از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

در پناهت برگ و بال من شکـُفت

من سکوت خویش را گم کرده ام
گم شدم در این هیاهو، گم شده ام
من که خود افسانه می پرداختم
عاقبت، افسانه ی مردم شده ام

ای سکوت! ای مادر فریادها
ساز جانم از تو پر آوازه بود
تا در آغوش تو راهی داشتم
چون شراب کهنه، شعرم تازه بود
… شادروان فریدون مشیری 


جهت دانلود و شنیدن آهنگ «جادوی سکوت با صدای شکیلا» روی عبارت رنگی کیلک کنید.
==========================================================

از روزی که ساکن آمریکای جهانخوار شدیم؛ ما بودیم و یه عالمه تنهایی و صد البته دوری از شهر و دیار و در این بین دوری از بوی کاغذ و کتاب های فارسی، رنجی بود افزون. تا اینکه آروم آروم با عالم اینترنت و وبلاگ آشنا شدم و بدنبال آن نوشتن را آغاز کردم و در عجبم از تاثیر غربت که چگونه باعث شد تا این توانایی اندکم را تازه پی ببرم. بهرحال نوشتم و اندک اندک هم خوانده شدم و در این بین هرچند هرگز نخواستم «افسانه بپردازم» ولی انگار بعضی کلمات و نوشته هایم سبب شد تا که خود «افسانه ی مردم بشم». 

 

هرچه بود؛ از این راه دوستان بسیاری پیدا کردم و همیشه به همراهی گرم و صمیمانه ی شما بزرگواران افتخار می کنم و خوشحالم که از این طریق «برگ و بالم شکفت». ولی اخیراً با هجوم استرسها و بخصوص سردرد عصبی که همچنان همدم من مانده؛ احساس می کنم که اصلی ترین وسیله ی آرامشم یعنی «خلوت دلخواسته» و «سکوت» را گــُم کرده ام و شاید درمان کار همان باشد. ولی از آنجا که به دوستان قول داده بودم که باز درخدمتشان باشم؛ قصد دارم تا نه به شکل گذشته ولی به مصداق شعر«رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود /رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود» گاه به گاه با نوشته ای درخدمت باشم. ولی قبل از هرچیز این نکته را نیاز به توضیح می دونم که ممکنه رد و نشان کمتری در دولت سرای دوستان وبلاگ نویس، باقی بگذارم که از این بابت عذرخواهی می کنم. قبل از اینکه سخن رو به پایان برسونم جاداره از بابت ابراز نگرانی و نیز آرزوی سلامتی که برایم داشتید از فردفرد شما تشکر کنم و خواهش میکنم پوزشم را ازبابت اینکه نظرات نوشته ی قبلی را بدون پاسخ گذاشتم بپذیرید. 

نمیدونم چه کسی واژه ی «دنیای مجازی» را برای دنیای وسیع اینترنت ساخته؟ راستش رو بخواهید برای من و شاید بسیاری از غربت نشینان، این عالم مجازی، دست کمی از دنیای واقعی نداره و حتی میشه اغراق کرد که گاهی مواقع، جدی تر و قابل لمس تر هم هست. به این خاطر که با خنده ی دوستان ، میخندم و از ناراحتی آنان غمگین می شم. هرچه هست این تبادل احساس و فکر، امری نیست که قابل تردید باشه و اگر هم به ظاهر هیچ واکنشی را نشان ندهم؛ در مقایسه با بسیاری که در اطرافم هستند؛ از راه فکر و درون به شما عزیزان نزدیکترم. بهرحال اجازه میخوام تا اعتراف داشته باشم که ای دوستان نزدیک، سخت دلتنگتان بودم. لذا خواهش می کنم که در گوشه ی دلتون جای کوچیکی هم برای بنده نگه دارید. قول میدهم که با همه ی گــُنده بودنم؛ جای زیادی اشغال نکنم و بچــّه ی خوبی باشم و دست به حریم قلب و دلتون نزنم. :) خاب! بهتره بیشتر از این وقت شریفتون رو نگیرم. منتظر نظرات خوب شما و پاسخ این سوال هستم که: به نظر شما دنیای مجازی تا چه حدّ جدی است؟ ….درود و دو صد بدرود … ارادتمند همیشگی حمید

نظرات 9 + ارسال نظر
زیتون تنها پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:29 ق.ظ http://zeytoone-tanha.blogsky.com

سلام استاد.
جدا از اینکه پستتون عالی بود اما من واقعا نگران سردردهای عصبی شما هستم. این نگرانی من میتونه به نوعی پاسخ سئوال شما هم باشه که پرسیدین دنیای مجازی تا چه حد جدیه؟؟؟
خیییییلی جدیه!
از احوالاتتون بی خبرم نگذارین.

زیتون گرامی
از همه ی مهربانیهاتون تشکر میکنم. نگران نباشید که از قدیم هم گفته اند:«بادمجان بم(نجف آباد) آفت نداره». فقط خوبیش اینه که میگذرد و چون میگذرد ما را غمی نیست. موفق و پیروز باشید.
درود و دو صد بدرود .... ارادتمند حمید

حقی پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:48 ب.ظ


بودن یا نبودن
پنجشنبه 16 تیر ماه سال 1390

نمیدانم چرا بعضی وقتها فکر میکنم نبودنم بهتر از بودنم است!!!!!!؟؟؟!!
نوشته شده توسط عبدالحمید حقی در ساعت 2:22 PM |

حقی جان
این نظر شما چیزیست که همواره در ذهن همه ی آدمها راه پیدا میکنه ولی به نظر من بودن و جنگیدن و وجودی خود را به اثبات رساندن، صدباره بهتر از نبودن و هیچ بودن است. لذا رفیق عزیز ... نبینمت که از این افکار دور از عرفان و معنویت به ذهنت راه پیدا کنند!؟ .... اون بعضی وقتها هم که اونجور افکار میاند؛ فقط واسه ی این میاند تا بقیه ی مواقع که در بودن و ماندن هستی؛ عزمت محکمتر باشد. موفق و پیروز باشید.
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

باران جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:01 ق.ظ http://www.bojd.blogfa.com

حمید آقای عزیز و مهربان سلام
آرزو دارم دادا که اعصاب و روانتان در آرامش باشد و سردردهایتان در کم شدن.
راستش برای منهم این حس هست که این دنیای مجازی گاهی از دنیای واقعی ما ملموس تر و گیراتره ... اینجا کسی به کسی نیاز به دروغ گفتن نداره ... اینجا محبت ها اجباری نیست ... اینجا دوستیها بی غل و غش تره ... اینجا با اینکه دوستت رو اصلن ندیدی اما انگاری چهره اش جلوی چشمانت است و سالها دوست صمیمی هستید...
زیاده سرتان را بدرد نمی آورم .
برای شما ، خانم و دختران گلتان آرزوی سلامتی و خوشوقتی در آنور دنیا را دارم.
قربانت محمد

محمدآقای عزیز
تنها اشکالی که داره اینه که گاهی مواقع این دنیای مجازی چنان در جان و روح آدمی نفوذ میکنه که واقعیت و دنیای واقعی ازدست میره ... اینجاست که کار زاره و باید فکری کرد. به نظر من بهترین کار اینه که هر از گاهی یک استراحت به فکر و اعصاب خود داد و از این دنیای اینترنت کمی دور شد تا همسویی هردو دنیای واقعی و مجازی حفظ بشه.

دادا .... از همه ی مهربانی و دعاهای خیرت تشکر میکنم و شما هم سلام به خانواده ی محترمتون برسونید. موفق و پیروز باشید.
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

مینو جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:10 ب.ظ

سلام حمید آقا
امیدوارم رفع کسالت شده باشه وبسلامتی ودلخوشی اسبابکشی کرده باشین
راستش بنظر منم دنیای مجازی بی غل وغش تر از این دنیایی که ماتوش هستیمه یعنی بنظرم صداقت بیشتری
داره به هر حال آرزو میکنم درهمه حال شما وخونواده ی گرامیتون درپناه خدا ی بزرگ صحیح وسالم باشید
خدا نگهدارتون باشه

مینوخانم گرامی
دروغ چرا هنوز که هنوزه داریم کارتونهای اثاثها رو جابجا میکنیم و مهمتر از همه زیر زمین خونه حسابی کار داشت و هنوز دستمون بند کف پوش گذاری و موزاییک کف است ... از اینها که بگذریم باید قبل از هرچیزی از بابت آرزوهای خوبتون تشکر کنم و امیدوارم شما و خانواده ی محترمتون نیز در نهایت آرامش و سلامت به سر ببرید.

فرمودید که دنیای مجازی بی غل و غش تره و این تذکر از من به شما که اتفاقاً عجیب هم گاهی متضاد و دو روست. بسیارند کسانی که حتی در ذکر جنیسیت و اسم و رسم و تحصیلات و غیره ی خود دروغ می گویند. البته میشه جمله ی شما رو اینطور توجیه کرد که چون کسی را با کسی کاری نیست و هیچ احتیاج یا ترس از قضاوتی درمیان نیست؛ ولو با یک اسم مستعار، به راحتی درون و افکار خودتون رو مطرح کنید و بی غل و غش کنار هم باشیم .... در این صورت حرف شما کاملاً درسته.

بنده هم آرزوی موفقیت و سلامت روزافزون شما رو دارم .
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

کارن شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:53 ق.ظ

حمید عزیز و گرامی
از اینکه برگشتی خوشحالم ، اگه بر نمی گشتی می گفتم دنیای مجازی رو کاریش نمیشه اما حالا که اومدی و دیدی که ما دلتنگ شما بودیم شک نکن که این یک دنیای واقعی هست به لطف همین دنیای مجازی صداقت بیشتری داریم در بسیاری از مواقع با اسم مستعار حرفهای دلمون رو می زنیم و شاید از همه شخصیتهای درونی اشخاص مجازی بسازیم و ..... اما به نظرم این دنیا واقعی تر و قابل لمس تر هم هست . باز هم بگم که خوشحالم از برگشتن شما و نوشته های دلنشینت،، امیدوارم همیشه بنویسی و ما شما را مثل همیشه ببینیم (با نوشته های خوب و دوست داشتنی)

کارن جان
قبل از هرچیزی اجازه میخوام از اینهمه مهربانی و محبت بی دریغتون تشکر کنم .... بخصوص که باید از ایمیل و آهنگ ارسالی تان بی نهایت قدردانی کنم و بازم تشکر.

باور میکنید بارها و بارها دلم میخواست و آرزو کرده ام که ایکاش من هم از طریق اسمی مستعار و ناشناس مینوشتم؟؟؟ چرا که متاسفانه بدجوری تابلو شده ام و هی مجبورم حرف دل و بسیاری از درددلهایم را نهفته بدارم و هنوز درگیر واژه ای به نام «آبرو» و «ترس از قضاوت دیگران» هستم.

مطمئن باشید بنده اگر در سراچه ی دیگر دوستان وبلاگ نویس کمتر ردی بگذارم؛ تلاش خواهم کرد تا چراغ این خانه همچنان روشن بماند و درخدمت شما هستم. موفق و پیروز باشید.
درود و دو صد بدرود .... ارادتمند حمید

شیرین مامان نیما شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ق.ظ http://nima1357.blogfa.com

سلام خوبین؟ امیدوارم سردردتون خوب بشه شما که خارجه هستین ببینین علت چیه دیگه؟

شیرین خانم
لطفاْ نگران نباشید .... ظاهراْ باید دنبال یه «کــلــّــه» ی جدید بگردم برای تعویض که این یکی از رده خارج شده
از همه ی مهربانی هاتون تشکر میکنم. موفق و پیروز باشید.
درود و دو صد بدرود .... ارادتمند حمید

کاکتوس صورتی شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:43 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

سلام و درود به آقا حمید
امیدوارم حالتون بهترتر شده باشه

دنیای مجازی من خیلی جدی تر از دنیای واقعیمه...یعنی گاهی اینقدر از دنیای مجازیم خوشحال بودم که به دنیای حقیقیم هم سرایت کرده و یا اینقدر ناراحت بودم که رو زندگی غیر مجازیم تاثیر گذاشته...ولی خیلی دوست دارم مثل 4-5 سال پیش و قبل از اون که به دنیای مجازی فکر نمیکردم برگردم و دیگه به دنیای مجازی برنگردم...احساس میکنم بین این دو دنیا گیر کردم...واقعا کار درست رو نمیدونم...فقط میدونم تاثیر این دنیا روی زندگیم خیلی زیاد بوده! هم خوب هم بد

ولی دوستانی دارم تو این دنیای مجازی که با هیچ چیزی عوضشون نمیکنم...اونایی که شما میشناسید از جمله خودتون زیتون تنها و آقا مجید و بسیاری دیگه...

خوش و خرم و سلامت باشید

کاکتوس گرامی
خوب خوب خوب که نه؟ فقط قراره یکی دو عضو از بدنم رو عوض کنند تا خوب بشم. راستش نایابه و اینطور که میگند «کــلــّه» ی خوب گیر نمیاد .... حالا تا ببینیم چی میشه؟

پیشنهاد میکنم هر چند وقت یکبار، بطور دوره ای از بعضی موارد دنیای مجازی دوری کنید .... چندوقتی از فیس بوک و مدّتی از وبلاگ و مدّتی از .... منتهای کلام بهترین همان است که همیشه تعادل دوطرفه را برقرار کنید تا هر دو دنیای مجازی و واقعی بصورت آنچه که هستند؛ جلوه کند. بنده هم از آشنایی با شما خوشبختم. موفق و پیروز باشید.

درود و دو صد بدرود .... ارادتمند حمید

وحیده مامان پارسا شنبه 25 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:55 ب.ظ http://dinasour.persianblog.ir/

من که با دنیای مجازی احساس زنده بودن میکنم.و حتی یه جورهایی بیشتر از دنیای واقعی دوستش دارم.چون ازین پشت چهره کسی رو نمیبینم که در موردش قضاوت کنم و یا در مورد من ایضا.اینجا میتونی حرفهای دلت رو بگی (البته تا حدی)که نمیتونی به کسی بگی.مثلا میتونم الان بگم چه احساسی دارم.بگم.....
حالم بسیار گرفته.دیشب نتایج لاتاری رو زدند و ما *هز نات بی سلکت* شدیم.حالا چرا اینقدر ناراحتم رو دیگه توی این دنیای مجازی هم نمیشه نوشت.دیگه مثنوی هفتاد من کاغذه و نیاز به یه دنیای امن مجازی داره.

وحیده خانم
از من به شما اخطار ... البته یکی پیدا کنید به خودم بگه ... اینکه ... سخت حواستون به دنیای واقعی تون باشه که بهرحال مجبوریم در همین دنیای واقعی و بین همین آدمهای واقعی چه خوب و چه بد زندگی کنیم. لذا مواظب باشید که هیچکدومش رو فدای اون یکی نکنید که اگه به هر سمتی بیشتر برید اون یکی رو از دست دادید.... هرچند منم موافقم که واقعاْ این دنیای مجازی سبب میشه که افراد با کسانی که از نظر فکری و روحی همخوانی بیشتری دارند گردهم جمع بشوند و به نوعی حرف یکدیگر را بهتر و بهتر و بیشتر بفهمند.

در مورد گرین کارت هم رضا به تقدیر و خواست خدا بدهید و مطمئن باشید که او بهترین ها را برسراهتان قرار داده و میدهد. موفق و پیروز باشید.
درود و دو صد بدرود .... ارادتمند حمید

مرضیه دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:18 ب.ظ http://marziyehkazemi.blogfa.com

سلام و خوش اومدید
پس جوشونده‌های حج حیدرعلی عینکی افاقه کرد
دیر بمانید حمید آقا و سرتون سلامت

مرضیه خانم
بهتره بگم دلسوزیها و دعاهای مثبت شما دوستان در حال افاقه کردن است وگرنه اگر این منو و این عالم هپروت فکری و درونی من است کار به جایی میرسد که " از قضا سرکنگبین صفرا فزود"(مولوی) می شود.
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد