدید و شما دیگه چرا رودروایستی میکنید؟ بنده که همیشه عرض کرده ام که :
هیچ ترتیب و آدابی مجو / هرچه میخواهد دل تنگت بگو و بپرسید و راحت باشید .... موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود

ارادتمند حمید

وحیده مامان پارسا چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:09 ب.ظ http://dinasour.persianblog.ir/

مطالبتون تو مهاجرسرا هم قبلا خوندم.خیلی جالب بود

یادش بخیر .... بد نیست بدونید بنده نوشتن رو از همان مکان شروع کردم ولی کم کم وقت کم می آوردم و خیلی هنر میکردم همین مکان رو به روزآوری میکردم و میبینید که این روزها هم روحیه ی گذشته ها رو برای همین مکان هم ندارم و حضور شما دوستانه که باعث میشه هنوز کمی احساس دلگرمی کنم و ای ی ی ی گاهی یه چیزی منتشر کنم ولو تکراری باشه.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

hvm جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:16 ب.ظ

مثل همیشه عالی
البتهواضح و مبرهن است که فیل شکن برای ما مفهومی ندارد

به به
دوست و سرور گرامی ام .... کجایی بزرگمرد؟ خوبی ایشاالله؟ از اوصاف خوبی هاتون در حق یه دوست شهرضایی ام بسیار شنیدم و خیلی خیلی دلم براتون تنگ شده بود و سلام بسیار و کرور کرور رسونده ام. اگه بدستت نرسیده بگو تا «صدرایی» بسازم که اونورش ناپیدا باشه.

دوست عزیز
در اولین فرصت خدمتتون خواهم رسید و در مورد خیلی چیزا بیشتر گپ خواهیم زد .... پس تا آن زمان..... یا حق!

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

کاکتوس صورتی دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:52 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

سلام بر آقا حمید

اول اینکه عذر میخوام این مدت کلا سر نزدم به وب محشرتون...پستهاتون رو انبار کرده بودم بیام بعدا بخونم که این امر امروز در حال وقوعه

و اینکه توضیحات خیلی خوبی داده بودین و ما بسی کیف کردیم مخصوصا از اون جمله های معروف:دی

امیدوارم همیشه خوش و خرم باشید

برخودت دو صد تا سلام باد کاکتوس گرامی

ببین درسته که اینبار غیبتهات رو مجاز میکنم؛ ولی دیگه تکرار نشه وگرنه باید برید با «ولی»(هم توی خونه تون و هم اون یکی که فقیه هم هست) باهم تشریف بیارید دفتر.... فعلاً بدو سرکلاسهات که بزودی از همه ی درسها امتحان میگیرم.

خوشحالم که مطلب رو پسند داشتید ... موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مریم جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:32 ب.ظ

سلام خسته نباشید من چند سوال از شما دارم امیدوارم جواب بدید چون خیلی برام مهمه
من خودم برای گرین کارت از طریق هنرمندان اقدام می کنم بدون وکیل
نمی دونم که چطوری باید این پولی که برای فرم خواستن رو براشون بفرستم یعنی گفتن باید رسید پول رو برای ما بفرستی
سوال 2)شما که انگلیستون خوبه میشه این جمله رو که در فرم آمده معنی کنید وبگید منظورش چی؟
{information about the person for whom you are filing}
یا این جمله
if the person's native alphabet is other than roman letters, write the person's foreign name and address in the native alphabet
امیدوارم بتونید با جواب دادن به این سوالم کمک خیلی بزرگی به من بکنید بازم ممنون

مریم خانم گرامی
قبل از هرچیزی خدمت شما خوشامد عرض می کنم و امیدوارم که در این مکان به شما خوش گذشته باشه و براتون مفید واقع شده باشه. بهرحال از بابت ثبت ردی از اسم و نظرتون تشکر می کنم. تاکید بسیار می کنم که مواظب باشید به دام سایتهای کلاهبرداری نخورده باشید و مطمئنن به خود سایت اصلی اداره ی ایمیگریشن(مهاجرت) مراجعه کرده باشید. در این مورد پیشنهاد می کنم که از سایت خوب «مهاجرسرا» کمک بگیرید ... اما جواب سوالتون تا حدی که درک می کنم و میفهمم و میدونم:

یک:یکی از روشهای رایجی که دوستان دانشجو از داخل ایران اقدام می کردند مراجعه به سایتهایی که کردیت کارد (کارت پولی و بانکی شبیه به کارتهای بانک ملی و ...) عرضه می کردند؛ بود. بدین شکل که با ثبت شماره های مخصوص کردیت کارتشون؛ اجازه میدادند که طرف مقابلشون از حسابشون پول برداره و بدین شکل دیگه نیازی به رسید و غیره نبود. در این مورد میتونید به سایت «اپلای ابرد» مراجعه کنید و سایتهای معتبر رو بپرسید و یا دست آخر با هماهنگی که با یکی از دانشجوهای خارج از کشور می کنید؛ معادل ریالی پولی که قراره به حسابشون بریزید رو به خانواده ی یکی از دانشجوها در ایران تحویل بدید تا پسر یا دخترشون براتون از توی آمریکا اقدام به واریز مبلغ کنه.

دو: اینطور که برداشت بنده از جمله های شماست .... جمله ی اولتون پرسیده که: «اطلاعات شخص یا موسسه ای که دارید براشون اقدام به پر کردن فایل و فرمها می کنید رو ثبت کنید» .... جمله های دوم هم پرسیده«چنانچه اون شخص یا موسسه ی مورد نظرتون دارای الفبای ملی غیر از لاتین هستند و از خط دیگری مثلن فارسی، عربی، چینی، روسی و غیره استفاده می کنند؛ اسم و آدرس اونها رو به زبان و خط خودشون نیز ثبت کنید.»

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود

مریم شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:05 ب.ظ

ممنون از پاسختون

خواهش می کنم

sajad شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:17 ب.ظ

سلام دوست عزیز من قصد دارم واسه تعطیلات امسال واسه 2 هفته برم آمریکا یعنی میخوام ویزای توریستی بگیرم میخوامبدونم با شرایطی که دارم چند درصد ممکنه ویزا بهم بدن.من 31سالمه 5تا شینگن دارم 20 تا مهر دبی 1بار هم ونزولا رفتم.2تا ملک دارم در رهن بانک.شرکت از خودم دارم که قرارداد بروژه های برقی میبندم و20 تا کارگر دارم که واسم کار میکنن و3 ساله که بیمشون و هر ماهرد میکنم جواز کسب آرایشی و بهداشتی هم دارم که کار بخش در داروخانه ها و مغازه ها رو انجام میدم.حدوده 260میلیون موجودی دارم با گردش حساب 540میلیون و70 هزار دلار حساب ارزی با تجربه ای که شما داری چند درصد فکر میکنید ویزا بدن ضمنا نوبت مصاحبه من در رم ایتالیا هستش.

سجاد عزیز
قبل از هر چیزی خدمت شما خوشامد عرض می کنم و امیدوارم که در این مکان به شما خوش گذشته باشه.

اونچه که در پاسخ شما میتونم عرض کنم فقط و فقط نظر بنده است و صد البته غیر تخصصی و برداشتی شخصی است ... با این شرایطی که شما میفرمایید به احتمال زیاد شما میتونید ویزا بگیرید. هرچند اخیرن بیشتر سفارتها وجود مهر یک کشور اروپایی رو از همه بیشتر ترجیح میدهن که شما ویزای شنگن رو داشته اید. با اینحال پیشنهاد می کنم تا مدرکی رو از شما نخواستند؛ خودتون اقدام به مدرک بارون افسر مصاحبه کننده نکنید و از همه مهمتر سعی کنید فقط و فقط صادقانه برخورد کنید و سوالات رو ولو که به ظاهر و فکر خودتون ممکنه مضر بیاد صادقانه جواب بدید. یادتون نره که افسرهای مصاحبه کننده بقول ضرب المثل ایرونی خودمون: «مارها خورده اند تا اژدها بشند»

لذا با آرامش کامل و صداقت محض اقدام کنید و امیدوارم که موفق باشید.

درود و دو صد بدرود .... ارادتمند حمید

sajad شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:25 ب.ظ

با عرض بوزش نکته ایکه فراموش کردم بگم اینه که من متاهل هستم و همسرم همراه من نیستن

بنده هم پوزش می خوام که پاسختون رو با تاخیر مینویسم. پیروز باشید.

neda یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 03:54 ق.ظ

حمید عزیز درود
من 28 سال سن دارم ... موزیسین و نویسنده ام... البته تحصیلات دانشگاهی بالایی ندارم... چرا که سال سوم دانشگاه به خاطر سیستم بد آموزشی ایران که سخت داشت دیوانه ام میکرد انصراف دادم و از ادامه ی تحصیل منصرف شدم.
الان 7 ساله موسیقی تدریس میکنم و تا حالا هم تونستم دو تا از کتاب هام رو با هزار بد بختی رد شدن از فیلترهای وزارت ارشاد چاپ کنم... ولی این تمام اونچه که من از زندگی میخوام نیست... دلم میخواد موسیقی رو اونطور که دوست دارم ادامه بدم... کاری که به خاطر زن بودنم در ایران قادر به انجامش نیستم! که اگر انجامش بدم مادرم باید بیاد اوین ملاقاتم!!! .... من دلم نمی خواد برای نوشتن و چاپ اندیشه هام از کسی مجوز و اجازه بگیرم ...که تازه کلی هم با سانسور و اصلاحی مواجه بشم! میخوام خودم باشم... اونچه که میخوام و اونچه که تو ذهنم هست رو ارائه بدم... که متاسفانه اینجا نمیشه!
اینها رو گفتم تا مقدمه ای باشه برای سوالی که دارم... من ماه آینده دارم با ویزای توریستی میام امریکا.... ولی دیگه نمیخوام برگردم... یعنی در اصل هدفم برای اومدن به امریکا همینه... موندن و زندگی کردن... اونطور که دوست دارم.... اما نمیدونم بعد 4 هفته که ویزای توریستسم تموم شد چه طور میتونم بمونم و دیگه به ایران برنگردم... اینجا برای آدمی با شرایط من جهنمی بیش نیست... یا قفسی تنگ تر از قبر!
با خودم عهد کردم که اگر نتونم راهی پیدا کنم برای موندن خودمو بکشم... مرگ برام بهتر از زندگی نکردن و تباهی رویاهام و روحم هست.
اگه بتونی کمکم کنی و اطلاعاتی در این مورد بهم بدی که بتونم به هدفم برسم بی نهایت سپاسگزارت میشم.
منتظر پاسخت هستم... روز و روزگارت خوش .

ندای عزیز
قبل از هرچیزی خوشامدید و امیدوارم در این مکان به شما خوش گذشته باشه. از اینکه ردی از اسم و نظر شریفتون رو جهت زینت این مکان ثبت فرمودید نهایت تشکر رو دارم و از بابت تاخیر در پاسخ نظرتون پوزش می طلبم و این سیستم جدید مدیریت وبلاگ سبب شد متوجه نشم. و اما

باور کن بنده اطلاعات مفید و دقیقی ندارم و فقط پیشنهاد می کنم به محض ورود با یک وکیل مهاجرت مشورت کنید و فکر می کنم اقدام جهت اخذ پناهندگی از سریع ترین و راحت ترین موارد باشه هرچند تغییر ویزا به ویزای دانشجویی هم شاید بد نباشه. براتون آرزوی سلامتی دارم و یک نکته:

انسان پوست کلفت تر از این حرفهاست و نه شما اولین کسی هستید که دچار سختی هستید و نه آخرین. لذا مطمئن باشید که خداوند به موقع، اون توانایی و قدرت پذیرش واقعیت های سخت زندگی رو نصیبتون می کنه. لذا پیشنهاد می کنم حتی از ذکر کلمات ناامید کنند دوری کنید که دور از فلسفه ی آفرینش و خلقته و انسان متعالی تر از اینهاست.

پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود

علیرضا دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:39 ب.ظ

سلام اقای نجف ابادی من علیرضا هستم و 26 سالمه و خیلی دوست دارم که بتونم به اروپا یا امریکا مهاجرت کنم فعلا دیپلم دارم و کار میکنم ممنون میشم اگه راهنماییم کنید اگه برای کارشناسی در داخل ایران اقدام کنم بعد میتونم برای فوق برای امریکا اقدام کنم اینکه راحتتر باشه بعد کدوم دانشگاههای ایران مورد قبول وزارت علوم امریکا هست دوره های شنانه و پیام نور هم مورد تایید هست چون کار هم میکنم برام مشکل یا غیر ممکن هست که روزانه شرکت کنم
ممنون

Alireza پنج‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 11:29 ق.ظ http://websilent.com/

سلام حالتون خوبه ؟؟

من شرایطم تو ایران خیلی خیلی بده اگه بتونید بهم یه کمکی کنید تا بتونم بیام امریکا یک عمر ممنونتون میشم و جبران میکنم من تخصص خیلی خوبی دارم که میتونم توی امریکا کار کنم فقط تنها خواستم از شما اینکه یک کارفرما واسم پیدا کنید تا بتونم ویزا کاری بگیرم . ممنون

علی چهارشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 07:18 ب.ظ

پرونده هایی که برای گرین کارت به منیزی میرود ، چه مراحلی را. طی میکند ؟

پروین پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 04:09 ب.ظ

سلام آقا حمید..چند ساعتی است در این روز تعطیل( 28 صفر) دارم نوشته های عالی شما رو میخونم و از شیوایی و گیرایی قلمتون لذت میبرم. خواستم تشکر کنم و براتون آرزوی موفقیت داشته باشم.
من دوست نجف آبادی دارم و میدونم چقدر نازنین هستند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد